شهرستان ولوسیا، فلوریدا -
نخستین فردی که گرفتار شد دختری به نام لوری بود که در رختخواب خود در میان اسب های شاخدار عروسکی و عروسک های هلو کیتی دراز کشیده بود که در این هنگام این فکر به ذهن این دانش آموز کلاس نهم رسید که یک ایده خنده دار دارد. او اینستاگرام را باز کرد و روی یک پسزمینه صورتی رنگ شروع به تایپ کرد: «فردا مدرسه را منفجر میکنم...»
این مربوط به 10 سپتامبر بود، شش روز پس از اینکه یک نوجوان 14 ساله دیگر متهم به تیراندازی به دو دانش آموز و دو معلم در دبیرستان آپالاچی در جورجیا شد. لوری در خانه خود در فلوریدا این پیام را پست کرد و آن را فراموش کرد تا چند ساعت بعد، زمانی که یکی از دوستانش از او خواست تا نوشته خود را حذف کند. البته دیگر خیلی دیر شده بود، زیرا اینترنت برای همیشه باقی می ماند و چون، لوری و صدها کودک دیگر نمی دانستند که تحمل نیروهای انتظامی برای هر نوع تهدیدی، در هر کجا و توسط هر کسی، به صفر نزدیک می شود.
روز بعد، این دختر 14 ساله در حالی که دستبندهایی که به سختی به مچ دستش می خورد به دستش بسته بودند، با اتهام جنایت مواجه شد و به مدت سه هفته به بازداشتگاه شهرستان ولوسیا منتقل شد. روز بعد از آن، یک نوجوان 14 ساله دیگر به دلیل اظهار نظر در اینستاگرام متهم شد ("اگر این بچه های نق نقو ساکت نشید مدرسه تونو به گلوله می بندم"). روز بعد از آن، یک نوجوان 13 ساله به دلیل پستی در TikTok متهم شد ("من در تاریخ 24/9/13 به مدرسه راهنمایی هریتیج شلیک خواهم کرد").
مطالب عمیق
بهترین گزارش های همه جانبه و نگارش روایی واشنگتن پست.
هر داستان "مطالب عمیق" روایت می شود تا بتوانید در حال حرکت به آن گوش دهید. این یکی توسط نویسنده خوانده شده و شامل موسیقی اصلی و صوتی است که در گزارش جمع آوری شده است.
تهدیدهای بیشتری به سرعت در شهرستان ولوسیا و سراسر کشور دنبال خواهد شد، گویی یک عامل بیماری زا رها شده است. تجزیه و تحلیل گزارش های خبری توسط واشنگتن پست نشان داد که حداقل 477 نفر - 90 درصد آنها دانش آموز بودند - در دو هفته پس از قتل عام جورجیا دستگیر شدند. این تعداد تقریباً 100 نفر بیشتر از عواقب سه تیراندازی دسته جمعی قبلی در مدارس است.
مایک چیتوود، کلانتر منتخب ولوسیا، یک فرد مستقل ثبت شده و اهل فیلادلفیا، تصمیم گرفت که دیگر کافی است. در هفته گذشته، او ده ها معاون را مستقر کرده و 21000 دلار اضافی از پول مالیات دهندگان را صرف کرده بود. تنها در شب قبل، دفتر او 54 گزارش دریافت کرده بود.
او در یک کنفرانس خبری اعلام کرد: "این کاملاً از کنترل خارج شده است و همین الان پایان می یابد." در همان لحظه، بازرسانش دو کودک دیگر، یکی 13 ساله و دیگری 12 ساله را ردیابی می کردند.
دنبال کردن مطالب عمیق
وی در ادامه گفت: «از آنجایی که والدین، شما نمیخواهید فرزندانتان را تربیت کنید، من تربیت آنها را شروع میکنم. هر بار که ما کسی را دستگیر می کنیم، عکس فرزند شما منتشر خواهد شد. و اگر بتوانم این کار را انجام دهم، فرزند شما را با لباس زندان به خیابان می آورم.»
اولتیماتوم او در شبکه های اجتماعی مورد توجه قرار گرفت. در هفتههای آینده، کودکان، والدین، معلمان، مدیران و افسران پلیس همگی با این موضوع دست و پنجه نرم میکردند که این موضوع در زندگی واقعی به چه معناست.
پسری به نام آرماندو، که 11 سال داشت، با پتوی نوزادی برنزه اش خوابیده بود که مادرش شانه اش را مالید تا چشمانش را باز کرد.
او درست بعد از ساعت 4 صبح روز 16 سپتامبر به او گفت: "پلیس دم در است"، بنابراین او شلوار ورزشی پوشید و در حالی که تیمی با جلیقه های مشکی اتاقش را برای یافتن اسلحه جستجو می کردند در اتاق نشیمن خانه خود در پورت اورنج منتظر ماند.
فیلم دوربین بدنه آنچه را که بعداً برای این پسر اتفاق افتاد، نشان می دهد، که با اجازه مادرش، پست تنها با نام میانی او را معرفی می کند. آرماندو، بچه ای باهوش و صورت گرد که وقتی خیلی سریع صحبت می کند نفس کم می آورد، روی تخت کنار مادرش نشسته بودو گوش می داد.
