روزنامه‌نگاران از ولادیمیر پوتین، نخست‌وزیر روسیه، در مسکو، ۱۵ دسامبر ۲۰۱۱ سوال می‌پرسند. Alexei Druzhinin/AFP via Getty
Images
روزنامه‌نگاران از ولادیمیر پوتین، نخست‌وزیر روسیه، در مسکو، ۱۵ دسامبر ۲۰۱۱ سوال می‌پرسند. Alexei Druzhinin/AFP via Getty Images

گفت‌وگو با جنبه تاریک روسیه - فارن پالیسی

کتابی جدید تلاش می‌کند تا روزنامه‌نگاران روسی را که زمانی آرمان‌گرا بودند و اکنون برای پوتین تبلیغ می‌کنند، درک کند.

با دوستانی که در نهایت به سمت تاریک کشیده می‌شوند و دیدگاه‌های سیاسی‌ای را بیان می‌کنند که برای شما منفور است، چه کار می‌کنید؟

پاسخ به این سوال هرگز آسان نبوده است. من با چندین نفر بر سر جنگ عراق اختلاف پیدا کردم، زیرا آن‌ها به تشویق‌کنندگان این حادثه ناگوار تبدیل شدند. تندی و خشونت با کسانی که برای برگزیت تبلیغ می‌کردند، دست کم به همان اندازه بد بود. حتماً برای جنگ ویتنام و دیگر لحظات بزرگ/وحشتناک تاریخ نیز همین‌طور بوده است. اما مطمئناً هیچ چیز با اکنون قابل مقایسه نیست، با اختلاف بین کسانی که به معنای گسترده از دموکراسی لیبرال حمایت می‌کنند و کسانی که از اقتدارگرایی و شاخه‌های مختلف بومی‌گرا-پوپولیستی آن دفاع می‌کنند.

جلد کتاب دوستان عزیز ما در مسکو یک صندلی خالی را در مقابل یک دیوار خاکستری نشان می دهد.
<em> <strong>دوستان عزیز ما در مسکو: داستان داخلی یک نسل شکست‌خورده</strong> </em> ، آندری سولداتوف و ایرینا بوروگان، PublicAffairs، ۳۳۶ صفحه، ۳۰ دلار، ژوئن ۲۰۲۵.

برای آمریکایی‌ها، دوران ریاست جمهوری دونالد ترامپ آسان نبود، اما به نوعی مردم از آن عبور کردند. مهاجرت بزرگ لیبرال‌ها به کانادا چندان اتفاق نیفتاد؛ رسانه‌ها به کار خود ادامه دادند. رئیس جمهور توسط افراد بالغ در کاخ سفید مهار شده بود. اکنون متفاوت است. مردم می‌بینند که حاصل کار زندگی‌شان، هر آنچه که برای آن ایستاده‌اند، در حال نابودی است.

برخی از روس‌ها ممکن است به خود اجازه دهند لبخند کنایه‌آمیزی بزنند. آن‌ها نزدیک به چهار دهه است که چنین تحولاتی را تجربه کرده‌اند. از خوش‌بینی اواخر دوران گورباچف ​​تا فروپاشی کمونیسم شوروی تا ظهور ریاست‌جمهوری ولادیمیر پوتین در سال ۲۰۰۰ و حتی برای چند سال پس از آن، جرات کردند باور کنند که آزادی‌های تازه‌یافته‌شان ممکن است دوام بیاورد.

محوریت این امر، نوع جدیدی از روزنامه‌نگاری بود که شامل تحقیقات در مورد گذشته و حال می‌شد. من این را شخصاً به عنوان یک خبرنگار در مسکو در نیمه اول دهه ۱۹۹۰ دیدم. سایت‌های نظامی که بسته شده بودند، ناگهان دوباره باز شدند. آرشیوها در دسترس بودند. مقامات و سیاستمداران قادر بودند با صراحت با خبرنگاران خارجی و روسی صحبت کنند.

آندری سولداتوف و ایرینا بوروگان در دوران نوجوانی خود بودند که اتحاد جماهیر شوروی سوسیالیستی (USSR) فروپاشید. در اواسط دهه ۱۹۹۰، آن‌ها خبرنگاران جوانی بودند که مأموریتی داشتند. اولین روزنامه‌ای که آن‌ها را به کار گرفت Sevodyna (امروز) نام داشت و متعلق به یک الیگارش به نام ولادیمیر گوسینسکی بود. اولین گروه از افراد فوق ثروتمند پس از شوروی، از به دست آوردن ناگهانی ثروت خود مست شده بودند و مشتاق بودند قدرت و نفوذ خود را به نمایش بگذارند. رسانه اصلی گوسینسکی یک ایستگاه تلویزیونی به نام NTV بود که قالب را شکست و کرملین را با انتقادات شدید و تحقیقات جسورانه به چالش کشید.

