دوست کاری پاسخی گذشته را مورد بازبینی قرار میدهد. به علاوه، بهترین راه برای تصحیح افرادی که نام شما را اشتباه متوجه میشوند.
سوالات خود را در مورد دفتر کار، پول، مشاغل و تعادل کار و زندگی به آدرس [email protected] ارسال کنید. نام و موقعیت مکانی خود را ذکر کنید یا درخواست ناشناس ماندن کنید. نامهها ممکن است ویرایش شوند.
یک اشتباه فاحش از «دوست کاری»؟
چند هفته پیش، در نسخه ۲۶ ژانویه «دوست کاری»، خوانندهای نوشت و پرسید که در مورد همکارش که در طیف اوتیسم قرار دارد و با طیف گستردهای از همکاران دیگر در یک نقش نیمه عمومی تعامل دارد و رفتاری دارد، چه کاری باید انجام دهد، به قول خواننده، با آنها «تند» و «بیادبانه» است. علاوه بر این، خواننده نوشت، این کارمند این ایده را که توجه به مهارتهای بین فردی نیازمند توجه اوست، نادیده میگیرد. (مشکلات دیگری نیز در کار این کارمند وجود دارد، اما برای اهداف این ستون، بیایید روی مسائل بین فردی تمرکز کنیم.)
در پاسخ، من به خواننده «دوست کاری» که نوشته بود گفتم، اگرچه با کسانی که در طیف اوتیسم هستند همدل هستم، "به نظر میرسد این بیشتر یک مسئله هوش هیجانی یا تنوع شخصیتی نیست، بلکه صرفاً یک مسئله گستاخی، لجاجت و استحقاق است."
من ادامه دادم: "این شخص آشکارا یک مورد از دست رفته است."
من نوشتم: "به عنوان کسی که با افرادی کار کرده است که رفتارهای سمی آنها توسط افراد بالادست نادیده گرفته شده یا نادیده گرفته شده است، بدانید که شما همدردی من را دارید و بدون شک، همدردی بسیاری از خوانندگان این ستون را نیز دارید."
من در مورد اینکه همدردی خوانندگان کجا خواهد بود، اشتباه میکردم. این ستون نسبت به هر ستون دیگری که قبلاً نوشتهام، پاسخهای منفی بیشتری از خوانندگان «دوست کاری» دریافت کرد. بسیاری از مکاتبهکنندگان گفتند که احساس میکنند من نسبت به چالشهایی که با قرار گرفتن در طیف اوتیسم همراه است، بیاعتنا و بیرحمانه بودهام.
یکی نوشت: "به طرز وحشتناکی بیاحساس."
دیگری با عصبانیت گفت: "نژادپرستانهترین، توهینآمیزترین، ناآگاهانهترین و آشکارا متعصبانهترین سوال و پاسخی که تا به حال در این ستون دیدهام."
سومی نوشت: "در حالی که این کاملاً ممکن است که همکار توصیف شده در نامه بیادب یا فاقد صلاحیت برای نقش خود باشد، پاسخ شما، در بهترین حالت، ناآگاهانه بود و در بدترین حالت، برای افراد اوتیستیک در محل کار آسیبزا بود."
و دیگری پاسخ داد: "مطمئنم که قصدش را نداشتید، اما شما واقعاً تلاشها برای سازگاری محل کار برای افراد اوتیستیک را با آن ستون «دوست کاری» تضعیف کردید. از آنجا که این افراد کسانی هستند که قرار است زمان فوقالعاده دشواری را برای امرار معاش داشته باشند، شاید بخواهید یک بار دیگر آن را امتحان کنید، فقط با یک متخصص واقعی که راهنماییهایی در مورد نحوه کار با همکاران دارای تنوع عصبی که سازگاریهایی دارند، داشته باشد."