نحوه گزارش پست در مورد تهدیدات مدرسه
پست به ندرت نام نوجوانانی را که متهم به جرم هستند، ذکر می کند. یک خبرنگار با دو دانش آموز در شهرستان ولوسیا، فلوریدا مصاحبه کرد که متهم به تهدید بودند. با اجازه خانواده هایشان، پست هر یک از آنها، لوری و آرماندو را با نام میانی معرفی می کند. مادر آرماندو خواست که با نام اولش، جسیکا، شناخته شود. یکی دیگر از والدین کودکی که متهم به تهدید شده بود، خواست که با نام میانی خود، آلن، شناخته شود. پست در حال گزارش داستان های بیشتری در مورد چگونگی تأثیر این تهدیدها بر مدارس، کودکان، خانواده ها و جوامع است: اگر داستانی برای به اشتراک گذاشتن دارید، لطفاً این فرم را پر کنید.
پست تجزیه و تحلیل دادههای در مقیاس بزرگ را با داستانسرایی صمیمانه انسانی جفت کرد تا موج فزاینده تهدیدهای خشونتآمیز را که در روزهای پس از تیراندازیهای مرگبار در مدرسه، مدارس سراسر کشور را آزار میدهد، بررسی کند. خبرنگاران پست ابتدا ده ها هزار سابقه مدرسه و مقاله خبری را جمع آوری و بررسی کردند و دریافتند که هم تهدیدها و هم دستگیری ها پس از تیراندازی سپتامبر در دبیرستان آپالاچی جورجیا منفجر شده است. سپس خبرنگاران به شهرستان ولوسیا، فلوریدا سفر کردند تا مدتی را در داخل یک منطقه مدرسه بگذرانند که شاهد سیل تهدیدها و سرکوب شدید اجرای قانون، از جمله تصمیم برای راهپیمایی یک نوجوان 11 ساله بودند.
پست دو نوع مختلف از داده ها را برای این داستان جستجو و بررسی کرد. خبرنگاران پست درخواست های سوابق عمومی را با بیش از 100 منطقه بزرگ کشور ثبت کردند و به دنبال تعداد تهدیدهایی بودند که در دو هفته پس از چهار تیراندازی دسته جمعی اخیر در مدارس دریافت کرده اند. خبرنگاران پست همچنین بیش از 20000 مقاله خبری را بررسی کردند تا تعداد دانش آموزانی را که به دلیل تهدیدهای مدرسه در دو هفته پس از هر تیراندازی دستگیر شده اند، شناسایی کنند.
کارآگاهان، که تمام شب روی این پرونده کار کرده بودند، می دانستند که او در یک تماس FaceTime با سه کودک دیگر در آخر هفته مجموعه چاقوها و تفنگ های بادی خود را به نمایش گذاشته است. کارآگاهان قبلاً با هر یک از کودکان مصاحبه کرده بودند، که در مورد اینکه آیا آرماندو ادعا کرده است که اسلحه ها واقعی هستند یا اینکه آیا او تهدید کرده است به مدرسه ای شلیک می کند یا اینکه "لیست ضربه ای" که او نوشته است یک شوخی بوده است، اختلاف نظر داشتند.
او با صدایی که هنوز به بلوغ نرسیده بود، به بازرسان گفت که "تقریباً مطمئن" است که به دوستانش گفته است که اسلحه ها اسباب بازی هستند، اما فکر می کرد که آنها می توانند نوک های نارنجی را که نشان می دهد واقعی نیستند، تشخیص دهند. آرماندو قسم خورد که تهدید نکرده است به هیچ مدرسه ای حمله کند.
جسیکا، مادرش، پرسید: "آیا شما لیستی نوشته اید؟"
او گفت: "نه، ننوشتم." قبل از اینکه اعتراف کند که این درست نیست. "من نوشتم، بله."
کارآگاهان قبلاً یک دفترچه یادداشت با نام هایی که با نشانگر مشکی نوشته شده بود پیدا کرده بودند. یکی از آنها پرسید: "آیا شوخی کردی و گفتی که این یک "لیست ضربه" یا "لیست کشتار" است؟"
آرماندو گفت: "من از روی شوخی گفتم که این یک "لیست ضربه" است، از روی شوخی، اما، ام - "
مادرش مداخله کرد. "آیا این به نظر شما یک شوخی است؟"
"نه، خانم."
دوازده دقیقه بعد، یکی از کارآگاهان به آرماندو گفت که آنها مجبورند او را دستگیر کنند. دهان پسر باز ماند، اما هیچ کلمه ای از آن خارج نشد. او به سمت جلو روی تخت خم شد و در یک پتو گریه کرد.
مادرش به او گفت: "نفس بکش."
او با صدای نجوا گفت: "نمیتونم."
