کوکون فیلمز
کوکون فیلمز

وقتی جوانان از تصور آینده دست می‌کشند

فیلم «معلم» در بهترین حالت خود، وحشت صمیمی زندگی را در شرایط دلخراش به تصویر می‌کشد.

در نگاه اول، شخصیت اصلی فیلم «معلم» (The Teacher)، اولین فیلم بلند فرح نابلسي (Farah Nabulsi)، نویسنده و کارگردان فلسطینی-بریتانیایی، برداشتی از یک الگوی آشنای فیلم الهام‌بخش به نظر می‌رسد. باسم صالح (با بازی صالح بکری) (Saleh Bakri) معلم زبان انگلیسی در یک دبیرستان پسرانه است، که بخش عمده‌ای از کارش شامل تلاش برای ایجاد انگیزه در دانش‌آموزان ناراضی است. اما «معلم» صرفاً سرود دیگری در ستایش از قدرت دموکراتیک آموزش، یا نقشی نیست که یک مربی می‌تواند در هدایت نوجوانان بی‌هدف به سوی موفقیت متعارف ایفا کند. فراتر از همه اینها، فیلم نابلسی زمان قابل توجهی را صرف این می‌کند که چرا مدرسه برای برخی از دانش‌آموزان باسم مانند یک فکر ثانویه است: فیلم در کرانه باختری (West Bank) جریان دارد، جایی که اشغال نظامی اسرائیل (Israel) اساسی‌ترین عناصر زندگی فلسطینی‌ها را محدود می‌کند—از جمله اینکه جوانان چه نوع آینده‌ای را می‌توانند برای خود و عزیزانشان تصور کنند.

با شروع فیلم «معلم»، این معلم نرم‌گفتار، که تنها زندگی می‌کند، با غم و اندوه در چندین جبهه دست و پنجه نرم می‌کند. فیلم به آرامی فاش می‌کند که پسر نوجوان باسم پس از تحمل یک حمله آسمی درمان‌نشده در یک زندان نظامی جان خود را از دست داده است، جایی که او در حال گذراندن یک دوره حبس هشت ساله به دلیل شرکت در یک اعتراض بود—اعتراضی که او با پدرش در آن شرکت کرده بود. رنج مرگ فرزندش، و شکاف ناشی از آن در ازدواج باسم، هنوز این معلم را آزار می‌دهد، و با رانندگی باسم در جاده‌های پر پیچ و خم کرانه باختری، به نظر می‌رسد تنهایی‌اش صفحه را پر می‌کند. بنابراین، هنگامی که یکی از دانش‌آموزانش، پسر جوان باهوشی به نام آدم (محمد عابد الرحمان) (Muhammad Abed Elrahman) برادر بزرگتر خود را پس از درگیری با شهرک‌نشینان از دست می‌دهد، باسم خود را به طور طبیعی در حال تغییر به نقش پدری می‌بیند.

فیلم نابلسی، مفهوم معلمی که تبدیل به یک شخصیت پدری شده است را بازتعریف می‌کند و از نزدیکی باسم به دانش‌آموزش برای برجسته کردن بی‌معنایی تلفات هر دو شخصیت استفاده می‌کند. فیلم «معلم»، که در سپتامبر ۲۰۲۳ در جشنواره بین‌المللی فیلم تورنتو (Toronto International Film Festival) به نمایش درآمد و اکنون در سینماهای منتخب ایالات متحده (U.S.) در حال اکران است، تا حدی از سفرهای فیلمساز به فلسطین، جایی که والدینش در آن متولد شده‌اند، الهام گرفته شده است، و جایی که، همانطور که او در مصاحبه‌ای شرح داد، با افرادی مواجه شده است که تجربه دست اولی از «چیزهای ظالمانه و پوچی مانند تخریب خانه‌ها، کودکان زندانی در بازداشتگاه‌های نظامی، خشونت و خرابکاری شهرک‌نشینان» دارند. اگرچه این فیلم مدت‌ها قبل از حمله ۷ اکتبر حماس و بمباران‌های متعاقب اسرائیل (Israel) از غزه (Gaza) فیلمبرداری شده است، اما مضامین آن همچنان ممکن است برای بینندگان به موقع باشد. در لحظه‌ای که خشونت شهرک‌نشینان علیه فلسطینی‌ها در کرانه باختری در حال افزایش است، «معلم»، در بهترین بخش‌های خود، وحشت صمیمی زندگی را در شرایط دلخراش به تصویر می‌کشد—و قدرت نجات‌بخش روابطی که مردم هنوز موفق به ایجاد و پرورش آن می‌شوند.

