عادت‌های مطالعه کودکان. رایان مک‌وی—Getty Images
عادت‌های مطالعه کودکان. رایان مک‌وی—Getty Images

چه چیزی یک کودک را به یک خواننده قوی تبدیل می‌کند؟

چرا یک دانش‌آموز دبیرستانی در بخش کلامی آزمون SAT خود عالی عمل می‌کند در حالی که دیگری به سختی امتحان را تمام می‌کند و تقریباً در پایین‌ترین سطح قرار می‌گیرد؟

برخی می‌گویند نوجوانی که نمره بالایی کسب کرده است، احتمالاً از یک محیط مساعد بهره‌مند شده است، والدینی که توانایی خرید کتاب را داشته‌اند و در کودکی برای او کتاب خوانده‌اند و اشتیاقی مادام‌العمر به همه چیزهای ادبی در او ایجاد کرده‌اند. نوجوانی که نمره پایینی کسب کرده است ممکن است از این مزایا برخوردار نبوده و به دلیل فقر دچار استرس شده باشد. کسانی که به این نظریه اعتقاد دارند - که بسیاری از آنها گرایش به چپ دارند - ممکن است تا آنجا پیش بروند که بگویند شکاف‌هایی مانند این یکی دلیل نیاز ما به سیاست‌هایی مانند پیش‌دبستانی جهانی و یک شبکه ایمنی قوی‌تر برای کودکان است.

در همین حال، دیگران می‌گویند که صرف نظر از این تفاوت‌های محیطی، شکاف نمره آزمون بین این دو دانش‌آموز احتمالاً از قبل در ژن‌های آنها وجود داشته است. فردی که بالاترین امتیاز را کسب کرده است، فقط استعدادهای طبیعی از بدو تولد داشته است و در حالی که ممکن است عادلانه نباشد، کار زیادی نمی‌توانیم در مورد آن انجام دهیم.

دهه‌هاست که دانشمندان بر سر این موضوع بحث می‌کنند که آیا ژن‌های ما (طبیعت) یا محیط ما (پرورش) چیزی را که هستیم شکل می‌دهد. این یکی از طولانی‌ترین بحث‌ها در علوم انسانی است. آیا ما با توانایی‌ها، شخصیت‌ها و سرنوشت‌های خاصی متولد می‌شویم که از قبل برنامه‌ریزی شده‌اند؟ یا تجربیات ما - مدارسی که در آن شرکت می‌کنیم، کتاب‌هایی که می‌خوانیم، افرادی که ملاقات می‌کنیم - ما را به چیزی که می‌شویم تبدیل می‌کنند؟ کدام یک مهم‌تر است؟

روانشناسان بیش از 50 سال را صرف مطالعه این موضوع کرده‌اند، دوقلوهایی را که جدا از هم بزرگ شده‌اند، فرزندخوانده‌ها و خواهر و برادرهای ناتنی را ردیابی کرده‌اند تا تخمین بزنند که چه مقدار از ویژگی‌های مختلف ژنتیکی هستند. نکته مهم؟ به طور متوسط، ویژگی‌های انسانی حدود نیمی ژنتیکی و نیمی محیطی هستند. برای مثال، قد در کشورهای توسعه‌یافته حدود 80 درصد ژنتیکی است. ویژگی‌های شخصیتی در انتهای پایین‌تری قرار دارند: حدود 20 درصد ارثی هستند. میزان تحصیلات؟ حدود 40 درصد ارثی است. و وقتی صحبت از توانایی خواندن - یعنی نمرات آزمون کلامی - می‌شود، مشخص می‌شود که در سن 18 سالگی، بیش از 80 درصد ارثی است.

به نظر می‌رسد که طرفداران وراثت در مورد بخش کلامی SAT برنده این بحث شده‌اند و تفاوت‌ها در جمعیت بیشتر به دلیل ژنتیک است.

اما این چارچوب‌بندی - ایده تقابل طبیعت در مقابل پرورش - کاملاً اشتباه است. فقط به این دلیل که برخی از ویژگی‌ها - مانند خواندن - بسیار ارثی هستند، به این معنی نیست که محیط مهم نیست، بلکه فقط به این معنی است که محیط به روشی خاص مهم است.

