تصویرسازی: تومی اوم
تصویرسازی: تومی اوم

آیا می‌توانم شوهرم را که مبتلا به زوال عقل است در خانه سالمندان بگذارم و به اروپا نقل مکان کنم؟

ستون‌نویس اخلاق‌مدار مجله درباره تعهداتی که در قبال همسری با بیماری تحلیل‌برنده داریم.

شما در حال خواندن خبرنامه اخلاق‌مدار، فقط برای مشترکین تایمز هستید. توصیه‌هایی در مورد دشوارترین موقعیت‌های زندگی و معضلات اخلاقی از فیلسوف کوامه آنتونی آپیا. آن را در صندوق ورودی خود دریافت کنید.

شوهرم پس از 52 سال زندگی مشترک، 10 سال پیش به بیماری آلزایمر مبتلا شد. در حال حاضر من یک مراقب تمام وقت هستم. امیدوارم به زودی شوهرم را در یک مرکز مراقبت از حافظه قرار دهم تا بتوانم به دو فرزندم و فرزندانشان نزدیک‌تر شوم، که همگی در اروپا زندگی می‌کنند. شوهرم هنوز چیزی در مورد این موضوع نمی‌داند. احساس گناه شدیدی نسبت به "رها کردن" او به این شکل دارم، حتی اگر ممکن است او ایمن‌تر و فعال‌تر باشد. آیا من حق اخلاقی دارم که او را در مراقبت قرار دهم و برای زندگی خود به اروپا بروم، یا وظیفه اخلاقی دارم که به مراقبت از او ادامه دهم، با این وعده که "در بیماری و سلامتی" با او خواهم بود؟ من در مورد اینکه چه چیزی درست است و حقوق چه کسی باید حاکم باشد، مردد هستم. - نام محفوظ

از اخلاق‌مدار:

سپردن مراقبت روزانه از شوهرتان به دیگران می‌تواند منطقی باشد، به خصوص اگر فکر می‌کنید که آنها بهتر از او مراقبت خواهند کرد. اما این تصمیم جدا از این است که آیا شما به حمایت از او ادامه خواهید داد یا خیر. با گذشت زمان، او حتی ممکن است متوجه غیبت شما نشود. با این حال، شما می‌گویید که شوهرتان هنوز از برنامه‌های شما اطلاعی ندارد، که نشان می‌دهد او ممکن است بتواند آنچه را که اتفاق می‌افتد درک کند و تأثیر آن را تجربه کند. اگر چنین است، و رفتن شما باعث شود که او احساس رها شدن کند، این دلیل محکمی برای ماندن در زندگی اوست. آنچه در اینجا اهمیت دارد "حقوق" او نیست، بلکه وفاداری‌های عمیقی است که از یک زندگی مشترک ناشی می‌شود.

نکته دیگر این است: شما هر دو در زمانی که سالم بودید، این موضوع را بررسی نکردید، و انجام این کار ممکن بود اکنون به شما اطمینان بیشتری می‌داد. در حالی که نمی‌توانید زمان را به عقب برگردانید، این درسی برای سایر زوج‌ها است - در مورد این مسائل قبل از اینکه جدی شوند صحبت کنید. با این حال، از آنجایی که شما شوهرتان را می‌شناسید، احتمالاً می‌توانید حدس بزنید که او قبل از اینکه بیماری او را فرا گیرد، چه انتظاری از شما داشته است، و این ارزشمند است. در نهایت، این سوال در مورد متعادل کردن نیازهای او با نیازهای شما، یا با نقشی که می‌توانید در زندگی فرزندانتان ایفا کنید، نیست. وظیفه، بلکه استفاده از تاریخچه مشترک شما و یافتن راهی برای پیشرفت است که هم به زندگی‌ای که با هم ساخته‌اید و هم به شخصی که امروز هستید احترام بگذارد.

یک سوال اضافی

چند سال پیش، یک دوست نزدیک سیس‌جندر مرد در یک ازدواج دگرجنس‌گرا شروع به شناسایی به عنوان کوئیر کرد. تمام تجربه‌های عاشقانه او با زنان بوده است. با این حال، از طریق درمان، او به این نتیجه رسید که جنسیت در انتخاب یک شریک در زمانی که مجرد بوده مهم نبوده است. او با خوشحالی ازدواج کرده و با همسرش تک‌همسری است.

با این حال، او ظاهر خود - مد، مو، پیرسینگ، اصطلاحات عامیانه - را تغییر داده است تا با فرهنگ کوئیر همسو شود، و او آشکارا خود را بخشی از جامعه کوئیر می‌داند و در رویدادهای کوئیر شرکت می‌کند. به نظر می‌رسد که دوست من در تلاش است تا از مزایا و اعتبار فرهنگی کوئیر بودن در حالی که یک زندگی دگرجنس‌گرایانه نیز دارد، بهره‌مند شود. آیا این بیان اصیل مجاز است، یا تصاحب فرهنگی است؟ - نام محفوظ

از اخلاق‌مدار:

یک نگاه اجمالی به مرد کوئیر؟ دلیلش این است که هویت جنسی و میل بسیار متنوع است که بسیاری در دسته‌بندی گسترده "کوئیر" ارزش یافته‌اند، که شامل افرادی است که تراجنسیتی، غیردودویی یا غیردگرجنس‌گرا هستند. شما به نوعی تصمیم گرفته‌اید که خودنمایی دوستتان صرفاً یک خودنمایی است - که تغییر چهره او یک تغییر نام تجاری فرصت‌طلبانه است. به نظر می‌رسد در دنیای اجتماعی نادری که شما در آن سهیم هستید، میل مستقیم به عشقی تبدیل شده است که جرأت نمی‌کند نامش را ببرد، و شبه‌همجنس‌گرایان باید به عنوان تعقیب‌کنندگان نفوذ شناخته شوند.