با خواندن مجدد پاسخم، اعتراف میکنم که در جاهایی بیش از حد تند بودم. (عبارات "مورد از دست رفته" و "گستاخی، لجاجت و استحقاق" به ویژه تحریکآمیز بودند.) و اگرچه هنوز هم بر این عقیدهام که فردی که برای تعامل مودبانه با دیگران تلاش میکند، نباید در موقعیتی باشد که روابط حرفهای را تضعیف میکند - من از خصومت کارمند نسبت به آموزش هوش هیجانی ناراحت میشوم - تعجب میکنم که آیا من ناعادلانه رفتار میکنم یا خیر، و بنابراین به دنبال چند نظر دیگر بودهام.
آریانا اسپوزیتو، معاون رئیس خدمات و پشتیبانی در سازمان حمایت از اوتیسم Speaks، از پرسش نویسنده نامه اولیه به «دوست کاری» شگفتزده نشد، اما او باعث شد متوجه شوم که آنچه را که در نظر نگرفته بودم، مبارزات احتمالی همکارش، یک فیلمبردار، بود.
او به من گفت: "ما همیشه از این نقطه شروع میکنیم که همه میخواهند بتوانند به کاری بیایند که احساس کنند دیده میشوند، احساس کنند شنیده میشوند و میتوانند بهترین کار خود را انجام دهند." "و برای برخی از افراد، چه دارای تنوع عصبی باشید و چه اوتیستیک، این در بسیاری از محیطها فوقالعاده چالشبرانگیز است."
عبارتی به نام "همدلی مضاعف" وجود دارد - این عبارت چند بار در پاسخهایی که پس از انتشار ستون اصلی برای من ارسال شد، مطرح شد - که به این ایده اشاره دارد که به همان اندازه که یک فرد "عصبی-معمولی" ممکن است در تلاش برای درک انگیزهها یا ارتباطات فردی باشد که اوتیستیک است یا به روش دیگری دارای تنوع عصبی است، آن فرد در درون جهانی که از هنجارها و قوانین ارتباطی تشکیل شده است که ممکن است آنها را درک نکند، در حال مبارزه است. هر دو طرف باید تصور کنند که حس طرف مقابل چگونه است.
من همچنین یک مکالمه جذاب با بری پریزانت، نویسنده کتاب "انسان منحصر به فرد: روشی متفاوت برای دیدن اوتیسم" داشتم. او گفت، برای یک چیز، وقتی در مورد بیادب بودن کسی صحبت میکنیم، منظورمان این است که فردی که بیادب است، بهتر میداند یا درک میکند که به گونهای رفتار میکند که برای دیگران ناخوشایند است، اما به هر حال به آن ادامه میدهد. این احتمال وجود دارد که کارمند، به دلیل تنوع عصبی خود، حتی متوجه نباشد که در حال بیگانه کردن افراد در مدار خود است.
این مرا به نکته بعدی آقای پریزانت میرساند: افراد در طیف اوتیسم میتوانند بسیار صریح و مستقیم باشند، چه رسد به کمالگرا بودن. استفاده فیلمبردار از عباراتی مانند "وقتی صحبت میکنی سرت را تکان نده" - یعنی استفاده نکردن از آنچه آقای پریزانت "نرمکنندههای" کلامی مینامد - قابل درک است که به عنوان بیادبی تلقی میشود. اما آنچه ما ممکن است به عنوان بیادبی ببینیم، ممکن است توسط همکار دارای تنوع عصبی به عنوان توجه به جزئیات به دلیل نیاز او به برقراری ارتباط واضح آنچه میخواهد و نیاز دارد، تجربه شود.
آقای پریزانت میگوید که بحث قابل توجهی بر سر این مسئله وجود دارد که افراد دارای تنوع عصبی چقدر باید مسئول پذیرش قوانین دنیای عصبی-معمولی باشند و دنیای عصبی-معمولی چقدر باید به افراد دارای تنوع عصبی فرصت دهد.
