تصویرسازی از بن کوته / آتلانتیک
تصویرسازی از بن کوته / آتلانتیک

دام تله‌پاتی

یک پادکست نشان می‌دهد که چگونه عشق ما را از هم جدا می‌کند.

میا یک دختر نوجوان از مکزیک است که می‌تواند ذهن مادرش را بخواند. آخیل یک مرد جوان در نیوجرسی است که چیزها را از طریق چشمان دیگران می‌بیند. و لیلی با دوستانی که دور از محل زندگی‌اش در جورجیا هستند، به صورت مغز به مغز صحبت می‌کند. به گزارش نوارهای تله‌پاتی، یک مجموعه صوتی 10 قسمتی که اکنون یکی از محبوب‌ترین پادکست‌ها در آمریکاست، میا، آخیل و لیلی افراد غیرکلامی مبتلا به اوتیسم هستند که مهارت ویژه‌ای دارند: آنها نابغه‌های ESP هستند.

برخی از کودکان غیرکلامی مبتلا به اوتیسم در نهایت یاد می‌گیرند که وقتی کمی بزرگتر می‌شوند از زبان استفاده کنند. برخی دیگر ممکن است از مجموعه‌ای از کارت‌ها با تصاویر برای برقراری ارتباط استفاده کنند. اما میا، آخیل و لیلی، که نام خانوادگی آنها در پادکست ذکر نشده است، «هجی‌کننده‌» هستند، به این معنی که آنها با کمک دیگران، با اشاره به یک صفحه حروف یا تایپ کردن روی صفحه، خود را بیان می‌کنند. طرفداران این روش می‌گویند که این روش استعدادهای پنهان کاربرانش را آشکار می‌کند و شایستگی آنها را ثابت می‌کند. ایمان راسخ به هجی کردن در فیلم‌های مستند، گزارش‌های خبری تلویزیونی و کتاب‌های پرفروش بیان شده است. اما نوارهای تله‌پاتی این ایمان را یک قدم فراتر می‌برد. این نمایش نشان می‌دهد که هجی کردن فقط الهام‌بخش نیست، بلکه محدودیت‌های ادراک و واقعیت را دوباره تعریف می‌کند.

با این حال، هر چقدر هم که این مأموریت بزرگ باشد، "ناقص" خواندن پادکست اغراق است: نوارهای تله‌پاتی به میزبانی و ساخته‌شده توسط فیلمساز مستند و کسی که خود را "علاقه‌مند به علم" می‌داند، کی دیکنز، تدوین ناهمواری دارد و موسیقی آن دست‌ساز به نظر می‌رسد. آزمایش‌های علمی که در آن توضیح داده شده است، که هدف آن اثبات این است که میا و دیگران واقعاً افکار والدین خود را هجی می‌کنند، از طراحی مشکوکی برخوردار هستند. با این حال، این نمایش از دسامبر تاکنون در نمودارهای صوتی اپل جایگاه ثابتی داشته است و نامزد دریافت جایزه پادکست سال iHeartMedia شده است. تولید فیلم مستند مرتبط به تازگی آغاز شده است. دیکنز درخواست‌های مصاحبه را رد کرد و به سؤالات ایمیلی برای این داستان پاسخ نداد، اما هفته گذشته او مهمان برنامه تجربه جو روگان بود، جایی که به مدت دو ساعت و نیم در مورد پادکست خود صحبت کرد. روگان با تحسین به او گفت: "مطمئنم ذهن بسیاری از مردم را نسبت به این موضوع باز کرده‌اید." "این می‌تواند یک تغییر اساسی در کل جامعه باشد."