این یکی از بینش‌های حوزه جدیدی به نام جامعه‌ژن‌شناسی (sociogenomics) است. جامعه‌ژن‌شناسی به جای رقابت طبیعت با پرورش، نشان می‌دهد که چگونه ژن‌ها و محیط به روش‌هایی با هم تعامل دارند که ما هرگز به طور کامل از آن قدردانی نکرده‌ایم. DNA شما یک طرح سفت و سخت نیست که سرنوشت شما را دیکته کند، و محیط شما فقط یک نیروی جداگانه نیست که شما را به طور مستقل شکل دهد. در عوض، ژن‌ها از طریق محیط کار می‌کنند. دانشمندان مدت‌هاست می‌دانند که طبیعت و پرورش یکدیگر را تقویت می‌کنند. اما نکته جدید در اینجا - در دهه گذشته، زمانی که انقلاب ژنومیک داده‌های فراوانی را برای دانشمندان علوم انسانی به ارمغان آورده است - این است که اکنون می‌توانیم دقیقاً بررسی کنیم که چگونه ژن‌های مربوط به، به عنوان مثال، توانایی خواندن، در سراسر جامعه توزیع شده‌اند و چگونه با ایجاد یا برانگیختن شرایط و پاسخ‌های محیطی، جادوی خود را انجام می‌دهند.

این یک حس مشترک است که کودکانی که برایشان زیاد کتاب خوانده می‌شود، مهارت‌های کلامی بهتری دارند. اما چرا برخی از کودکان بیشتر از دیگران داستان‌های قبل از خواب می‌شنوند؟ آیا این فقط شانس است - داشتن والدینی که عاشق کتاب هستند؟ دقیقاً نه. کودکانی که تمایل ژنتیکی ذاتی به توانایی کلامی بالا دارند، به طور طبیعی کلمات بیشتری دریافت می‌کنند. آنها ممکن است قبل از خواب "یک داستان دیگر" التماس کنند، علاقه زودهنگامی به کتاب نشان دهند و اشتهای سیری‌ناپذیری برای زبان ایجاد کنند. به نوبه خود، والدین آنها - چه آگاهانه و چه ناآگاهانه - با خواندن بیشتر برای آنها به این علاقه پاسخ می‌دهند. با گذشت زمان، این قرار گرفتن در معرض بیشتر منجر به مهارت‌های کلامی حتی بهتری می‌شود. این یک چرخه است: ژن‌ها تمایلات را ایجاد می‌کنند، که تجربیات را شکل می‌دهند، که همان تمایلات ژنتیکی را تقویت می‌کنند.

این چرخه خیلی زود شروع می‌شود. مطالعه‌ای که آستا برینهولت و من انجام دادیم نشان داد که والدین ناآگاهانه زمان و منابع بیشتری را در کودکانی سرمایه‌گذاری می‌کنند که نویدهای تحصیلی زودهنگامی نشان می‌دهند. اگر دو والد متوسط (مثلاً هر دو در صدک 50 برای پتانسیل تحصیلی ژنتیکی) اتفاقاً فرزندی داشته باشند که در صدک 60 برای پتانسیل تحصیلی ژنتیکی نمره کسب کند، متوجه می‌شوند. آن کودک، در مقایسه با خواهر یا برادری که ممکن است در صدک 40 باشد، توجه بیشتر، کتاب‌های بیشتر، تجربیات آموزشی بیشتری دریافت می‌کند - از 18 ماهگی، خیلی قبل از اینکه هر گونه کارنامه به خانه بیاید و به مادر و پدر درباره استعدادها یا کمبودهای فرزندشان اطلاع دهد. و بعد چه اتفاقی می‌افتد؟ کودکی که از نظر ژنتیکی کمی بالاتر از حد متوسط ​​بود، احتمالاً در مدرسه (و در SAT) عملکرد بهتری خواهد داشت - نه به این دلیل که ژن‌ها به تنهایی موفقیت را دیکته می‌کنند، بلکه به این دلیل که آن ژن‌ها محیط را به نفع آنها سوق می‌دهند.

این بدان معناست که بخش عمده‌ای از آنچه ما به عنوان محیط زیست می‌شناسیم، تا حدی ژن‌ها در عمل هستند. پتانسیل ژنتیکی کودک بر نحوه رفتار والدین با آنها قبل از اینکه حتی بتوانند صحبت کنند تأثیر می‌گذارد. و این اثرات می‌تواند به صورت تصاعدی افزایش یابد - مزایای ژنتیکی کوچک ممکن است به لطف نحوه واکنش محیط، با گذشت زمان به تفاوت‌های بزرگی تبدیل شوند. اما این همچنین بدان معناست که ژن‌ها سرنوشت نیستند: اگر جایگاه‌های محیطی که آنها ایجاد می‌کنند یک گام مهم از DNA به نمرات کلامی SAT است، پس ما می‌توانیم برای کسانی که ژن‌های سودمند یا زیان‌آور دارند، بر روی آن محیط‌ها عمل کنیم. برای مثال، می‌توانیم اطمینان حاصل کنیم که کودکی که خطر ژنتیکی بالایی برای اعتیاد دارد، از مواد افیونی برای مدیریت درد دوری می‌کند. به طور خلاصه، اگر درک درستی از تمایلات ژنتیکی کسی به دست آوریم، ممکن است بتوانیم محیط را به گونه‌ای تنظیم کنیم که بیشترین سود را برای آنها داشته باشد.