بعداً، در آشپزخانه، آرماندو، در حالی که سرفه می کرد و بیش از حد نفس می کشید، دست های خود را پشت سرش گذاشت.
مادرش با ناله گفت: "اوه"، در حالی که دستی جلوی دهانش را پوشانده بود، زیرا دستبندها با صدای کلیک بسته می شدند.
در ویدیویی که بعداً در همان روز منتشر شد، او با دستبندهایی که هنوز به مچ دستانش بسته بود، از پشت یک خودروی شاسی بلند بیرون می آید.
یک معاون می گوید: "از این طرف، جوان." در حالی که پسر به آرامی در پیاده رو قدم می زند و دمپایی های نایک سفیدش روی آسفالت ساییده می شود. در داخل ساختمان، قبل از اینکه به یک سلول خالی منتقل شود، پاهایش زنجیر می شود.
مرد می پرسد: "سوالی داری؟"
او با صدای لرزان می گوید: "نه آقا."
این ویدیو که توسط اداره کلانتر ولوسیا در یوتیوب و اینستاگرام منتشر شده است، بیش از 170000 بار دیده شده است و تقریباً همه نظراتی که بیشترین لایک را دریافت کرده اند، از رسوایی عمومی کلاس ششمی تمجید کرده اند.
در روزی دیگر، در پردیس دیگری، در بخش دیگری از ولوسیا، مربی دیگری با همان اپیدمی دست و پنجه نرم می کرد.
مدیر جیسون واتسون درست قبل از ساعت 1 بعد از ظهر ایمیل را باز کرد. قلبش با صدای بلند در گوشش می زد.
این پیام می خواند: "من به دبیرستان آتلانتیک خواهم رفت و به هر فرد سیس جنسیتی که با اسلحه های پدرم می بینم شلیک می کنم." در واقع من در حال حاضر در نزدیکی یک هوندا سیویک قرمز رنگ با چند قبضه اسلحه دستی پارک کرده ام. ... وقتی همه چیز تمام شود، این کشور نام مرا به یاد خواهد آورد.»
وقتی برای دوبار خواندن آن نبود. مدیر مجموعه ای از کلیدهای کامپیوتر خود را کلیک کرد و دبیرستان آتلانتیک را در حالت "نگهداری" قرار داد. آژیرهای دیواری در سراسر محوطه دانشگاه به رنگ بنفش چشمک زدند، بخشی از عملیات امنیتی که سالانه 6.9 میلیون دلار برای منطقه هزینه دارد. هشدارها روی کامپیوترها و تلفن ها به صدا درآمد و به دانش آموزان گفت که در داخل کلاس های خود بمانند و از معلمان خواست درهای خود را ببندند و قفل ها را بررسی کنند.
واتسون بیسیم را از کمربندش بیرون کشید. او از تیم بحران خود پرسید: "شما بچه ها کجا هستید؟ من چیزی پیدا کردم."
آنچه در آن روز آشکار شد، اکنون آنقدر اتفاق می افتد که به بخشی از چشم انداز آموزش و پرورش آمریکا تبدیل شده است.
مربیان فناوری های هشدار دهنده گران قیمت را خریداری می کنند. آنها کارکنان زیادی را استخدام می کنند یا حتی بخش هایی را برای امنیت اختصاص می دهند. آنها سال تحصیلی را با گردهمایی هایی آغاز می کنند که به دانش آموزان آموزش می دهند کجا و چگونه پنهان شوند.
کنت ترامپ، رئیس شرکت مشاوره خدمات ایمنی و امنیت ملی مدارس گفت: "این فشار زیادی را بر مدیران مدرسه وارد می کند که در حال حاضر بیش از حد کار می کنند."
در داخل دبیرستان آتلانتیک، کارمندان و دانش آموزان نمی دانستند که این تهدید جعلی است یا شخصی که آن را انجام داده است هرگز دستگیر نخواهد شد.
آوریل تراویس مکثی در درس خود در مورد اصول تدریس کرد. او به اتاق بزرگسالان نگاه کرد که برای شرکت در کلاس ثبت نام کرده بودند زیرا ممکن است بخواهند معلم شوند. او با خود فکر کرد که اگر این بار واقعاً کسی اسلحه داشته باشد چه؟
در طرف مقابل دانشگاه، معلم ریاضی، کالب ریچ، به سمت درب کلاس خود رفت. در حالی که سایه سیاه رنگی را روی پنجره می کشید، محوطه دانشگاه آتلانتیک را تصور کرد: حصار کشی های بلند زنجیری آن. تنها نقطه ورودی آن که توسط یک نگهبان امنیتی محافظت می شد. در فلزی سنگین که به کف دستش برخورد کرده بود.
اوریه والاس 17 ساله در کلاس تئاتر خود مداد مکانیکی خود را زمین گذاشت. او عبارتی را که در هر قرنطینه تکرار می کند، زمزمه کرد: «همه تا زمانی که به ما اطلاع داده شود در امان هستند».
