کلیسای هنری وارد بیچر بسیار ثروتمند بود. هر یکشنبه، جمعیت با "قایقهای بیچر" از رودخانه شرقی نیویورک عبور میکردند تا این واعظ کاریزماتیک را که از مناطق روستایی ایندیانا به بروکلین آمده بود، ببینند. در دهههای ۱۸۵۰ و ۶۰، بیچر موعظههای خود را میفروخت و آنقدر پول به دست آورد که توانست هزینه مالی یک هنگ نظامی در جنگ داخلی آمریکا را تأمین و آن را با تفنگ مسلح کند ("هنگ بیچر" که "کتابهای مقدس بیچر" را حمل میکرد). تا سال ۱۸۷۵، زمانی که رسوایی رابطه نامشروع او را به زیر کشید، جمعیت کلیسای او در بروکلین از ۲۰ نفر به هزاران نفر افزایش یافته بود. بیچر یک سلبریتی بود؛ گواهی بر اینکه هم دین میتواند به ثروت منجر شود و هم ثروت میتواند به دین.
امروزه مسیحیت در سراسر جهان توسعه یافته با چالش روبروست. طبق آخرین دادهها، تنها ۴۵ درصد آمریکاییها به کلیسا میروند، در حالی که این رقم در سال ۱۹۹۹، ۷۰ درصد بود. در ایتالیا، خانه کاتولیسیسم، تعداد کلیساروها در دهه گذشته تقریباً نصف شده است. روحانیون برای بازگرداندن مردم چه کاری میتوانند انجام دهند؟ در گذشته گزینههای مختلفی امتحان شده است. نویسندگان انجیلها به معجزات متوسل شدند. پاپهای جنگهای صلیبی استفاده از زور را ترجیح دادند. در قرن نوزدهم، کوئیکرهای بریتانیایی فکر میکردند تأمین نیازهای مادی پیروانشان، دینداری آنها را تضمین میکند.
خوشبختانه، تعداد فزایندهای از اقتصاددانان اکنون دین را مطالعه میکنند - و میتوانند به روحانیون ناامید توصیههایی ارائه دهند. اولین درس این است که ممکن است به آزمون و خطا نیاز باشد. نهادهای مذهبی در سراسر جهان مدتهاست که کلاسهای کتاب مقدس برگزار کرده، بودجه مدارس مذهبی را تأمین کرده و کتابفروشیهای ارزانقیمت را اداره میکنند، بر اساس این نظریه که دانش به خداشناسی منجر میشود. به گفته ژان-پل کاروالیو از دانشگاه آکسفورد و همکارانش، این نظریه ممکن است اشتباه باشد. آنها با بررسی ترکیه دریافتند که هرچه فرد سالهای بیشتری آموزش دینی دیده باشد، احتمال کمتری دارد که در انتخابات به یک نامزد مذهبی رأی دهد. شاید این به این دلیل باشد که، همانطور که آقای کاروالیو پیشنهاد میکند، افرادی که سالها آموزش دینی دیدهاند، پیش از این دینداری خود را آشکار کردهاند و بنابراین نیازی به اثبات آن با سیاستهای خود ندارند. با این حال، برخی بدبینان گمان میکنند مکانیسم دیگری در کار است: شاید آموزش دینی، بسیار شبیه به آموزش رایج، ابزارهای لازم برای زیر سؤال بردن تعصبات را در اختیار افراد قرار میدهد.
به نظر میرسد امور خیریه نیز مؤثرتر نباشد. خانواده کدبری، خانوادهای با ایمان کوئیکر و شهرت در شکلاتسازی، در دهه ۱۸۹۰ بورنویل را در نزدیکی بیرمنگام انگلستان ساختند. این روستا مسکن ارزانقیمت و مراقبتهای بهداشتی را برای کارگران کارخانههای منطقه فراهم میکرد. اگرچه این امر احتمالاً بهزیستی آنها را بهبود بخشید، بعید است که آنها را دیندارتر کرده باشد. در سال ۲۰۱۷، اینگرید استورم، که آن زمان در دانشگاه منچستر بود، مقالهای را منتشر کرد که به بررسی سرشماریها در ۳۱ کشور اروپایی میپرداخت. او دریافت که مردم زمانی بیشترین دینداری را داشتند که فقیر بودند. در واقع، در آمریکای مدرن، این کلیساهای بزرگ اوانجلیست هستند که کمکهای مالی کمی ارائه میدهند اما موعظه میکنند که دین راه خروج از فقر است و سریعترین رشد را دارند. به نظر میرسد پتانسیل دعا برای آوردن رفاه، جذابتر از هدایا باشد.