هنگامی که نویسنده نامه سعی کرد درک کند و سپس اعتماد همکارش را جلب کرد، ممکن است برخی از توصیهها را در مورد راههایی که او میتواند ارتباط برقرار کند که کار او (و او) را هنگام برخورد با سوژههای ویدئویی آسانتر کند، ارائه دهد. برای مثال، او میتواند توضیح دهد که برخی از سوژههای آنها به دلیل صراحت او احساس بیگانگی میکنند و سپس بگوید: "در اینجا روش دیگری برای بیان دستورالعملها وجود دارد به طوری که به عنوان بیادبی تلقی نشود."
آقای پریزانت گفت: "آنچه شما میگویید این است که من میخواهم به شما کمک کنم قوانین جهان را یاد بگیرید تا بتوانید در کار خود بهتر باشید." "و اگر برای مغز منطقی او منطقی باشد، احتمال بیشتری وجود دارد که نه تنها آن را بپذیرد، بلکه مالک آن نیز شود. گاهی اوقات فهرست کردن برخی از قوانین به معنای واقعی کلمه مفید است، تا زمانی که به گونهای ارائه شوند که بگوید "من در این مورد با شما هستم"، برخلاف "این کار را متوقف کنید."
آقای پریزانت همچنین پیشنهاد کرد که ممکن است ارزش وقت مدیران شرکت را داشته باشد که به دنبال استخدام یک مربی شغلی یا مشاور تنوع عصبی باشند. "یک کلاس هوش هیجانی عمومی کارساز نخواهد بود. کارمند ممکن است به یک مربی نیاز داشته باشد، کسی که بتواند حداقل سطحی از اعتماد را ایجاد کند که کارمند مایل است بگوید: "اوه، اگر من را به یک متخصص ویرایش ویدئو بهتر تبدیل کند، پس بله، من با شما روی این کار خواهم کرد."
یک نام گیج کننده و یک مقام قدرت
من خوشبختی پیچیده داشتن یک نام غیر معمول را دارم. نام اول من در این کشور غیر معمول و سخت تلفظ است و نام خانوادگی من میتواند یک نام اول باشد. به "دیارمید توماس" فکر کنید. وقتی در مدرسه ابتدایی بودم، یک نام مستعار آسان داشتم، اما دههها پیش آن را رها کردم. اکنون من در آکادمی در نقشهای به طور فزایندهای مشهودتر بودهام. هر روز ایمیلهای متعددی از همکاران دریافت میکنم که یا نام اول من را غلط املایی مینویسند یا نامها را جابجا میکنند. بنابراین، "استاد عزیز دایرمید" و غیره. برخی به طور عادت این کار را انجام میدهند، در حالی که سایر اوقات ممکن است فقط یک اشتباه تایپی باشد.
مطمئنم برای برخی، این موضوع پیش پا افتاده به نظر میرسد، به خصوص در مقایسه با سایر مشکلات نامی که میدانم مردم دارند. اما به طور تجمعی خستهکننده است. در واقع اهمیتی نمیدهم که مردم نام من را اشتباه تلفظ میکنند. تصحیح آن آسان است. و اگر کسی از یک املای صحیح متفاوت استفاده کند، برای او آفرین میفرستم. این املای بیامان است که - به خصوص وقتی نامها جابجا میشوند - گاهی اوقات باعث میشود احساس بیاحترامی کنم. در واقع حتی پاسخ دادن به چنین ایمیلهایی را به تعویق میاندازم - نه از روی کینه، بلکه به این دلیل که احساس میکنم نویسنده برای شناختن من وقت نگذاشته است.
از آنجایی که من دارای مقامی از قدرت هستم، از تصحیح کردن کسی مردد هستم. نمیخواهم زیادهرو یا ایرادگیر به نظر برسم. آیا کاری هست که بتوانم انجام دهم، یا فقط باید این مزاحمت جزئی را بپذیرم؟
- ناشناس
فقط میتوانم تصور کنم چقدر خستهکننده و ناامیدکننده است.