و دومینیک نش 18 ساله، به یاد آورد که چند بار دیده است دبیرستان آتلانتیک درهای خود را قفل کرده یا کلاس ها را به دلیل تهدید متوقف کرده است، از زمانی که او یک دانش آموز سال اولی بود و پسری با یک تپانچه که در شلوارش گذاشته بود وارد محوطه دانشگاه شد.
تا این سال ارشدش، او دقیقاً می دانست که وقتی زنگ های دیواری رنگ های مختلفی می زند، چه کار کند. بنفش، مانند امروز، به این معنی بود که همان جایی که هستید بمانید. سبز به معنای تخلیه بود. قرمز، "قرنطینه"، به این معنی بود که میز خود را ترک کنید و زیر برچسب کوسه، یک نسخه کوچک از طلسم آتلانتیک که در هر کلاس در جایی که دانشآموزان بیشترین محافظت را در برابر شلیک گلوله دارند، قرار داده شده است، جمع شوید.
در اولین روزش پشت میله ها، آرماندو کراکرهای گلدفیش خورد و فهمید که بیشتر پسرهای دیگر به خاطر دزدیدن اسلحه یا کتک زدن مردم تا حد خونریزی آنجا بوده اند. آرماندو گفت، یک نوجوان او را به کشتن تهدید کرد، اما منظورش واقعاً این نبود. تقریباً همه زندانیان دیگر از او بزرگتر بودند. به نظر او، برخی از آنها شبیه بزرگسالان بودند.
آرماندو گفت که در سلول خود در مرکز بازداشت نوجوانان منطقه ولوسیا، عبارت "درود بر شیطان" را روی دیوار پیدا کرده است، پیامی که با خمیر دندان و دستمال توالت پوشانده است. وقتی صلیب وارونه ای را بالای در دید، آرماندو، که قدش کمی بیشتر از 5 فوت بود، عقب رفت و پرید، سپس به پریدن ادامه داد تا اینکه آن را پایین آورد. او صلیب را درست روی تخت خود، رو به بالا قرار داد.
آرماندو که گفت هرگز مشت نزده یا مشتی نخورده بود، توسط هم سلولی که می خواست او را اذیت کند، در پشت گردن ضربه خورد. نوجوان دیگری در یک سطل صابون که همه پسرها به طور مشترک از آن استفاده می کردند، ادرار کرد. آرماندو گفت که شاهد حداقل سه دعوا بوده است و در یکی از آنها مشتی سرگردان به سینه اش اصابت کرده است.
هر روز روی تختش می نشست و گریه می کرد.
با این حال، او سرانجام یاد گرفت که چگونه کنار بیاید، و این نتیجه گیری را داشت که "فقط خوب بودن و وجود داشتن" بهترین رویکرد است. او شیر و بلغور جو دوسر و یک بار یک براونی داد، به این امید که این سخاوت به او کمک کند تا دوست پیدا کند یا حداقل از دشمنان دوری کند. آرماندو گفت، بچه های دیگر به هم سلولی اش دستور دادند که او را اذیت نکند و نوجوانی که او را به کشتن تهدید کرده بود، در عوض مراقب او بود و قول داد که اگر زودتر بیرون بیاید، دقایق تلفن خود را به آرماندو بسپارد. او یاد گرفت چگونه کارت ها را به هم بزند و پیک بازی کند و از نگهبانانی که گاهی اوقات وقتی داوطلبانه برای تمیز کردن یا جمع آوری زباله ها می شد به او کیت کت می دادند، خوشش می آمد. یکی از آنها پس از اینکه نام خانوادگی او را اشتباه تلفظ کرد، لقب "دوریو" را به او داد. این باعث خنده او شد.
هر روز صبح، یک نوجوان بزرگتر که خود را واعظ می نامید با آرماندو دعا می کرد و هر شب، او به تنهایی با خدا صحبت می کرد.
او پرسید: "لطفا از من محافظت کن."
در آن زمان، دستگیری او خبرساز شده و به طور گسترده مورد تحسین قرار گرفته بود و نظرات آنلاینی مانند: "من 100٪ از این کار حمایت می کنم"، "این اراذل و اوباش را از اینجا بیرون کنید!!" و "از آنها نپرسید که حالشان خوب است یا نه، فقط آنها را بازداشت کنید."
متخصصان روانشناسی کودک و جرم شناسی رویکرد چیتوود را محکوم کردند.
دبورا ویزبروت، استاد روانپزشکی در دانشگاه استونی بروک و نویسنده یک مطالعه 20 ساله در مورد دانش آموزانی که تهدیدهای مدرسه می کنند، گفت: "هیچ مدرکی وجود ندارد که این کار در کاهش سطح تهدیدها مفید باشد. من فکر می کنم ممکن است باعث تحقیر و شرمساری بیشتر کودک شود و آنها می توانند در هر پریشانی که منجر به تهدید آنها شده است، بیشتر پنهان شوند. "
چیتوود پیش بینی این واکنش را می کرد اما انتقاداتی را که شنیده بود رد کرد. این فرد 61 ساله که ناسزاگو و سبیل داشت، مدت ها از جنجال استقبال می کرد. در سال 2023، او یک کمپین عمومی علیه حامیان برتری سفیدپوستان به راه انداخت که او اغلب از آنها به عنوان "آشغال" یاد می کرد.