اما برای افرادی که ممکن است کمتر از او تمایل داشته باشند که داستان پادکست را به صورت ظاهری بپذیرند - کسانی که به قول دیکنز و سوژه‌هایش "ذهنیت مادی‌گرایانه" دارند - ممکن است نوع دیگری از پیام به آنها برسد. نوارهای تله‌پاتی بیشتر علاقه‌مند به به رخ کشیدن استعدادهای فوق‌العاده سوژه‌هایش است تا تعامل با شکاکان. این نمایش با خشم اخلاقی به هر مدرکی که ممکن است در مورد ESP یا در واقع خود هجی کردن تردید ایجاد کند، پاسخ می‌دهد، انگار که ناباوری فقط می‌تواند نوعی تبعیض علیه معلولان باشد. اما با فرض واقعیتی که در آن خواندن ذهن‌ها امکان‌پذیر است و می‌توان از هواپیماهای اختری عبور کرد، چیزی قانع‌کننده‌تر را از دست می‌دهد: انسان‌ها واقعاً دارای یک قدرت فوق‌العاده برای ارتباط هستند که اثرات غیرقابل پیش‌بینی دارد.

خب، میا ظاهراً یک تله‌پات است: یک عدد یا یک تصویر را به مادرش نشان دهید و میا به شما می‌گوید که آن چیست. در نوارهای تله‌پاتی، دیکنز این مهارت را با کمک یک روانپزشک، محقق پدیده‌های غیرطبیعی و مبارز ضد واکسن به نام دایان هنسی پاول آزمایش می‌کند: "تیم، خودم و دکتر پاول در مورد این که این آزمایش ضدگلوله باشد، وسواس داشتیم." آنها در یک خانه اجاره‌ای در گلندیل، کالیفرنیا، مستقر شدند. به دستور پاول، یک آینه دیواری برداشته می‌شود و یک صفحه تلویزیون پوشانده می‌شود، به طوری که میا، که یک چشم‌بند "واقعاً شدید و بسیار تیره" نیز پوشیده است، نمی‌تواند هیچ نشانه‌ای را در انعکاس آنها ببیند. قبل از هر آزمایش آزمایش اعداد، پاول برنامه‌ای را باز می‌کند که ارقام تصادفی تولید می‌کند و نه تنها یک بار، بلکه بارها و بارها روی آن ضربه می‌زند تا مطمئن شود که "فوق‌العاده تصادفی" است.

توضیحات طولانی و اولیه پادکست از این فرآیند آزمایش یک عامل مهم را حذف می‌کند: نحوه عملکرد هجی کردن میا. کلیپ‌های ویدیویی آزمایش‌ها (که در وب‌سایت پادکست در پشت یک دیوار پرداختی 9.99 دلاری ارسال شده‌اند) نشان می‌دهد که هر بار که او به صفحه حروف می‌رسد، مادرش چانه‌اش را می‌گیرد یا انگشتی روی پیشانی‌اش می‌گذارد و خودش نیز صفحه را نگه می‌دارد. تماس بی‌وقفه است. من بارها این پویایی را در مصاحبه‌های خودم با هجی‌کننده‌ها دیده‌ام و آموخته‌ام که حتی لمس ملایم یا حرکات جزئی صفحه حروف می‌تواند منبع نشانه‌های ظریف و ناخودآگاه باشد. به این ترتیب، مادر میا می‌تواند هجی کردن میا را راهنمایی کند و آن را به سمت پاسخ‌های خاص سوق دهد، چه از آن آگاه باشند چه نباشند.

من اولین بار در سال 2014 در حین گزارش‌نویسی برای داستانی که در مجله نیویورک تایمز منتشر شد، در مورد پرونده آنا استابلفیلد، که در آن زمان فیلسوف نژاد و معلولیت در دانشگاه راتگرز بود، در مورد این روش ارتباطی یاد گرفتم. استابلفیلد به برادر یکی از دانشجویانش - مردی غیرکلامی که مبتلا به ناتوانی‌های جسمی و شناختی شدید تشخیص داده شده بود - آموزش داده بود که در حالی که دستش را نگه داشته است، روی صفحه کلید تایپ کند. در ماه‌های بعد، زندگی درونی مرد و استعدادهای شگرف او ناگهان رها شد. او شروع به شرکت در کلاس‌های دانشگاه کرد. او یک مقاله آکادمیک بررسی شده توسط همتایان منتشر کرد. او برای نقل مکان به آپارتمان خود برنامه‌ریزی کرد.