سولداتوف و بوروگان تمام دوران حرفه‌ای خود را در روزنامه‌نگاری به بررسی کا گ ب (KGB) و سازمان جانشین آن، اف اس ب (FSB) گذرانده‌اند. در Sevodnya آن‌ها یک ناشر مشتاق پیدا کردند. با تحکیم قدرت پوتین، سردبیران آن به طور فزاینده‌ای محتاط شدند. گوسینسکی یکی از اولین افرادی بود که مجازات شد. رسانه‌هایش از او گرفته شد و او از روسیه بیرون رانده شد. حداقل او از زندان یا مرگ جان سالم به در برد.

سولداتوف و بوروگان در کتاب جدید و جذاب خود، موفقیت‌ها و مشکلات تحقیقات خود را از طریق مجموعه‌ای از روزنامه‌ها که آن‌ها را به کار گرفتند و سپس رها کردند، ترسیم می‌کنند. این داستان تا حدی برداشت روسی از کلیشه «روزنامه‌نگاران به عنوان افراد خوب» است که قدمت آن به همه مردان رئیس جمهور باز می‌گردد - با مالکان و سردبیرانی که در هر دو جهت هل داده می‌شوند و کشیده می‌شوند. در ابتدا، برخی از مقالات نویسندگان از سر صداقت روزنامه‌نگاری واقعی منتشر می‌شد. گاهی اوقات آن‌ها را رها می‌کردند تا نشریه بازفکر به نظر برسد، در حالی که بقیه مطالب آن به ساختارهای قدرت وفادار بود. گاهی گزارش‌های آن‌ها خرد و تکه تکه می‌شد. مواقع دیگر، آن‌ها را به طور کلی رد می‌کردند. آن‌ها بارها داخل و خارج از کار بودند.

این کتاب با وحشت‌های دوران پوتین به اوج می‌رسد. مصیبت‌های سال‌های اولیه او—بحران گروگان‌گیری تئاتر نورد-اوست، حادثه زیردریایی کورسک و قتل عام مدرسه بسلان—به دنبال آن مجموعه‌ای از قتل‌هایی که به دستور کرملین انجام شد: الکساندر لیتویننکو، آنا پولیتکوفسکایا، بوریس نمتسوف، الکسی ناوالنی.

در این میان، لحظات نادری از خوش‌بینی وجود دارد، مانند امیدهایی که به دیمیتری مدودف، نخست‌وزیری که به طور خلاصه با پوتین جابه‌جا شد، بسته شده بود. چقدر پوچ است که به یاد بیاوریم که بسیاری از لیبرال‌های روسی و دیپلمات‌های غربی بر این باور بودند که مدودف، به این دلیل که محصولات اپل را دوست دارد و از طرفداران دیپ پرپل است، دوران متفاوتی را آغاز خواهد کرد. اکنون او یکی از مخرب‌ترین آن‌هاست—به اصطلاح میانه‌روی که قول داده بود به حاکمیت قانون احترام بگذارد، اکنون تهدیدهای پر آب و تابی در مورد حمله هسته‌ای به شهرهای اروپایی به دلیل حمایت از اوکراین صادر می‌کند.

روایت حول محور رابطه نویسندگان با حدود نیم دوجین شخصیت رنگارنگ ساخته شده است، کسانی که ابتدا در اشتیاق آن‌ها برای تحقیق روزنامه‌نگاری سهیم هستند، تنها برای این که به سمت آرمان پوتین حرکت کنند. برخی این کار را سریع‌تر از دیگران انجام می‌دهند؛ برخی دیگر با خشونت بیشتری نسبت به دیگران این کار را انجام می‌دهند. به نظر می‌رسد همه این کار را با میل خود انجام داده‌اند. در روزهای اولیه، این گروه در داچاهای یکدیگر جمع می‌شدند یا تا دیروقت در نسل جدید بارها و کلاب‌های مسکو با نام‌هایی مانند دوما (نام پارلمان روسیه) و ژان-ژاک مشروب می‌خوردند. سپس اوضاع ترش می‌شود، زیرا نشریات روسی شروع به رد کار آن‌ها می‌کنند و آن‌ها احساس می‌کنند که در معرض تهدید شخصی قرار دارند، اما نویسندگان اصرار داشتند تا زمانی که خطرات بسیار زیاد شود، در روسیه بمانند.

برخی از قطعات تأثرانگیز، جزئیات رابطه پیچیده آندری با پدرش، الکسی سولداتوف را شرح می‌دهد. او که یک فیزیکدان هسته‌ای برجسته در دوران شوروی بود، اولین ارائه‌دهنده اینترنت روسیه را در سال ۱۹۹۰ معرفی کرد. حتی با وجود اینکه الکسی سولداتوف (به طور شگفت‌انگیزی) در سال ۲۰۰۸ به عنوان معاون وزیر ارتباطات منصوب شد، تا زمانی که خود را به مطالب منبع باز محدود می‌کرد، به تأمین مالی روزنامه‌نگاری پسرش در مورد سرویس‌های امنیتی ادامه داد. سولداتوف جوان می‌نویسد: «او می‌دانست که کار با اسرار دولتی چگونه است و چگونه خطرات را محاسبه کند.» دوره تصدی او در وزارتخانه تنها دو سال به طول انجامید و پس از یک اختلاف طولانی با کرملین بر سر اهدافش برای جدا کردن دامنه‌های روسیه از وب جهانی، الکسی دستگیر شد. او که ۷۲ سال داشت و به یک بیماری لاعلاج مبتلا بود، به دلیل «سوء استفاده از قدرت» به یک اردوگاه کار اجباری محکوم شد، جایی که در آن رنج می‌برد.

