جویس ای. چاپلین، استاد جیمز دانکن فیلیپس در تاریخ اولیه آمریکا در دانشگاه هاروارد است و نویسنده کتاب آتی "بخاری فرانکلین: یک انقلاب ناخواسته آمریکایی" است که این مقاله از آن اقتباس شده است.
زمستان 1740-1741 بسیار سخت بود. بندر بوستون یخ زد. تالاب ونیز نیز یخ زد. محصولات از بین رفتند و قحطی حاکم شد. احتمالاً تا یک پنجم جمعیت ایرلند جان خود را از دست دادهاند، که تلفات بیشتری نسبت به قحطی قرن نوزدهم به نام گرسنگی بزرگ داشت.
این فصل بیرحمانه بخشی از یک دوره سرمای طولانی بود که اکنون عصر یخبندان کوچک نامیده میشود، که تقریباً از سال 1300 تا 1850 ادامه داشت و آخرین و بزرگترین دوره تغییرات اقلیمی قبل از دوره ما بود. در همین زمستان وحشتناک بود که بنجامین فرانکلین به دنبال راه حلی بود: بخاری معروف خود.
او و معاصرانش در مورد اینکه آیا میتوانند هوای سرد را کاهش دهند - یعنی آن را گرم کنند - اختلاف نظر داشتند، اما میدانستند که باید با آن سازگار شوند. آنها در سازگاریهای خود، با اتکای فزاینده به علم و فناوری، یک تمرین آتشنشانی انجام دادند که ممکن است به ما کمک کند تا به یک سوال فوری پاسخ دهیم: آیا میتوانید با اختراع راهی برای خروج از تغییرات اقلیمی پیدا کنید؟
فرانکلین اینطور فکر میکرد. او نمونهای اولیه از مخترع کاریزماتیک است که در مورد دستگاههای هوشمندانه خود بزرگنمایی میکند. ایمان به فناوری بخشی از خشم روشنگری برای "بهبود" بود. ما از دوران فرانکلین خوشبینی فناورانه خود را به ارث میبریم: امید ما به اینکه یک دستگاه واحد، یک گلوله نقرهای، بتواند مشکل بزرگی را حل کند.
ما اکنون حتی بیشتر از فناوری انتظار داریم، شاید بیش از حد. دستگاههای الکترونیکی دوستان ما هستند، حضورهای درخشانی که به ما احساس استقلال و در عین حال پیوستگی میدهند، ترکیبی مستکننده. هوش مصنوعی رقیب ماست، قدرتی فرضی و خودگردان که ممکن است به سازندگان خود حمله کرده و جایگزین آنها شود. سایر فناوریهای جدید ناجیان ما هستند - وسایل نقلیه الکتریکی، پنلهای خورشیدی، پمپهای حرارتی، دستگاههای جذب کربن، طرحهای مهندسی زمین، چترهای غولپیکر در حال چرخش - که قرار است بحران آب و هوا را بدون اینکه مجبور باشیم تغییرات دیگری در جامعه یا اقتصاد ایجاد کنیم، حل کنند.
فرانکلین بر یک سازگاری خاص با آب و هوا تمرکز کرد: تولید گرمای بیشتر با سوخت کمتر. هدف او فراهم کردن آسایش در داخل خانه بود، غلبه بر عصر یخبندان کوچک و تمایل آن به توقف زندگی. او راه حل خود را آزمایش کرد و حداقل پنج بخاری اختراع کرد: دو بخاری در فیلادلفیا، دو بخاری در لندن و یکی در پاریس. تلاشهای او مشهور شد. او چندین همکار را برای پروژه نیم قرنی خود استخدام کرد. آثار چاپی در مورد ایده بزرگ او، قبل از مرگش، به پنج زبان از فیلادلفیا تا درسدن منتشر شد.
پروژه او به طرز جذابی در مقیاس انسانی بود. او بخاریهای خود را در سه محیط خانگی اختراع کرد، که با اتاق نشیمن خانوادهاش در فیلادلفیا شروع شد. سپس، زمانی که او یک لابیگر استعماری در لندن بود، آزمایشهای حرارتی را در اتاقهایی که از یک صاحبخانه بسیار صبور اجاره کرده بود، انجام داد، شومینههای او را بازسازی کرد، سوراخهایی در دیوارهای او ایجاد کرد تا جریان هوا را کنترل کند، و از دختر و هر بازدیدکنندهای به عنوان مشاور فنی استفاده کرد. در نهایت، در حالی که او سفیر ایالات متحده در فرانسه در طول انقلاب آمریکا بود، فرانکلین به مقامات پاریس کمک کرد تا بحران سوخت را در طول زمستان بد دیگری، 1783-1784، حل کنند، و یک توری چرخان کوچک (یک بخاری فضایی!) را برای تولید حداکثر گرما با حداقل زغال سنگ - پنجمین و آخرین بخاری او - توصیه کرد.