مرد همچنین عاشق استابلفیلد شد، حداقل طبق پیام‌های تایپ شده. و او نیز عاشق او شد. در نهایت آنها شروع به رابطه جنسی کردند. رضایت او از طریق هجی کردن داده شد، که او فقط با حمایت او (و حمایت برخی دیگر) می‌توانست انجام دهد. یک محاکمه جنایی به دنبال داشت، با این فرضیه که پیام‌ها جعلی بودند - یا بهتر است بگوییم، خود استابلفیلد نویسنده آنها بوده است، شاید ناآگاهانه. اگر این درست بود، به این معنی بود که رابطه عاشقانه آنها داستانی از ساخته‌های خودش بوده است - اینکه او به نوعی موفق شده بود خودش را اغوا کند، از طریق فشاری که روی دستش می‌گذاشت. استابلفیلد در نهایت به جرم تماس جنسی جنایی تشدید شده اعتراف کرد و نزدیک به دو سال را در زندان گذراند. (فیلم مستند نیک آگوست-پرنا در مورد این پرونده، به آنها بگویید دوستم دارید، سال گذشته در نتفلیکس پرفروش شد.)

این شکل از ارتباط که استابلفیلد به آن آموزش می‌داد، در دهه 1970 در استرالیا توسط زنی به نام رزماری کراسلی ابداع شد تا به یک دختر غیرکلامی مبتلا به فلج مغزی که در یک خانه دولتی رنج می‌برد، کمک کند. کراسلی، که در سال 2023 درگذشت (و من ساعت‌های زیادی با او صحبت کردم)، ادعا کرد که متوجه شده است که این دختر و دیگران در خانه می‌توانند کلمات را روی یک صفحه حروف هجی کنند اگر بازوهایشان به روش خاصی نگه داشته شود. کراسلی در خاطرات خود در سال 1980 نوشت: "من به عنوان یک وسیله پاسخگو عمل می‌کردم، بازوی او را حرکت نمی‌دادم، بلکه به سادگی حرکت خود او را تسهیل می‌کردم." این روش "ارتباط تسهیل شده" یا FC نامیده می‌شود.

در اوایل دهه 1990، FC به آمریکا وارد شد و یک معجزه اعلام شد. رسانه‌های خبری موفقیت شگفت‌انگیز آن را پوشش دادند، زیرا کودکانی که با ضریب هوشی پایین تشخیص داده شده بودند و هرگز در زندگی خود صحبت نکرده بودند، به نظر می‌رسید ذهنشان با روش کراسلی باز شده است. این جنبش روحیه یک قیام را داشت. هر کودکی که FC زندگی درونی او را آشکار می‌کرد، چالشی برای سیستمی بود که آنها را ناکام گذاشته بود. پیام‌های آنها به عنوان منبع آزادی تلقی می‌شد، چه از زندانی شدن واقعی در مؤسسات و چه از استبداد نرم‌تر انتظارات ناچیز.

اما از همان ابتدا، این داستان خود را به قرائت‌های دیگری نیز قرض داد. کودکان مبتلا به اوتیسم مجموعه‌ای از ادعاهای سوء استفاده جنسی را از طریق صفحه کلید مطرح کردند که قابل تأیید نبود و به نظر می‌رسید نادرست است. و جنبه‌های خاصی از FC فقط ماهی‌دار به نظر می‌رسید. کودکانی که به سختی هیچ تحصیلی کرده بودند، یکباره توانستند از طریق متن ارتباط برقرار کنند. برخی به کالج رفتند. چگونه می‌توانستند اینقدر، اینقدر سریع یاد بگیرند؟ هنگامی که تردیدهای مشابه در استرالیا مطرح شد، کراسلی توضیحات نامحتمل ارائه داد - به عنوان مثال، کودکانی که با او کار می‌کردند، جمع و تفریق را با تماشای خیابان کنجد یاد گرفتند، همانطور که کتاب او توضیح می‌دهد، سپس ضرب و تقسیم و همچنین نحوه کار با کسرهای را به تنهایی فهمیدند.