او در پاسخ به منتقدان رویکردش با کودکان متهم، به کاهش شدید دستگیری ها پس از انتشار عمومی نام ها و چهره ها اشاره کرد: از پنج مورد در هفته قبل، به هفت مورد، به دو مورد، به یک مورد و به صفر.
وی گفت: «من باید نگران 99 درصد از دانشآموزانی باشم که برای انجام کار درست به مدرسه میروند. من باید نگران معلمان، مدیران و والدین باشم. شخص دیگری می تواند نگران جانی کوچک یا جانی کوچک باشد.» وی گفت: «من نمی توانم بگذارم مدارس و فعالیت های بعد از مدرسه و والدین و معلمان با ترس این طرف و آن طرف بدوند.»
در خانه آرماندو، مادرش جسیکا تلاش می کرد تا آنچه را که اتفاق افتاده بود، پردازش کند.
در کنار ویدیوی راهپیمایی او، دفتر کلانتر تصاویری از مجموعه تفنگ های بادی را که او سال ها برای جمع آوری آن صرف کرده بود، به اشتراک گذاشته بود. جسیکا از این که پسرش، دانش آموز ممتاز که اجازه نداشت فیلم های رده R را تماشا کند، به عنوان یک عامل احتمالی تیراندازی در مدرسه معرفی شده بود، ناراحت بود، که احتمالاً برای تمام عمر خواهد بود.
او این ایده که در میان نظر دهندگان آنلاین محبوب بود را که او مقصر بوده یا تعداد غیرمسئولانه ای سلاح به پسرش داده بود، رد کرد. او خاطرنشان کرد که داشتن تفنگ های بادی یا زدن قوطی ها با آنها در حیاط خلوت برای آرماندو غیرقانونی نیست. تعدادی از آنها به هر حال شلیک نمی کردند.
او در مورد دفتر کلانتر گفت: "آنها سعی کردند او را به این هیولا کوچک تبدیل کنند."
رفتار با او تا حد زیادی به دلیل حادثه ای که سال قبل اتفاق افتاده بود، او را آزرده خاطر کرد.
طبق گزارش حادثه، در اواخر مارس 2023، معلمی در مدرسه ابتدایی او "لیست کشتار" دیگری پیدا کرده بود. و تنها نام موجود در آن نام آرماندو بود.
در آن مورد، طبق این گزارش، دفتر کلانتر تشخیص داد که دختری که این فهرست را تهیه کرده است سابقه ای در مسائل انضباطی نداشته است و ممکن است درک نکرده باشد که چه کاری انجام داده است. پرونده بسته شد.
جسیکا نمی تواند درک کند که چرا همان دفتر کلانتر با دو ادعای مشابه اینقدر متفاوت رفتار کرده است.
چیتوود گفت: "آنچه در سال جاری رخ داد هیچ ربطی به آنچه در سال قبل رخ داد ندارد." امسال، از کنترل خارج شده بود. و ما اعلام کردیم که قصد انجام چه کاری را داریم. همه به آنها هشدار داده شده بود.»
آرماندو در بازداشتگاه از پرونده دیگر اطلاعی نداشت، زیرا مادرش هرگز به او نگفته بود که نام او در یک لیست کشتار فرضی ذکر شده است. او می خواست معصومیت او را حفظ کند.
با گذشت روزها، آرماندو شروع به تعجب کرد که چه مدت در آنجا خواهد ماند. او سعی کرد پسری را که به او گفته بود هرگز آزاد نخواهد شد نادیده بگیرد.
او گفت، یک روز یک نگهبان نزدیک شد.
مرد گفت: "شما در تلویزیون هستید."
دو روز از زمانی که ویدیوی دستگیری آرماندو در فضای آنلاین پخش شد، می گذشت و رهبران مدارس شهرستان ولوسیا تصمیم گرفتند برای بقیه دانشآموزان خود تردیدی باقی نگذارند که اگر آنها نیز یک محوطه دانشگاه را تهدید کنند چه اتفاقی خواهد افتاد. اوایل بعدازظهر 18 سپتامبر، مدیر دبیرستان تی. دیت تیلور، در بخش روستایی این شهرستان در 25 مایلی ساحل، از طریق اینترکام اعلام کرد که معلمان قرار است کلیپی از چیتوود را از کنفرانس خبری اخیر پخش کنند.
نوجوانان تماشا کردند و گوش دادند که کلانتر اولتیماتوم های خود را ارائه می دهد: تحمل صفر. اتهامات جنایی. چهره ها روی پوسترها. دستگیری ها ثبت و به اشتراک گذاشته شده است.
درست در همان زمان، کریستوفر نیومن، معاون منصوب به مدرسه، تماسی از دفتر کلانتر دریافت کرد. افبیآی، که میلیون ها دلار صرف کرده است برای نظارت بر رسانه های اجتماعی برای خطر بالقوه، تهدیدی را علیه تیلور کشف کرده بود که دقایقی قبل توسط شخصی در محوطه دانشگاه انجام شده بود.
