در سال 1969، مایکل پالین، نویسنده و مجری کمدی بریتانیایی، که در آن زمان در حال ساختن حرفه ای بر اساس بسیار احمقانه بودن بود، کار کاملاً عاقلانه ای انجام داد: او عادت به سیگار کشیدن 40 نخ در روز را ترک کرد و در عوض شروع به نگهداری خاطرات کرد.
در طول سالها، خاطرات با دقت نگهداری شده او، ظهور مونتی پایتون - گروه طنز مقدس که او با گراهام چپمن، جان کلیز، تری گیلیام، اریک آیدل و تری جونز تشکیل داد - از جمله خلق «مونتی پایتون و جام مقدس» و «زندگی برایان» را ثبت کرد. بعدها، آنها پیشرفت شگفت انگیزی در شغل را ثبت کردند، زمانی که پالین خود را به عنوان مجری دوست داشتنی مستندهای سفر، که برای سریال های تحسین شده ای مانند "دور دنیا در 80 روز" جهان را درنوردید، بازسازی کرد.
اولین جلد خاطرات او، "سال های پایتون"، در سال 2006 منتشر شد. جلد چهارم، "آنجا و برگشت"، روز سه شنبه در ایالات متحده منتشر خواهد شد. پالین 81 ساله در مصاحبه ای ویدیویی از خانه خود در شمال غربی لندن، به سؤالاتی در مورد چهار دهه زندگی که در خاطراتش پوشش داده شده است و موارد دیگر پاسخ داد. او انتظار چنین تفتیشی را دارد.
پالین گفت: «این موضوع در مورد انتشار خاطرات شماست. من باید بتوانم رفتارم را در زندگی به نحوی توجیه کنم.» اینها گزیدههای ویرایششده از این گفتگو هستند.
چگونه ترک سیگار باعث شد شروع به نگهداری خاطرات کنید؟
وقتی سیگار را ترک کردم - تقریباً یک شبه بود - احساس فوق العاده ای از استفاده موثر از اراده بود. در ذهنم، فکر کردم، چگونه می توانم از این اراده تازه جان گرفته استفاده کنم؟ به نظر می رسد نگهداری خاطرات اولین چیزی بود که به ذهنم رسید.

شما کاملاً در مورد فواید آن متعصب هستید.
همه باید آن را امتحان کنند. لازم نیست نویسنده بزرگی باشید. فقط نوشتن آنچه که روز قبل اتفاق افتاده است - برای شما بسیار خوب است. برای تعریف اینکه زندگی شما در مورد چیست. خاطرات دائماً مرا شگفت زده می کنند، چگونه کاملاً با خودم تناقض دارم. یک روز می نویسم: «دیگر سفر نمی کنم - من عاشق انگلستان هستم!» و دو روز بعد، قراردادی را برای رفتن به برزیل امضا می کنم.
در سال 1975 نوشتید که پایتون تمام شده است.
وقتی آن ورودی را نوشتم، فکر کردم تمام شده است. همه پس از «جام مقدس» می خواستند بیرون بروند و کار خودشان را انجام دهند. اما بعد وقتی در تور تبلیغاتی بودیم، اریک آیدل این عنوان فوق العاده را مطرح کرد، «عیسی مسیح: هوس برای جلال»، که همه ما فکر کردیم بسیار بسیار خنده دار است. این باعث شد ما فکر کنیم و این منجر به «زندگی برایان» شد.
جلد جدید سال های 1999 تا 2009 را پوشش می دهد، بنابراین شامل دوره ای است که شما برای اولین بار شروع به انتشار نسخه های ویرایش شده از خاطرات خود کردید. به نظر می رسد آیدل از آنها ناراحت شده است.
