نویسنده، یکی از بنیانگذاران و رئیس مشترک Oaktree Capital Management و نویسنده کتاب «تسلط بر چرخه بازار: به دست آوردن شانس در کنار خود» است.
رویدادهای هفته گذشته پیرامون اعلام تعرفههای دونالد ترامپ، رئیسجمهور ایالات متحده، یادآور رویدادهای سال ۲۰۰۸ و بحران مالی جهانی ناشی از آن بود. تمام هنجارها سرنگون شدهاند. روشی که تجارت جهانی در ۸۰ سال گذشته عمل کرده است، ممکن است ارتباط کمی با آینده داشته باشد. تأثیر آن بر اقتصادها و جهان به طور کلی کاملاً غیرقابل پیشبینی است. هیچ جنگ تجاری در مقیاس بزرگ در دوران مدرن وجود نداشته است، به این معنی که نظریههای اقتصادی پذیرفته شده تا حد زیادی آزمایش نشدهاند.
باید بپذیریم که در اینجا چیزی به نام پیش آگاهی وجود ندارد. این بدان معناست که اگر اصرار داشته باشیم قبل از اقدام به یقین یا حتی اطمینان برسیم، منجمد خواهیم شد و از اقدام باز میمانیم. یا اگر به این نتیجه برسیم که با یقین یا اطمینان به تصمیمات رسیدهایم، احتمالاً اشتباه خواهیم کرد. ما باید تصمیمات خود را در غیاب آن چیزها بگیریم.
اما باید به خاطر داشته باشیم که تصمیم به عدم اقدام، متضاد عمل نیست. این خود یک عمل است. تصمیم به تغییر ندادن یک سبد سهام باید به همان اندازه انتقادی بررسی شود که تصمیم به ایجاد تغییرات. تحولات منفی که باعث ایجاد بیشترین معاملات میشود، وحشتناک هستند و از خرید منصرف میکنند. اما وقتی با تحولات نامطلوب احاطه شدهاید، آن زمان بهترین زمان برای قدم برداشتن است.
با مراجعه به خود تعرفهها، بسیاری از اهدافی که دولت برای خود تعیین کرده است، مطلوب به نظر میرسند. به هر حال، آیا دولت ایالات متحده نباید از صنعت آمریکا حمایت کند؟ ای کاش به این آسانی بود.
مشکل این است که در دنیای واقعی، و به ویژه در اقتصاد، پیامدهای مرتبه دوم و سوم وجود دارد و اغلب قابل توجه و غیرقابل پیشبینی هستند. پیامدهای احتمالی تعرفههای ترامپ شامل تلافی سایر کشورها، قیمتهای بالاتر و شاید حتی رکود اقتصادی است.
اما بیایید لحظهای تصور کنیم که تعرفهها در حمایت از هدف اعلام شده ترامپ مبنی بر خرید بیشتر کالاهای خریداری شده در ایالات متحده که در ایالات متحده ساخته شدهاند، موفق هستند. ما باید بپرسیم که آیا ظرفیت تولید کافی در ایالات متحده برای پاسخگویی به تقاضا وجود دارد یا خیر. اگر نه، چقدر طول میکشد تا کارخانههای جدید مورد نیاز ساخته شوند؟ در این بین چه اتفاقی خواهد افتاد؟ آیا کارگران کافی برای ساخت این کالاها وجود دارد؟ آیا تولید این کالاها در ایالات متحده با همان قیمت و کیفیت واردات معادل امکانپذیر خواهد بود؟
در حالی که پاسخ به این سوالات نامشخص است، یک چیز که عملاً تضمین شده است این است که قیمت کالاهای ساخت آمریکا بالاتر از قیمت وارداتی خواهد بود که آمریکاییها به خرید آن عادت کردهاند. نتیجه قیمتهای بالاتر احتمالاً کاهش سطح زندگی خواهد بود. قیمتهای بالاتر همچنین احتمالاً منجر به کاهش فروش واحد و در نتیجه کاهش حاشیه سود شرکتها میشود که اغلب پیش درآمد اخراجها و رکودهای اقتصادی است.
به طور حیاتی، تأثیر اقدام ترامپ بر تعرفهها به عرصه بینالمللی گسترش مییابد و فراتر از اقتصاد است. تجارت جهانی از زمان پایان جنگ جهانی دوم تأثیر سودمند فراوانی بر کل جهان داشته است و به موج اقتصادی رو به رشدی کمک کرده است که همه قایقها را بالا برده است. البته برخی از کشورها و برخی از مردم بهتر از دیگران عمل کردند، اما تقریباً همه وضعیت بهتری داشتند.
دلیل اصلی این امر مزیت نسبی است. هر کشوری چیزهایی دارد که بهتر و/یا ارزانتر تولید میکند و چیزهایی دارد که برعکس آن صادق است. اگر هر کشوری اولی را بسازد و به بقیه جهان بفروشد و دومی را از کشورهای دیگر بخرد، رفاه جمعی از طریق افزایش کارایی کلی به حداکثر میرسد. اگر این امر محدود شود، همه کشورها ضرر میکنند.
اگر بحران تعرفهها ادامه یابد، فدرال رزرو ایالات متحده چگونه واکنش نشان میدهد؟ تهدید رکود ممکن است مستلزم کاهش نرخ تسریع شده باشد. اما، باز هم، تهدید تورم ممکن است باعث شود که کاهشهایی که برنامهریزی شده بود به تعویق بیفتد. باز هم، هیچ کس نمیداند این به کجا ختم میشود.
و در مورد بازارهای مالی چطور؟ در چند روز گذشته، کاهش شدید بازار سهام و سپس یک بهبود قابل توجه وجود داشته است.
مثل همیشه، سوال کلیدی در مورد مناسب بودن واکنش است - هم برداشت اولیه و هم تجمع: آیا درست بوده است، بیش از حد یا ناکافی؟ پاسخ دادن به این سوال حتی از حد معمول نیز سختتر است.