نیومن با مدیر رادیو تماس گرفت و مدرسه در حالت تعلیق قرار گرفت. تلفن همراهی که برای ایجاد تهدید استفاده شده بود، به آدرسی ردیابی شد که چهار دانش آموز تیلور در آن زندگی می کردند. نیومن گفت که در آن زمان، هر یک در کلاس های مختلف بودند.
او دو نفر از آنها را می شناخت. آنها پسر عمو بودند، یک پسر و یک دختر. نیومن تصمیم گرفت با پسر شروع کند و به سمت یک ساختمان آجری قرمز دوردست که نوجوان 16 ساله در آن کلاس داشت، رفت.
در راه، به او ضربه زد که این دانش آموزان چقدر گستاخ بودند. تهدیدی علیه مدرسه، در مدرسه، بلافاصله پس از هشدار در مورد عواقب تهدید یک مدرسه.
او با خود فکر کرد: خدایا، شوخی می کنی؟
او در کلاس پسر، کوله پشتی او را برداشت و به او دستور داد بیرون برود. نیومن تلفن نوجوان را گرفت.
دختر عمویش، در اسنپ چت شوخی کرده و این پیام را به صورت مستقیم به او فرستاده بود: «مدرسه را به گلوله خواهم بست».
پاسخ او: "منم."
نیومن او را با یکی دیگر از معاونان گذاشت و برای برگرداندن دختر عمویش به سراسر محوطه دانشگاه رفت. او در کلاس 5-115 را باز کرد و دختر 17 ساله را در وسط اتاق دید، طبق فیلم دوربین بدنه. نیومن او را می شناخت. او مشکلات خشم داشت و قبلاً درگیر دعوا می شد، اما او پیشرفت او را دیده بود.
نیومن آهی کشید و کیفش را جمع کرد.
او گفت: "من کامپیوترت رو هم لازم دارم."
او ایستاد و به سمت در کلاس رفت و کنار تابلویی مکث کرد که روی آن نوشته بود "رویاهای بزرگ داشته باشید". او دستانش را پشت سرش گذاشت. او خندید.
او به او گفت: "این اصلا وقت شوخی در مورد اون نیست."
او گفت: "من و دختر عمویم با همدیگه پیامک می دادیم."
او در حالی که او را در راهرو هدایت می کردند، پاسخ داد: "وقتی از کلماتی مانند "مدرسه را به گلوله می بندم" استفاده می کنید، FBI آن را دریافت می کند."
نیومن، یک معاون منابع مدرسه به مدت 18 سال، هرگز نقش دیگری در اجرای قانون نخواسته بود. پدر چهار فرزند که ریش و سینه پهنی داشت، می دانست که می تواند ترسناک به نظر برسد، بنابراین نیومن روی دوربین بدنه خود چشمان عروسکی گذاشته بود. بچه ها او را "معاون" صدا می کردند.
هیچ چیز به اندازه رسانه های اجتماعی پویایی بین دانش آموزان یا پیچیدگی های کار او را تغییر نداده بود و این قسمت در تیلور به او یادآوری کرد که چقدر راحت می توان از آن برای فلج کردن یک محوطه دانشگاه استفاده کرد.
انگیزه دانش آموزان برای تهدید آنلاین مدارس معمولاً پیش پا افتاده است - تمایل به تحت تاثیر قرار دادن همکلاسی هایی که دوستشان دارند یا ترساندن کسانی که دوستشان ندارند یا در بسیاری از موارد فقط برای تعطیل کردن یک روز از کلاس ها. فقط در موارد بسیار نادر است که آنها قصد آسیب رساندن به کسی را دارند.
رابرت ترستمن، استاد روانپزشکی در دانشکده فناوری ویرجینیا تک کاریلیون دانشکده پزشکی گفت: "افراد چیزهایی را به رایانه می گویند که هرگز مستقیماً به فرد دیگری در مقابل خود نمی گویند." مطمئناً نوجوانان و پیش نوجوانان بدون درک واقعی عواقب رفتار خود عمل می کنند."
با این حال، به طور فزاینده، مقامات اجرای قانون ابزارهای پیچیده تری برای ردیابی تهدیدها و تمایل کمتری برای مجازات نکردن آنها دارند.
کنت ترامپ، کارشناس امنیت مدرسه گفت: "چنین ناامیدی وجود دارد - مردم از اینکه نمی توانند یک بار برای همیشه جلوی اینها را بگیرند، ناامید شده اند." "بنابراین تبدیل می شود به، "ما همه را دستگیر می کنیم، چه 18 ساله باشند چه 9 ساله."
نیومن متوجه شد که بیشتر این ناامیدی ناشی از تأثیر عمیقی است که این تهدیدها می تواند بر دانش آموزان دیگر داشته باشد. روزها قبل از حادثه در تیلور، او به قرنطینه ای در یک مدرسه راهنمایی پاسخ داده بود که در آن شخصی گزارش داده بود که یک فرد مسلح را دیده است. هیچ کس نبود، اما این خبر به پسری که از کلاس بیرون زد نرسید، آنقدر وحشت زده شده بود که باعث حمله آسم شد.