نکته بزرگ در مورد پایتون این بود که وقتی همه با هم بودیم، هر اختلافی که داشتیم به سرعت حل می شد. من به اندازه ای که دوست دارم با اریک صحبت نمی کنم. اریک درخشان و بسیار بامزه و دوست داشتنی است. خوب می شد اگر همه بتوانیم بنشینیم و درست مثل زمانی باشیم که نمایش های کمدی را می نوشتیم. ما این کار را واقعاً انجام نمی دهیم، که مایه تاسف است زیرا من از همه آنها بسیار خوشم می آید و آنچه ما به عنوان پایتون انجام دادیم برخی از شادترین و پربارترین لحظات زندگی من است.
آیا بازخورد زیادی در مورد خاطرات از سایر پایتون ها وجود داشته است؟
فکر می کنم بهترین پیشنهاد از تری جونز آمد: دفعه بعد که من خاطراتم را می نویسم و پایتون ها در آن هستند، باید به آنها اجازه داده شود پاورقی بنویسند. من را کوچک کنید.

وقتی کلیز در آنها ظاهر می شود عالی است. به نظر می رسد شیمی روی صفحه نمایش شما منعکس کننده رابطه شما در زندگی است.
این کار را به روشی جالب انجام می دهد. بسیاری از کارهایی که ما انجام دادیم که مردم از آن لذت بردند، صحنه هایی بود که من جان را عصبانی می کردم. "این یک مغازه پنیر است؟" "بله آقا، بهترین در منطقه." رابطه بسیار خوبی است، اما در زندگی واقعی نیز کمی شبیه آن است. جان مرد کمبریج است و گاهی اوقات پایتون های آکسفورد [جونز و پالین] را کمی بی فکر می دید. جان و من می توانستیم تفاوت بین خودمان را بازی کنیم، اگر دوست دارید. جان می تواند بی رحم باشد و من می توانم کمی احساساتی باشم، و ترکیب این دو واقعاً خوب کار می کند.
آیا دوستان و اعضای خانواده اکنون در اطراف شما خودآگاه هستند و می دانند که ممکن است در جلدهای بعدی به پایان برسند؟
نگران بودم که دوستانم را از دست بدهم. اما، خوب، هیچ افشاگری از مصرف مواد مخدر یا عیاشی گسترده یا چیز دیگری وجود ندارد. چون واقعاً به هیچ کدام نرفته ام.
من با چیزهای بسیار دردناکی سر و کار دارم. مطالب زیادی در مورد خواهرم، آنجلا، وجود دارد که از افسردگی بسیار بسیار جدی رنج می برد و خودکشی کرد. نمی توان آن را در دفتر خاطرات ذکر نکرد. من نمی خواستم خواهرم را از تاریخ پاک کنم - درست برعکس.
من اولین جلد شما را روزی که پدرم فوت کرد برداشتم. هیچ چیز به اندازه خواندن خاطرات شخص دیگری نمی گوید «زندگی ادامه دارد».
من فکر می کنم صحبت در مورد از دست دادن مهم است. همسرم 19 ماه پیش فوت کرد. ما 60 سال با هم همدست بودیم. دنیای عجیبی بدون اوست و اجتناب از این موضوع یا تظاهر به غیر از آن کمکی نمی کند. احساسات و واکنش های عاطفی می توانند فراموش شوند. خوب است آنها را یادداشت کنید.
جلد جدید همچنین مرگ دوست شما، جورج هریسون را در سال 2001 پوشش می دهد. هریسون گفت که فکر می کند پایتون روح بیتلز را به ارث برده است، آیا تا به حال با او در این مورد صحبت کرده اید؟
ما این کار را کردیم. بیتلز در سال 1969 از هم پاشید، که زمانی بود که پایتون اولین نمایش خود را انجام داد. جورج ادعا کرد که پس از اولین نمایش ها یک نامه طرفداری برای پایتون فرستاده است. من این احساس را دارم که شخصی در بیبیسی نامه را دور انداخته است. "شما جورج هریسون هستید؟ خوب، من دوک ادینبورگ هستم!"