با وجود - یا به دلیل - این، شما باید ناراحتی خود را پشت سر بگذارید و شروع به تصحیح کردن افراد کنید. برای یک چیز، من متقاعد نشدهام که شما قادر خواهید بود آنچه را که ادعا میکنید صرفاً یک "مزاحمت جزئی" است، بپذیرید. (به هر حال، این وضعیت به اندازهای ناراحت کننده است که احساس کردید مجبور به نوشتن به این ستون شدهاید.) دو: اگرچه نمیتوانید نحوه تفسیر دیگران از آنچه میگویید را کنترل کنید، اما میتوانید با نوعی ظرافت و یکپارچگی به چنین مداخلاتی نزدیک شوید که حس درک و احترام بین خود و افرادی که در طرف دیگر توضیحات شما قرار دارند، ایجاد کنید.
منظورم این است که، من آن را درک میکنم: همانطور که میگویید، عدم توجه به املای صحیح نام یک شخص نشان میدهد - اگرچه تأیید نمیکند - نوعی بیخیالی نسبت به آن شخص. این نمیتواند حس خوبی داشته باشد. اما من از شما میخواهم که به این اشتباهات به عنوان آسیبهایی که باید شخصاً بگیرید، نگاه نکنید، بلکه به عنوان فرصتهایی برای تمرین خود-حمایتی. سالها پیش، یک استاد ادبیات که من از طریق ایمیل کمی بیش از حد غیررسمی با او تماس گرفتم، به سرعت روشن کرد که چگونه ترجیح میدهد مورد خطاب قرار گیرد. در نتیجه، اکنون من به طور پیشفرض از القاب افتخاری استفاده میکنم تا زمانی که دیگران پاسخ دهند که ترجیح میدهند به روشی غیررسمیتر مورد ارجاع قرار گیرند.
اما در مورد نحوه گفتن چیزی؟ بیایید نام "مثال" را که در پرسش خود آوردهاید، در نظر بگیریم: دیارمید توماس. (من مجبور شدم آن را جستجو کنم، اما "دیارمید" یک نام ایرلندی است که به معنای "مرد آزاد" است.) پیشنهاد من این است که شما هم ملایم و هم صریح در پاسخ به مکاتبهکنندهای که نام شما را غلط املایی نوشته است، باشید: "از یادداشت شما سپاسگزارم. و فقط برای روشن شدن، املای نام اول من D-i-a-r-m-a-i-d است."
همچنین باید امضای ایمیل خود را ویرایش کنید تا شامل و روشن شدن املای نام اول خود باشد. بنابراین، برای مثال، امضا ممکن است به این صورت باشد:
پروفسور دیارمید توماس (نام اول با D-i-a-r-m-a-i-d نوشته میشود)
این میتواند با عنوان شما، نام موسسهای که برای آن کار میکنید و اطلاعات تماس شما دنبال شود.
در مورد مشکل جابجایی، پیشنهاد من این است که باز هم، مکاتبهکننده را به طور مودبانه در اوایل کار تصحیح کنید. بنابراین برای مثال، ممکن است برای کسی که من او را "پروفسور جانسون" مینامم، بنویسید:
پروفسور جانسون،
از ایمیل شما بسیار سپاسگزارم. (در آینده، لطفاً در صورت تمایل مرا "پروفسور توماس" خطاب کنید.)
این هم نحوه ترجیح دادن مورد خطاب قرار گرفتن شما را بیان میکند و هم تأکید میکند که "توماس" نام خانوادگی شماست.
میدانم که این همه تا حدودی پیچیده و پرزحمت به نظر میرسد، اما ضروری است. در مورد اینکه آیا تلاشهای شما به عنوان زیادهرو یا ایرادگیر تلقی میشود یا خیر - خوب، شما نمیتوانید نحوه تفسیر دیگران از آنچه میگویید را کنترل کنید. اما من اطمینان دارم که آن "متخلفان" سپاسگزار خواهند بود که شما آنها را از راه درست خطاب کردن خود مطلع کردهاید و در آینده با دیگران نیز محتاطتر خواهند بود.