بخش زیادی از فیلم به تلاش‌های باسم برای جلوگیری از تلاش آدم برای انتقام مرگ برادرش می‌پردازد—که، همانطور که باسم می‌بیند، مأموریتی بیهوده است که احتمالاً با مرگ آدم به پایان می‌رسد. آدم در صحنه‌ای اولیه از او می‌پرسد: «بعد از همه چیزهایی که پشت سر گذاشته‌اید، هنوز باور دارید که عدالتی وجود خواهد داشت؟» لحن او ناباورانه است، اما این سؤال به نوعی اصل راهنما تبدیل می‌شود: برخی از شخصیت‌ها در واقع باور دارند که اوضاع می‌تواند بهتر شود، با وجود تمام شواهد خلاف آن. هنگامی که این دو ناخواسته در توطئه‌ای برای تضمین آزادی ۱۰۰۰ زندانی فلسطینی در ازای یک سرباز اسرائیلی آمریکایی درگیر می‌شوند، طرحی که تا حدودی بر اساس داستان گیلاد شلیط (Gilad Shalit) است، نگرانی باسم برای آدم، این نوجوان را از تسلیم شدن در برابر فریب مقاومت خشونت‌آمیز باز می‌دارد. هیچ چیز اعضای خانواده آنها را برنمی‌گرداند، و عدالت هرگز ممکن است از طریق دادگاه‌ها محقق نشود، اما «معلم» نشان می‌دهد که چگونه باسم و آدم به یکدیگر کمک می‌کنند تا از دردی که زمانی غیرقابل تحمل به نظر می‌رسید، عبور کنند.

در لحظاتی، «معلم» بیش از آنچه می‌تواند تحمل کند را بر عهده می‌گیرد، مانند یک طرح فرعی عاشقانه بین باسم و یک کارگر داوطلب بریتانیایی در مدرسه‌اش. در ابتدا، به نظر می‌رسد لیزا (ایموجن پوتس) (Imogen Poots) قصد دارد به عنوان نماینده مخاطبان آمریکایی و اروپایی عمل کند؛ او تعجب ساده‌ای از شرایط محیط آموزشی باسم ابراز می‌کند. با پیشرفت فیلم، این کنجکاوی چشم‌گشاد به خشم موجه تغییر می‌کند، اما این واکنش‌ها با احساسات او نسبت به باسم درهم می‌آمیزد. در یک مورد، لیزا از یافتن اسلحه در خانه او وحشت‌زده می‌شود، اما اضطراب او در مورد مشارکت باسم با یک گروه مقاومت محلی، دراماتیک‌تر از ناامیدی او از سکوت باسم در مورد فروپاشی خانواده‌اش به نظر نمی‌رسد. تلاش‌های او برای ارتباط با آدم نیز در مقایسه با رابطه بی‌سروصدای او با باسم، اجباری به نظر می‌رسد.

به غیر از خویشاوندی نوپای باسم و آدم، مهم‌ترین رابطه در فیلم، پیوند بین شخصیت‌های فلسطینی آن و سرزمینی است که خانواده‌هایشان برای نسل‌ها در آن ساکن بوده‌اند. نابلسی کرانه باختری را با دیدی رمانتیک به تصویر می‌کشد، با تأکید بر مناظر وسیع تپه‌ای و تزریق خاطرات واضح از دنیای طبیعی به گفتگوها. پس از اینکه شهرک‌نشینان ملک خانوادگی آدم را ویران می‌کنند، این نوجوان دیگر نمی‌تواند آینده‌ای برای خود در روستای خود تصور کند، به خصوص بدون برادرش. اما نزدیک‌تر شدن به باسم به او دریچه‌ای به آنچه کرانه باختری مدت‌ها قبل از تولدش بوده است، می‌دهد. آدم از طریق روایت‌های باسم از تاریخچه خانوادگی خود، ارتباط خود را با سرزمینی که برادرش در تلاش برای دفاع از آن جان باخت، عمیق‌تر می‌کند—و عزم خود را برای اجتناب از سرنوشت مشابه تقویت می‌کند.