برای نویسندگان در تبعید در لندن و با اعلام آندری سولداتوف به عنوان یک عامل خارجی در سال ۲۰۲۳، کار آسان نبوده است. آن‌ها به کار خود ادامه داده‌اند و سعی کرده‌اند ارتباطات خود را حتی از راه دور حفظ کنند. برای این، آخرین پروژه خود، آن‌ها تصمیم گرفتند همکاران سابق خود را ردیابی کنند تا ایده بهتری در مورد این که چه چیزی باعث شده است آن‌ها تبلیغات کرملین را منتشر کنند، به دست آورند.

جرقه این کار، تفسیری بود که یکی از همکارانشان، پتیا آکوپوف، نوشته بود. یک هفته پس از حمله تمام عیار پوتین به اوکراین، آکوپوف در یک وب‌سایت متعلق به دولت خواستار «حل مشکل اوکراین» شد - همان اصطلاحی که نازی‌ها در مورد یهودیان به کار می‌بردند. نویسندگان می‌پرسند: «چگونه این اتفاق می‌توانست بیفتد؟ او در یک خانواده باهوش در یک محیط دوستانه بزرگ شده بود، تحصیلات خوبی داشت و با زنی که دوستش داشت ازدواج کرده بود. خانواده او با دو دختر متبرک شده بود. چگونه او اینقدر خونخوار شده بود؟»

سولداتوف و بوروگان پیامک‌ها یا ایمیل‌های مختلفی را که باید ارسال می‌کردند بین خود تقسیم کردند. آن‌ها می‌نویسند: «ما نمی‌دانستیم واکنش آن‌ها چه خواهد بود و نمی‌دانستیم چگونه ممکن است بر ما تأثیر بگذارد.» آن‌ها نمی‌توانستند فقط بروند و آن‌ها را ببینند. به هر حال، آن‌ها «در طرف مقابل دیوار» بودند.

با تعجب، چندین نفر آماده صحبت بودند. (هنگامی که آن‌ها سعی کردند یکی از آن‌ها، اولگا لیوبیمووا، وزیر فرهنگ پوتین را پیدا کنند، از آن‌ها دعوت شد تا سوالات خود را از طریق دفتر مطبوعاتی ارسال کنند.) این مکالمات روشنگر هستند اما کمی بیش از حد کوتاه هستند و در ضمیمه کتاب آمده‌اند.

آیا ما درک بهتری از انگیزه‌های مبلغان به دست می‌آوریم؟ به نظر می‌رسد برای برخی، این پیوندهای خانوادگی است که به دوران استالین باز می‌گردد. برای دیگران، این باور بود که آن‌ها می‌توانند، به قول انگلیسی‌ها، هم کیک خود را داشته باشند و هم آن را بخورند: آن‌ها می‌توانستند برای ملی‌گرایی تمام روسیه تبلیغ کنند و در عین حال از تجملاتی که خانه‌ها در لندن و ویلاها در کوت دازور ارائه می‌دهند، لذت ببرند. اکنون این از آن‌ها سلب شده است، اما چه کسی می‌گوید که به لطف دونالد ترامپ، همه چیز دوباره برنخواهد گشت؟

سولداتوف و بوروگان تمام تلاش خود را می‌کنند که قضاوت نکنند، که در این شرایط آسان نیست. همچنین بی‌انصافی است که شکارچی تبدیل به شکاربان تهدیدآمیز را به عنوان یک پدیده خاص روسی ببینیم.

بسیاری از روزنامه‌نگاران در غرب وسوسه شده‌اند که به طرف دیگر طناب عبور کنند، نه فقط برای انجام کار سخنگوی دولت (هیچ اشکالی در آن نیست) بلکه برای دروغ گفتن و تهدید کردن از طرف روسای خود. این کتاب جذاب، تجارت اغلب دشوار و تنهایی روزنامه‌نگاری تحقیقی را با جذابیت قدرت، تمایل به جلب رضایت و سمیت رنجش در کنار هم قرار می‌دهد. این یک داستان بسیار روسی است، اما ویژگی‌های انسانی که توصیف می‌کند به روسیه محدود نمی‌شود.

جان کامپفنر نویسنده کتاب چرا آلمانی‌ها بهتر انجام می‌دهند: یادداشت‌هایی از یک کشور بالغ است.