همانطور که FC در سراسر آموزش و پرورش ایالات متحده گسترش یافت، شکاکان برای انجام آزمایش‌های دوسوکور بسیج شدند تا تعیین کنند که آیا هجی کردن واقعاً کار می‌کند یا خیر. در یک آزمایش که اغلب استفاده می‌شود، محققان تصویری را به یک هجی‌کننده نشان دادند در حالی که حامی یا تسهیل‌کننده او در اتاق نبود. سپس از هجی‌کننده می‌خواستند با کمک تسهیل‌کننده، آنچه را که دیده بودند بنویسند. تعداد کمی از این آزمایش‌ها موفقیت‌آمیز بودند. در این شرایط کنترل‌شده، همان کودکان و جوانانی که در مدرسه شعر می‌نوشتند، قادر نبودند اعلام کنند که به تازگی تصویری از یک ساندویچ را دیده‌اند. این نشان می‌دهد که آنها در واقع - یا نه به طور کامل - نویسنده کلماتی که تایپ می‌کردند نبودند. بلکه پیام‌های آنها از افرادی که آنها را لمس می‌کردند یا صفحه‌های حروف را بالا می‌بردند، منتقل شده بود، همانطور که افرادی که از تخته ویجا استفاده می‌کنند می‌توانند پیام‌ها را بدون اینکه متوجه شوند، هجی کنند.

از سال 1994، می‌توان گفت که این روش رد شده است. انجمن روانشناسی آمریکا علیه استفاده از آن موضع گرفت - "مطالعات بارها نشان داده‌اند که ارتباط تسهیل‌شده یک تکنیک معتبر از نظر علمی نیست." آکادمی روانپزشکی کودک و نوجوان آمریکا و بسیاری از گروه‌های حرفه‌ای دیگر موافقت کردند. اما FC هرگز واقعاً از بین نرفت. در عوض، کاربران آن به حاشیه رانده شدند، جایی که هر انتقادی می‌توانست به دریا انداخته شود. پیروان به من گفتند که آزمایش‌های ارسال پیام ناعادلانه بوده است، زیرا هجی‌کننده‌ها را عصبانی یا گیج کرده است. خانواده‌ها و تسهیل‌کننده‌های آنها پرسیدند، چرا هجی‌کننده‌ها باید به تحقیقات "علمی" تن دهند، در حالی که قبلاً نشان داده‌اند که صدایی دارند؟

برخی از کاربران FC - تشخیص تعداد دقیق آن دشوار است - واقعاً می‌توانند، تا حدی، بدون لمس شخص دیگری ارتباط برقرار کنند. من این را برای خودم دیده‌ام: من با چند تایپیست ملاقات کردم که می‌توانستند کلمات را کاملاً به تنهایی هجی کنند، اگرچه پیام‌هایی که با کمک دیگران تولید می‌کردند، روان‌تر بودند. اما به نظر می‌رسد چنین مواردی استثنایی هستند. برای اکثر هجی‌کننده‌ها - شاید تقریباً همه آنها - ارسال پیام حتی زمانی که ناراحت نمی‌شوند، یک چالش است. در کنفرانسی که در سیراکیوس، نیویورک، در سال 2014 برگزار شد، من یک کلاس دوستانه در مورد چگونگی گذراندن این نوع آزمایش را مشاهده کردم. به هر هجی‌کننده در اتاق گفته شد که یک شیء را از یک کیسه بیرون بکشد - یک ماشین اسباب‌بازی، یک مداد رنگی، یک جوراب - در حالی که تسهیل‌کنندگان آنها نگاه نمی‌کردند. آیا می‌توانستند آنچه را که دیده بودند تایپ کنند؟ نمی‌توانستند. این برای والدین در کنفرانس اهمیتی نداشت، که به من گفتند که آنها به سادگی زیاد نگران علم به اصطلاح نیستند. مادر یک کودک توضیح داد، می‌توانید در جداول در یک فراتحلیل منتشر شده سر در گم شوید، یا می‌توانید به صحبت کردن با پسرتان ادامه دهید.