اکنون، همانطور که نیومن در مورد آنچه در ادامه برای پسر عموها اتفاق می افتد، فکر می کرد، نگران بود که آشفتگی ای که آنها ایجاد کرده بودند، چگونه بر هزار دانش آموز دیگر در محوطه دانشگاه تأثیر بگذارد.
یکی از آنها، جونی کوپ، در کلاس علوم بود که شنید دختری با اسلحه و فهرستی از بچه هایی که دوستشان نداشت، به مدرسه آمده است.
این شایعه درست نبود، اما این دختر 13 ساله این را نمی دانست. او پشت میزش یخ زد - زیرا یک هفته قبل، این دختر به جونی پیام داده بود و او را "جعلی" خطاب کرده بود. پیام های عصبانی به تماس های خشمگین تبدیل شد و اکنونجونی نمی توانست از تعجب در مورد اینکه آیا اسم او در این لیست بود یا نه دست بردارد.
جونی هیچ فضایی در ذهنش برای علم نداشت. او چشمانش را بست و سرش را روی میز گذاشت.
چند روز بعد، مادرش او را صدا زد و روی یک ویدیو فیس بوک که توسط چیتوود منتشر شده بود، دکمه پخش را زد. دختری که با او مشاجره کرده بود و پسری، پسر عمویش، با دستبندهایی در دست، از پشت یک ون پیاده می شدند و همان مسیری را طی می کردند که آرماندو پیموده بود.
یکی از معاونان از پسر پرسید: "فکر می کنی امروز تصمیم عاقلانه ای گرفتی؟" او سرش را تکان داد.
جونی در حالی که روی آیفون مادرش خم شده بود، لبخند زد. دیدنش حس خوبی داشت.
آرماندو به خانه برگشت با یک مهمانی سرسره آبی، یک سگ جدید به نام هانی و پس از 12 روز پشت میله ها، مادری که متقاعد شده بود که او نباید حتی یک روز را هم سپری می کرد. پسر دیگری در تماس FaceTime با او از آن زمان دستگیر شده بود و متهم به این بود که به سایر کودکان در یک گروه چت گفته بود که آرماندو قصد کشتن آنها را دارد. این نوجوان 11 ساله وقتی کارآگاهان با او روبرو شدند، اذعان کرد که دروغ گفته است. او می خواست مردم را بترساند.
سخنگوی دفتر کلانتر گفت که دستگیری او آرماندو را تبرئه نمی کند. اگرچه آرماندو همیشه تهدید به شلیک به مدرسه را انکار کرده است، اما به کارآگاهان تایید کرد که به شوخی یک "لیست ضربه" نوشته است. اکنون، چهار ماه بعد، آرماندو می گوید که فکر می کند این لیست ایده پسر دیگر بوده است.
سخنگو گفت، اینکه آیا بقیه کودکان او را تشویق کردند که آن را انجام دهد، مهم نیست.
جسیکا، مادرش، گفت که یک دادستان یک برنامه انحرافی به آرماندو پیشنهاد داده است که در صورت انجام خدمات اجتماعی، بدون اعتراف به گناه، اتهام جنایت را از پرونده او پاک می کند. او به فکر رفتن به دادگاه بود، اما یک وکیل به او گفت که ممکن است با سه سال حبس در یک مرکز نوجوانان در هفت ساعت دورتر روبرو شود. او نمی توانست این خطر را تحمل کند.
آرماندو به آموزش در خانه روی آورد و سعی کرد مشغول بماند. او برای یک تیم فوتبال پرچم با بچه هایی که او را قضاوت نمی کردند ثبت نام کرد. او مجموعه فیلم های هری پاتر را کشف کرد و چنان شیفته آن شد که شروع به ساختن چوب دستی های مفصل از دستمال کاغذی، چسب و رنگ کرد. او تصور می کرد که به مسابقه رودئو می رود و به روستا نقل مکان می کند.
او گفت: "ای کاش جوان تر بودم"، زیرا می خواست همان کودکی باشد که قبلاً بود.
یک هفته پس از آزادی، خانواده اش او را به یک رستوران غذاهای دریایی بردند که مشرف به آب بود، اما او مجبور شد آنجا را ترک کند، زیرا متقاعد شده بود که همه افراد آنجا می دانند او کیست. او یک کابوس تکراری داشت و خود را در حال غرق شدن در بدنه یک کشتی تصور می کرد. او از خوابیدن در تخت خود امتناع کرد و در عوض هر شب را روی کاناپه کنار سگش می گذراند.
او گفت: "نمی خواستم به اتاق برگردم، چون این آخرین جایی بود که من بودم، تقریباً درست قبل از دستگیری ام. می ترسم اگر آنجا بخوابم اتفاق بدی بیفتد."