اما فرانکلین فکر نمیکرد که صرفاً یک وسیله اختراع میکند. از نظر او، دستگاه گرمایشی یک ابزار علمی نیز بود. اتاق کاملاً گرم شدهای که ایجاد کرد (یک نوآوری در آن زمان) یک فضای مصنوعی داخلی بود که میتوانست به عنوان مدلی برای درک فضای طبیعی بیرون باشد. فرانکلین در سالن پذیرایی خود در فیلادلفیا بر همرفت، تمایل هوای گرم به انبساط و صعود، تمرکز کرد. او از مشاهدات خود از آن اتاق کوچک برای توضیح جو زمین استفاده کرد: گردش رعد و برق و الکتریسیته جوی، الگوهای حرارتی گلف استریم، اثر خنککنندگی غبار آتشفشانی که بر فراز اقیانوسها و قارهها میوزد.
همانطور که فرانکلین کشف میکرد - و همانطور که اکنون به خوبی میدانیم - آب و هوا پیچیده است، و تغییرات اقلیمی به ویژه دشوار است. این نوعی معضل است که اخلاقگرایان اکنون آن را یک مشکل "شرور" مینامند: چیزی با متغیرهای بسیار زیاد و به سرعت در حال جهش که تصمیمگیری در مورد اینکه چه کاری ആദ്യം انجام دهید را دشوار میکند و اشتباه کردن را آسان.
که فرانکلین انجام داد. بخاریهای پنسیلوانیا او با نیروی کار برده ساخته شدند. و سه مدل نهایی با زغال سنگ کار میکردند، دروازهای به وابستگی ما به سوختهای فسیلی. در واقع، جستجوی آن دوران برای گرمایش بهتر منجر به دگرگونی ناخواسته زندگی مادی شد: انقلاب صنعتی، که با نرخ بیسابقه تاریخی خود در سوزاندن چیزها، کل جو ما را به طور مصنوعی گرم کرده و تغییرات اقلیمی را که اکنون در آن ساکن هستیم، ایجاد کرده است.
بنابراین، آیا میتوانیم با اختراع راهی برای خروج از آن پیدا کنیم؟ فرانکلین توصیه خوبی در این مورد داشت. شخصیت دیگر تقویم معروف او، ریچارد بیچاره، یک ضربالمثل لاتین، festina lente را اقتباس کرد: برای انجام هر کار مهمی، باید "عجله کنید" اما، به طور متناقض، بهتر است "آهسته" پیش بروید. آهسته عجله کن. برای حل یک مشکل شرور، مردم باید حرکت کنند اما اشتباهات را در حین حرکت اصلاح کنند.
فرانکلین و معاصرانش مطمئناً عجله کردند. آنها تغییرات اقلیمی را انکار نکردند. برخلاف امروز، این موضوع یک پایاندهنده گفتگو نبود: فرانکلین آن را در روزنامه فیلادلفیا، تقویمهایش، نوشتههای علمیاش و به عنوان یک موضوع گفتگوی پر جنب و جوش در اتاقهای گرم شده مصنوعی خود به نمایش گذاشت.
با این حال، تفکر گلوله نقرهای آن دوران ناقص بود. مردم بر گرمایش بهتر و سوخت بهتر - یعنی، افسوس، زغال سنگ - متمرکز شدند. در اشتباهات آنها هشدارهایی وجود دارد: فرض نکنید که سریعترین راه حل باید انتخاب نهایی باشد. و ممکن است برای رسیدن به یک هدف، به ویژه یک هدف متحرک مانند تغییرات اقلیمی، بیش از یک گلوله لازم باشد. ما احتمالاً به هر راهحلی که قبلاً تصور شده است، از پنلهای خورشیدی گرفته تا (شاید) آن چترهای غولپیکر در حال چرخش، به علاوه فناوریهای دیگری که هنوز به آن فکر نشده است، نیاز خواهیم داشت. اما در نهایت، آنچه ما واقعاً نیاز داریم - حداقل به اندازه فناوری خاص - این است که خلاقیت خود را هم با عجله و هم با احتیاط تعدیل کنیم.