نوارهای تله‌پاتی از تمام این تاریخ آگاه است. این پادکست می‌گوید که رسوایی‌های دهه 1990 ناشی از کار نادرست "تسهیل‌کنندگان آموزش ندیده یا به سختی آموزش دیده" بوده است، نه از خود FC. از آن زمان، صفحه کلیدهای مکانیکی قدیمی عمدتاً با صفحه‌های iPad، تخته‌های پلاستیکی و شابلون‌های حروف، به عنوان بخشی از نسخه‌های جدیدتر این روش مانند Rapid Prompting و Spelling to Communicate جایگزین شده‌اند. طبق بیانیه سال 2018 انجمن شنوایی‌شناسی و گفتار-زبان آمریکا، FC هر چه که اکنون نامیده شود، به همان اندازه غیرقابل اعتماد است. اما دیکنز ادعا می‌کند که خلاف این است و استدلال می‌کند که تحقیقاتی که قصد بی‌اعتبار کردن هجی کردن را دارند، منسوخ شده‌اند. او در این برنامه می‌گوید: "این اتهام که اکثر هجی‌کننده‌ها در واقع ارتباط برقرار نمی‌کنند، اینکه کسی دست آنها را هل می‌دهد یا صفحه حروف را حرکت می‌دهد، آشکارا و قاطعانه نادرست است." همانطور که یکی از والدین به او می‌گوید: "مسئله این است، کی، ما نمی‌توانیم همه دروغ بگوییم."

در واقع، این پادکست تا آنجا پیش می‌رود که سؤالی را که شکاکان در دهه 90 شروع به پرسیدن کردند، معکوس می‌کند: اینکه آیا هجی‌کننده‌ها قادر به به اشتراک گذاشتن اطلاعاتی هستند که تسهیل‌کنندگانشان نمی‌دانند یا خیر. نوارهای تله‌پاتی در عوض می‌پرسد که آیا هجی‌کننده‌ها ممکن است به اطلاعاتی دسترسی داشته باشند که فقط تسهیل‌کنندگانشان می‌دانند. یا به عبارت دیگر: آیا آنها می‌توانند ذهن تسهیل‌کنندگان خود را بخوانند؟

اگر چیزی می‌توانست ثابت کند که تسهیل‌کنندگان در معرض خطر جایگزینی ایده‌های خود با ایده‌های افرادی هستند که قصد کمک به آنها را دارند، این باید آن باشد. و با این حال، دیکنز و سوژه‌هایش نتیجه معکوس گرفته‌اند. به نظر می‌رسد والدین از توانایی فرزندانشان در خواندن ذهنشان خوشحال هستند، نه مشکوک به آن. دیکنز می‌گوید، برخی در نهایت کمی عصبی می‌شوند از این واقعیت که دیگر نمی‌توانند هدایای تولد را از فرزند خود پنهان کنند یا از افکار خصوصی خود محافظت کنند. اما به جای اینکه آن دانش ماوراء طبیعی را به عنوان نشانه‌ای از نادرست بودن هجی کردن تلقی کنند، نتیجه می‌گیرند که ESP واقعی است.

جناح تسهیل‌کنندگانی که به همین باور رسیده‌اند، به دهه 1990 نیز برمی‌گردد. یکی از حامیان مهم اولیه FC پیشنهاد کرد که کاربران ممکن است به "توانایی‌های روانی باقیمانده" دسترسی داشته باشند. آرتور گلدن، که در این پادکست ظاهر می‌شود و گفته است که از آوریل 1994 شروع به برقراری ارتباط تله‌پاتی با پسر غیرکلامی و اوتیستیک خود کرده است، به من گفت که بسیاری از کسانی که در آن زمان در این روش آموزش می‌دیدند، تجربیات مشابهی را گزارش کرده‌اند. اما کراسلی و دیگر حامیان برجسته FC این نوع صحبت‌ها را متوقف کردند، شاید به این دلیل که نگران بودند که این امر فقط می‌تواند اعتبار روش آنها را تضعیف کند. تا به امروز، بسیاری در دنیای هجی کردن ادعاهای ماوراء طبیعی را رد می‌کنند: در این پادکست، والدین می‌گویند که در انجمن‌های آنلاین "ساکت" شده‌اند یا از به اشتراک گذاشتن تجربیات خود در کنفرانس‌ها "ممنوع" شده‌اند. دیکنز در برنامه روگان آن را "یک پنهان‌کاری بزرگ" نامید.