او از مادرش و نامزدش التماس کرده است که آنها را از آنجا ببرند. او نمی تواند از این ترس خلاص شود که مردم در ولوسیا از او "متنفرند"، وسواسی که باعث شد آرماندو تصمیم بگیرد نامش را تغییر دهد.
مادرش بحثی نکرد. او می دانست که در خانه های دیگر کودکان، بدترین لحظه زندگی پسرش به یک داستان هشدار دهنده تبدیل شده است.
برای توری کاسپرت، که او نیز در پورت اورنج زندگی می کند، این داستان بسیار ناراحت کننده بود که نمی توان آن را نادیده گرفت. یک روز صبح قبل از رفتن به مدرسه، او متوجه یک بخش خبری در مورد آرماندو در تلویزیون شد.
کاسپرت به پسران دوقلوی خود که هر دو 13 ساله بودند و با آرماندو به مدرسه راهنمایی کریک ساید می رفتند، گفت: "ما داریم این رو تماشا می کنیم." پسرها که در رختخواب به دامانش افتاده بودند، نشستند. آنها فکر می کردند او را می شناسند، حتی با چهره مبهمش در کلیپ.
کاسپرت به پسرانش که هر دو دانش آموز ممتاز بودند، نگاه کرد. او نمی توانست تصور کند که آنها بخواهند به مدرسه شلیک کنند. سپس به تلویزیون نگاه کرد. او هرگز به یک پسر 11 ساله هم شک نمی کرد.
او به یاد آورد که به آنها گفته بود: "اگر تا به حال چنین تهدیدی کردید، یا هر چیز دیگری شبیه به این، من اجازه می دهم کلانتر چیتوود به اینجا بیاید. من می گذارم او هم این کار را با شما انجام دهد. می فهمید؟"
در سی مایلی جنوب غربی، یکی دیگر از والدین ولوسیا به نام آلن، از یک پست فیس بوک در مورد دستگیری آرماندو، از جمله عکس او، اسکرین شات گرفت و آن را برای پسران نوجوانش ارسال کرد.
آلن نوشت: "فقط به شما اطلاع می دهم که احمق نباشید." "شوخی نکنید."
آلن، یک معلم مدرسه راهنمایی، احساس تعارض کرد. هر سه فرزندش به دلیل تهدیدها در کلاس های خود حبس شده بودند و در مدرسه خود شاهد وحشت و ترسی بود که می توانست ایجاد کند. با این وجود، او از کاری که کلانتر با آرماندو انجام داده بود حمایت نکرد.
آلن گفت: "نمی دانم او شوخی می کرد یا نه، اما او 11 سال دارد."
روز بعد از دستگیری آرماندو، آلن سعی کرد خطرات را برای پسرانش در مسیر خانه از مدرسه توضیح دهد. او به ویژه نگران پسر 16 ساله اش بود که اوتیستیک است و از افسردگی رنج می برد. در طول سال گذشته، او چهار بار در بازداشتگاه حفاظتی قرار گرفته بود.
او به یاد می آورد که در ماشین به پسرانش گفته بود: "اگر آنها این کار را با یک بچه کوچک انجام دهند، بچه دبیرستانی هیچ شانسی ندارد."
آنها گفتند: "ما می دانیم." "ما احمق نیستیم."
یک هفته بعد، معاونان در خانه آنها را زدند.
آلن متوجه شد که پسر کوچکترش به دلیل یک بازی ویدیویی درگیر مشاجره شده است.
این نوجوان در اینستاگرام و فیس بوک پستی منتشر کرده بود: "اگر مردم به تهدید من ادامه دهند، کاری خواهم کرد!!!". "به امتحان کردن من ادامه دهید."
وقتی معاونان نوجوان را هدایت کردند، آلن به اتاق خواب خود رفت، در کمد را باز کرد و گاوصندوق اسلحه را باز کرد. او نمی دانست که پسرش 15 روز آینده را در بازداشتگاه می گذراند. او نمی دانست که کلانتر به دلیل مشکلات روانی او تصمیم می گیرد هویت نوجوان را منتشر نکند. اما او می دانست که والدین اغلب دست کم می گیرند که فرزندانشان چقدر می توانند ناامید و خطرناک باشند - برای خود یا دیگران.
آلن گفت: "آیا فکر می کنم پسرم به مدرسه شلیک می کند؟ نه." "حتی اگر 1 درصد احتمال داشته باشد، من نمی خواهم ریسک کنم."
بنابراین او اسلحه هایش را جمع کرد و با خود برد.
روز بعد، تهدید دیگری در شهرستان پخش شد، این بار از طرف شخصی که ادعا می کرد مسلح به چندین اسلحه دستی است. شش پردیس دیگر ولوسیا درهای خود را قفل کردند. 300 معلم دیگر سعی کردند طوری به تدریس ادامه دهند که انگار هیچ اتفاقی نیفتاده است. 5000 دانش آموز دیگر منتظر ماندند تا بفهمند آیا این بار تهدید واقعی است یا خیر.
رزان نخلوی در تهیه این گزارش مشارکت داشته است