حتی مداخله الهی نیز ممکن است برای پر کردن نیمکتهای کلیسا کافی نباشد. به گفته کارسون منکن از دانشگاه بیلور و همکارانش، که حدود ۱۴۰۰۰ تگزاسی را مورد بررسی قرار دادند، افرادی که گزارش داده بودند شاهد یک معجزه بودهاند، بیشتر احتمال داشت خود را مذهبی بدانند. با این حال، احتمال کمتری داشت که به کلیسا بروند. این ممکن است واعظانی را که به تقدس درونی راضی هستند، خشنود کند، اما دین سازمانیافته به چیزی بیش از این نیاز دارد.
خوشبختانه، چیزی حتی قدرتمندتر از خود خداوند وجود دارد: انگیزههای اقتصادی. در مقالهای که به زودی منتشر میشود، رافائل کوربی و فابیو سانچز، هر دو از دانشگاه سائوپائولو، تأثیر معافیتهای مالیاتی بر عضویت در کلیسا را بررسی میکنند. چنین انگیزههایی رایج هستند: به عنوان مثال، کلیساهای آمریکایی از مالیات بر درآمد و دارایی معاف هستند. آقایان کوربی و سانچز فرض میکنند که کشیشان دائماً در حال ارزیابی این هستند که بر اساس اندازه جماعت و درآمد حاصل از عبادتکنندگان، فعالیت خود را کاهش دهند یا گسترش دهند. آنها سپس از دادههای شهرکهای منزوی برزیل برای اندازهگیری تأثیر معافیتهای مالیاتی استفاده میکنند. نتایج آنها قابل توجه است. معافیتهای مالیاتی فدرال از سال ۱۹۹۲ تا ۲۰۱۸، که معادل ۳۰ درصد کل سود مذهبی بود، منجر به باز بودن ۱۰ درصد کلیسای بیشتر نسبت به حالتی شد که این معافیتها وجود نداشت. این امر به سیاست نیز سرایت میکند: آقایان کوربی و سانچز دریافتند که معافیتهای مالیاتی با ۸ درصد رأی بیشتر برای سیاستمداران اوانجلیست مرتبط است.
معافیتهای مالیاتی به نفع کلیساها است، نه عبادتکنندگان، بنابراین نمیتواند مستقیماً مردم را به حضور در کلیسا ترغیب کند. پس چگونه میتوان اثرات آن را توضیح داد؟ محققان حدس نمیزنند که روحانیون سود خود را صرف چه چیزی کردهاند، اما با توجه به یافتههای سایر محققان، بعید است که آموزش یا رفاه باعث پر شدن صندلیها شده باشد. جماعتهای بزرگتر ممکن است بازتاب پرداخت مبتنی بر عملکرد باشند. غیرمعمول نیست که واعظان اوانجلیست برزیلی میلیونر شوند - به شرطی که نیمکتهای کلیسا را پر کنند. مالیاتهای پایینتر تنها انگیزه کشیشان را برای موعظه با تمام توان خود (یا تطبیق موعظههای خود با آنچه در بین اهالی کلیسا محبوب است) افزایش میدهد. علاوه بر این، ممکن است برای یک عضو کلیسا آسانتر باشد که باور کند مردی با منابع خوب و شناخته شده توسط خدا منصوب شده است.
سوراخ سوزن: بزرگتر از آنچه قبلاً تصور میشد
پژوهشگران دینی ترجیح میدهند فکر نکنند که کلیساها مانند شرکتها در نظریه اقتصادی عمل میکنند. مطمئناً یک کشیش مراقب روح اهالی کلیسای خود است، نه اینکه سعی در به حداکثر رساندن درآمد به ازای هر متر مربع از فضای مقدس داشته باشد؟ و اقتصاددانان با مشکلاتی روبرو هستند. آنها معمولاً فرض میکنند که مردم در طول زندگی خود به دنبال نتایج خاصی مانند مصرف یا رضایت هستند. چگونه میتوان اعتقاد به زندگی پس از مرگ را محاسبه کرد؟ اما اقتصاد همچنان میتواند تخصص خود را به کار گیرد. امروزه اکثر کلیساها در آمریکا به عنوان سازمانهای شرکتی ثبت شدهاند، هرچند معاف از مالیات. بسیاری ساختارهای پیچیدهای دارند که سالانه میلیونها دلار از طریق آنها جریان مییابد. نتایج خود گویای مطلب هستند. اگرچه کشیشان ممکن است نمایندگان خدا بر روی زمین باشند، اما همچنان به انگیزههای مالی پاسخ میدهند. معلوم میشود که میتوان هم به خدا خدمت کرد و هم به مامون (خدای ثروت).