سوما موخوپادای، که روش Rapid Prompting را ایجاد کرد، به من گفت که درک "تله‌پاتی" ممکن است ناشی از این واقعیت باشد که تسهیل‌کنندگان گاهی اوقات پیش‌بینی می‌کنند که یک هجی‌کننده می‌خواهد چه بگوید، درست مانند تلفن همراه شما در هنگام تایپ پیام متنی. موخوپادای گفت که نسبت دادن این اثر به قدرت‌های روانی به کودکان اوتیستیک در درازمدت کمک نمی‌کند، اما از گفتن به مردم که چه کار کنند یا چه فکر کنند، اجتناب کرد. او گفت: "من از والدین نمی‌خواهم که به تله‌پاتی اعتقاد نداشته باشند. هر کس بزرگسال است. هر کس می‌تواند هر کاری که می‌خواهد انجام دهد." دایان هنسی پاول، روانپزشکی که در آزمایش‌های این پادکست مشاوره داد و کتابی در مورد ESP منتشر کرده است، صریح‌تر بود. او از طریق ایمیل به من گفت: "من در مورد نتیجه‌گیری‌های علمی محافظه‌کارتر از کی هستم و معتقد نیستم که تله‌پاتی به اندازه کافی ثابت شده است. او یک فیلمساز است و نه یک دانشمند، بنابراین مهم است که تفاوت دیدگاه‌های خود را تصدیق کنیم." (پاول همچنین گفت که به دلیل توافق‌نامه عدم افشا نمی‌تواند در مورد این موضوع با جزئیات بیشتر بحث کند.)

بنابراین، هجی‌کننده‌های تله‌پات در حاشیه حاشیه قرار دارند، هم توسط منتقدان هجی کردن و هم توسط مؤمنان واقعی آن طرد می‌شوند. و همانطور که نوارهای تله‌پاتی پیش می‌رود، ادعاهای دیکنز و سوژه‌هایش از هر لنگرگاه عقل سلیم دورتر می‌شود. به هجی‌کنندگانی که دیکنز ابتدا صرفاً به عنوان داشتن ESP توصیف می‌کند، به زودی قدرت‌های شگفت‌انگیزتر و "دانش‌های غریب" بیشتری مانند تشخیص سرطان و یافتن راه‌هایی برای درمان آن نسبت داده می‌شود. در پایان این مجموعه، دیکنز - که بارها خود را "شکاک" اعلام می‌کند - توضیح داده است که هجی‌کننده‌ها ممکن است خود را به ابعاد جایگزین پرتاب کنند. اینکه آنها می‌توانند با فرشتگان صحبت کنند. اینکه آنها در رویاها به دیدار دوستان می‌روند و فاجعه را پیشگویی می‌کنند. او هفته گذشته به روگان گفت: "آیا دولت می‌تواند از این افراد استفاده کند؟ این یک نگرانی عادلانه است."

هر گونه شکی که ممکن است در مورد اصالت هجی کردن وجود داشته باشد، در همان روایت خیالی غرق می‌شود. چه چیزی وسعت دانش خیره‌کننده این بچه‌ها را توضیح می‌دهد؟ طبیعتاً آنها دوره خود را در جهان بزرگ پشت سر گذاشتند. گفته می‌شود که یکی از تله‌پات‌های این پادکست در طی یک بازدید شبانه از یک "مدرسه در بهشت" "فوری هر آنچه را که در مورد گتسبی بزرگ وجود داشت، آموخته است." و گفته می‌شود که آخیل، مرد جوانی در نیوجرسی، پیام‌هایی را از بستگان مرده می‌فرستد - "یک هدیه بسیار رایج" در میان هجی‌کننده‌های "نجات‌یافته معنوی"، به گفته این پادکست.

شخص دیگری ممکن است دومی را به عنوان نشانه دیگری از این بداند که هجی کردن با استفاده از اثر تخته ویجا کار می‌کند - با توجه به اینکه در اینجا، درست مانند یک تخته ویجا، برای برقراری ارتباط با ارواح استفاده می‌شود. اما به نظر می‌رسد آخیل در میان هجی‌کنندگانی که آزمایش‌هایشان فیلم‌برداری و در وب‌سایت پادکست ارسال شده است، کار منحصربه‌فردی انجام می‌دهد. پس از سال‌ها تمرین هجی کردن با مادرش، اکنون به نظر می‌رسد که او این کار را به طور مستقل انجام می‌دهد و بدون اینکه هرگز لمس شود و بدون اینکه دست کسی روی دستگاهش باشد، روی صفحه کلید iPad تایپ می‌کند.