نوعی توافق بین نوازندگان و پایتون وجود داشت. پایتون کمی شبیه موسیقی بود. بسیار خود بیانگر بود. بعداً فهمیدیم که الویس پریسلی از طرفداران پایتون بوده است، که بسیار باورنکردنی است. تصور کنید، الویس ممکن است در مورد شوالیه هایی که می گویند "نی!" صحبت کرده باشد! شنیدن او فقط تلفظ "نی"!

در واقع مربوط به قبل از خاطرات شماست، اما شما برای مدتی کوتاه ترانه سرای پاپ بودید، اینطور نیست؟
از من [توسط تنظیم کننده و خواننده باری بوث] پرسیده شد که آیا می توانم آهنگی بنویسم که روی اوربیسون بخواهد آن را بخواند یا نه. بنابراین من "آخرین باری که تو را دیدم فردا بود" را نوشتم.
این یک شعر دوست داشتنی است. ممکن است شما هال دیوید شده باشید.
برای روی اوربیسون پخش شد. روی بلافاصله آن را به رپرتوار خود اضافه نکرد. در واقع، او هرگز آن را به رپرتوار خود اضافه نکرد.
کلیز یک بار اشاره کرد که بسیاری از طرح های پایتون که شما با تری جونز نوشته اید، با یک تابه در سراسر حومه انگلستان باز می شوند. به نظر می رسد که پیش بینی کننده حرفه بعدی شماست.
من عاشق بیرون رفتن و گشت و گذار بودم. من در شفیلد به دنیا آمدم، یک شهر صنعتی بزرگ خاکستری در آن زمان، و با این حال در اطراف آن زیباترین حومه شهر است. من عاشق دوچرخه سواری و گشت و گذار در آنجا بودم. بنابراین این به من این حس را داد که دنیایی در آنجا وجود دارد که مرا مجذوب خود می کرد.
تری جونز احساسات من را در مورد اهمیت منظره در سینما به اشتراک گذاشت. جان و گراهام با کمال میل «جام مقدس» را در یک استودیو انجام می دادند.

به نظر می رسد بین نسخه 27 ساله شما که برای طرح رقص سیلی ماهی مستقیماً به رودخانه تیمز شیرجه زد و نسخه شما در مستندهای سفر شما ارتباطی وجود دارد. یک ماجراجویی وجود دارد - اشتیاق به موقعیت های شدید.
کاملا. بعد از پایتون، همه چیز دیگری باید آن روحیه ماجراجویی را داشته باشد - باید یک چالش باشد. "80 روز" نوع متفاوتی از برنامه سفر بود. من به عنوان یک گزارشگر آنجا نبودم. من به عنوان جامعه شناس یا مردم شناس آنجا نبودم. من فقط به عنوان مایکل پالین سعی می کردم یک سفر هفت روزه را پشت سر بگذارم.
من واقعاً کودکی بسیار راحتی داشتم. من به مدرسه دولتی رفتم و در آکسفورد تحصیل کردم. اوضاع خوب و نسبتاً راحت بود. با این حال همیشه بخشی از من می خواست خودم را با چیزی که قبلاً هرگز انجام نداده بودم آزمایش کنم.
در دهه نهم زندگی خود، آیا حماقت کافی در زندگی شما وجود دارد؟
سعی می کنم به نوه هایم نشان دهم که خنده هایی وجود دارد که می توان داشت. من فقط یک دلقک قدیمی با آنها هستم. چیزهایی مثل رقص سیلی ماهی - آنها آن را دوست دارند. اگرچه فکر می کنم کمی از آن خجالت می کشند.
شما باید این توانایی را حفظ کنید که خودتان بخندید و دیگران را در هر شرایطی بخندانید. تا حد امکان احمق ماندن برای من بسیار مهم است. مردم از من می پرسند: «روی سنگ قبرت چه می خواهی؟» من یکی می خواهم که بگوید، «رفته ناهار». احمق بودن بعد از مرگ - فکر می کنم بسیار مهم است.