اما در نظر بگیرید: شما به تئاتر شهوانی ذهن او دسترسی ندارید. و شما نمی‌توانید مرزهای کوئیر بودن را بدون تبدیل شدن به همان نوع دروازه‌بانی که این کلمه برای آن در نظر گرفته شده بود، کنترل کنید. با شناسایی به عنوان کوئیر، او در کنار جمعیت‌های آسیب‌پذیرتر - مانند افراد تراجنسیتی - موجود در این دسته‌بندی بزرگ قرار می‌گیرد. این تصاحب نیست؛ این اتحاد است.

پاسخ خوانندگان

سوال هفته گذشته از خواننده‌ای بود که تعجب می‌کرد آیا باید دانش خود را در مورد زنای با محارم فاش کند یا خیر. آنها نوشتند: «من نزدیک به 55 سال است که با یک راز زندگی می‌کنم. دخترخاله اول من، که با او بسیار نزدیک هستم، از یک پرورشگاه کاتولیک در ایتالیا به فرزندی پذیرفته شد و زمانی که هر دو جوان بودیم به ایالات متحده بازگردانده شد. ... سال‌ها پیش، مادرم در خفا به من گفت که والدین بیولوژیکی دخترخاله‌ام برادر و خواهر بودند. ... در طول سال‌ها، پس از مرگ والدین فرزندخوانده‌اش، دخترخاله‌ام سعی کرده است والدین بیولوژیکی خود را پیدا کند. اما سوابق پرورشگاه مهر و موم شده است. دخترخاله‌ام شوهر، فرزند و نوه دارد. من تنها کسی هستم که هنوز زنده هستم و حقیقت را می‌دانم. ... آیا من موظف هستم این را به او بگویم، یا باید آن را با خود به گور ببرم؟»

اخلاق‌مدار در پاسخ خود خاطرنشان کرد: «به نظر می‌رسد که شما تنها نگهبان یک حقیقت صمیمی هستید که از شخصی که به آن مربوط می‌شود پنهان شده است. ... فهمیدن اینکه والدین تولد فرد خواهر و برادر هستند، حس خود فرد را به چالش می‌کشد. ... با این حال، اگرچه او هیچ مسئولیتی در قبال شرایطی که قبل از وجود او وجود داشته است، ندارد، واکنش‌های عاطفی ما به یک موقعیت لزوماً با درک فکری ما از آن مطابقت ندارد. در طول تاریخ، مردم شرم را برای منشأ خود درونی کرده‌اند. ... شما دخترخاله خود را می‌شناسید؛ من نه. اما سوال این نیست که آیا او این اطلاعات را می‌خواهد یا خیر، بلکه این است که آیا او حق آن را دارد یا خیر. همانطور که قبلاً استدلال کرده‌ام، ما حق داریم زندگی‌ای داشته باشیم که با حقایق اساسی در مورد وجود ما آگاه شده باشد. حتی دردناک‌ترین‌ها؟ شاید به خصوص آنها. این حقیقت متعلق به اوست.» (اینجا دوباره بخوانید.)

کورتیس:

مانند دخترخاله نویسنده نامه، من تحت شرایط ناراحت‌کننده‌ای به فرزندی پذیرفته شدم که سال‌ها از من پنهان شده بود. وقتی بالاخره آن جزئیات را فهمیدم، خشمگین شدم که زودتر به من گفته نشده بود. برخلاف دخترخاله، متوجه شدم که اطلاعات من به عنوان یک واقعیت در یک دادگاه ثبت شده است. من به سادگی هرگز در مورد سوابق عمومی تحقیق نکرده بودم.

هرمینیا:

دانستن این راز چگونه زندگی دخترخاله شما را تغییر خواهد داد؟ از چه طریقی بهتر خواهد شد؟ به نظر من، پاسخ کاملاً واضح است: فقط در مورد یک وضعیت تهدیدکننده زندگی، بهتر است این راز را فاش کنیم. مسلم است که همه ما در ژن‌های خود رویدادهای گذشته ناشناخته بی‌شماری را حمل می‌کنیم. خب که چی؟

فران:

اشتراک‌گذاری این اطلاعات ناراحت‌کننده در مورد والدین دخترخاله چه فایده‌ای دارد؟ تا جایی که من می‌توانم ببینم، هیچ فایده‌ای ندارد. پنجاه و پنج سال زمان زیادی برای نگهداری یک راز است و آفرین به نویسنده نامه برای این موفقیت. این راز را 55 سال دیگر نگه دارید.

جنیفر:

به نظر می‌رسد اشتراک‌گذاری اطلاعات مخفی که دیگری حق آن را دارد، واضح است. ما می‌توانیم مکالمات دشواری داشته باشیم. پس از دو دهه جستجو که در اوایل دهه 20 زندگی‌ام شروع شد، هر دوی والدین بیولوژیکی خود را پیدا کردم. راهی برای گفتن به دخترخاله‌ات پیدا کن و از جایگاه عشق فراوان به او بگو.

کوین:

از آنجایی که دخترخاله نویسنده "سعی کرده است والدین بیولوژیکی خود را پیدا کند" و فرزند و نوه دارد، او می‌خواهد بداند و شایسته حقیقت است. اگر سوابق پرورشگاه مهر و موم نشده بود، او به هر حال متوجه می‌شد. اگر او هیچ علاقه‌ای به اجداد خود نشان نمی‌داد یا فرزندی نداشت، ممکن بود متفاوت باشد، اما اینطور نیست. او قطعا شایسته دانستن است.