اما نگاهی دقیق‌تر نشان می‌دهد که مادرش هنوز او را راهنمایی می‌کند، حتی اگر متوجه نشود. او او را لمس نمی‌کند، اما به همان اندازه بسیار فعال است: او کلمات تشویق را بیان می‌کند و صداهای دیگری تولید می‌کند. او دستان خود را همزمان با تایپ کردن او تکان می‌دهد. و او وضعیت بدنی خود را در حالی که او به سمت صفحه نمایش می‌رود، تنظیم می‌کند، انگار که بدن او یک جوی استیک است. یکی از کلیپ‌های ویدیویی آزمایشی را نشان می‌دهد که او mariposa را هجی می‌کند. می‌توانید مادرش را در پس‌زمینه ببینید که به سمت راست متمایل می‌شود در حالی که انگشت آخیل در آن جهت حرکت می‌کند تا i-p-o را تایپ کند. و سپس به سمت چپ حرکت می‌کند، همانطور که انگشت او برای s-a این کار را انجام می‌دهد.

اگر چنین نشانه‌ای، به جای قلمرو ارواح، منبع پیام‌های آخیل باشد، پس هنوز باید اذعان کرد که او استعدادهای فوق‌العاده‌ای دارد. برای اینکه این حالت هجی کردن به خوبی "کار کند"، آخیل باید از حساسیت فوق‌العاده‌ای نسبت به نشانه‌های ظریف مادرش برخوردار باشد. او باید آنقدر با هر ژست و حالت او هماهنگ باشد که حتی صداها و متمایل شدن‌ها و تکان دادن‌ها بتوانند به عنوان سیگنال‌های رادار عمل کنند و او را به سمت حروف خاصی روی صفحه هدایت کنند. به عبارت دیگر، او باید دسترسی ویژه‌ای به ذهن مادرش داشته باشد.

این تله‌پاتی نیست، بلکه ارتباط است - ارتباطی آنقدر شدید که فکر نمی‌کنم دور از ذهن باشد که آن را عشق بنامیم. نسخه بی‌پروا و متفاوتی از این پیوند در مرکز محاکمه استابلفیلد قرار داشت. وقتی داستان من در مورد آن پرونده منتشر شد، به سرعت متوجه شدم که خوانندگان به عاشقانه، چه واقعی و چه غیرواقعی، که هسته آن را تشکیل می‌داد، واکنش نشان می‌دهند. انبوهی از ایمیل‌های هنرمندان به سرعت به صندوق ورودی من سرازیر شد و برنامه‌هایی برای اقتباس‌های صمیمانه ارائه کردند: فیلم‌ها، اپراها، شعرها. یک تهیه‌کننده فیلم فرانسوی گفت: این داستان "هر آنچه را که ما به دنبالش هستیم" دارد: "عشق، اشتیاق، دستکاری و رمز و راز."

دیکنز در یک مقطع از سریال خود می‌گوید: "ما انگیزه عمیقی برای ارتباط و شناخت یکدیگر داریم." اما این پادکست نشان می‌دهد که این غریزه یک هدیه پیچیده است. انسان‌ها در ایجاد پیوندها بسیار ماهر هستند. ما نابغه‌هایی هستیم که فضا را با معنا پر می‌کنیم. اما ما نیز در دفاع از آنها متعصب هستیم. اشاره به یک صفحه حروف، با کمک یک لمس ملایم، می‌تواند دریچه‌ای به ذهن فرد دیگری باز کند. این تلاش برای برقراری ارتباط یک عمل مقدس و انسان‌دوستانه است. اما جادوی آن می‌تواند منزوی کننده نیز باشد، با ایجاد روابطی که وجود ندارند و سرگردان کردن ما در جهانی که در آن هر چیزی واقعی است.