البته همیشه به این سادگی نیست. ژن‌ها به ورودی‌های محیطی خاصی نیاز دارند که برای اعمال اثرات خود به دنبال آن هستند. اگر این بازخورد محیطی به دلیل فقر، نژادپرستی یا سایر نیروهای خارج از کنترل، برای مثال، یک والد، مسدود شود، تمایلات ژنتیکی نمی‌توانند تقویت شوند. بنابراین، حتی اگر کودکی تمایل ژنتیکی بالایی به توانایی خواندن داشته باشد، بدون عنصر محیطی، آن رقم 80 درصدی وراثت‌پذیری برای مهارت‌های کلامی بی‌معنی است.

یکی از بهترین راه‌ها برای فکر کردن به نحوه عملکرد همه اینها، فراتر رفتن از قیاس منسوخ شده "طرح" برای DNA است، که در آن DNA مجموعه‌ای سفت و سخت از دستورالعمل‌ها است که دیکته می‌کند چه کسی می‌شویم. در عوض، مغز خود را به عنوان یک مدل یادگیری ماشینی تصور کنید. ژن‌های شما پارامترها را تعیین می‌کنند - سرعت یادگیری شما، علایق شما، رفتارهایی که به سمت آنها گرایش دارید. اما درست مانند یک الگوریتم، به داده‌های آموزشی نیاز دارید. تجربیات، تعاملات اجتماعی و آموزش شما همگی به این سیستم وارد می‌شوند. هر چه بیشتر در معرض ایده‌های مختلف قرار بگیرید، "مدل" شما پالایش‌شده‌تر می‌شود. کسی که از نظر ژنتیکی تمایل به کنجکاوی دارد، اطلاعات بیشتری را جستجو می‌کند، ایده‌های جدید را کشف می‌کند و به طور مداوم دیدگاه خود را اصلاح می‌کند. در همین حال، یک فرد محتاط از نظر ژنتیکی ممکن است در مورد تجربیات جدید گزینشی‌تر باشد و محیط خود را به طور متفاوتی فیلتر کند.

با گذشت زمان، این تمایلات ژنتیکی توسط محیط‌هایی که برای خود شکل می‌دهیم، تقویت می‌شوند. کودک کنجکاو به دنبال کتاب‌ها و گفتگوهای جالب می‌گردد و ذهن خود را بیشتر تیز می‌کند. فرد ریسک‌گریز زندگی‌ای با ثبات و روال می‌سازد. همانطور که جویس کارول اوتس یک بار گفت: "من تغییر نمی‌کنم. من بیشتر خودم می‌شوم."

ما می‌توانیم بینش اوتس را در داده‌ها ببینیم. وقتی چیزی مانند هوش را اندازه‌گیری می‌کنیم، متوجه می‌شویم که با افزایش سن به بزرگسالی، مولفه ژنتیکی پیش‌بینی‌کننده‌تر می‌شود. در سن 5 سالگی، مولفه ژنتیکی 45 درصد است، اما در سن 35 سالگی، به 80 درصد افزایش یافته است. در مورد توانایی کلامی، وراثت‌پذیری از 48 درصد در سن 5 سالگی به بیش از 70 درصد تا زمانی که کودک SAT را امتحان می‌دهد، افزایش می‌یابد. ما می‌توانیم الگوی مشابهی را در دیدگاه‌های سیاسی ببینیم. در واقع، بسیاری از ویژگی‌های اجتماعی و رفتاری، اما نه همه آنها، به این شکل عمل می‌کنند. این مانند یک تصویر تار است که در حال واضح شدن است - اما این فقط با "آموزش" با عوامل محیطی ما امکان‌پذیر است. نکته شگفت‌انگیز این است که هر چه بیشتر از طریق زندگی طولانی‌تر در معرض محیط قرار بگیریم، جنبه‌های تصادفی محیط کمتر مهم می‌شوند - به اصطلاح، نویز - و ژن‌های ما بیشتر مهم می‌شوند و اطلاعات محیطی خاصی را که در مغز خود وارد می‌کنند، انتخاب می‌کنند.

این دیدگاه اساساً نحوه تفکر ما در مورد رشد انسان را تغییر می‌دهد. دیگر این نیست که آیا طبیعت یا پرورش "برنده" می‌شود - زیرا آنها در واقع در رقابت نیستند. در عوض، ژنتیک و محیط در یک حلقه پویا کار می‌کنند، هر کدام دیگری را به روش‌های ثابت، نامرئی و قدرتمندی شکل می‌دهند که در سراسر زندگی ما موج می‌زند.

کانلی نویسنده کتاب ژنوم اجتماعی: علم نوین طبیعت و پرورش