تصویرسازی توسط آتلانتیک. منبع: علی خلیقی / گتی.
تصویرسازی توسط آتلانتیک. منبع: علی خلیقی / گتی.

نقشه جدید امپراتور ترامپ

وقتی ولادیمیر پوتین رویاپردازی می‌کند، خود را در حال سلام نظامی به دسته‌های سربازان در حال رژه رفتن در مرکز کیف تصور می‌کند. در نسخه رویایی دونالد ترامپ، او با افتخار سوار بر یک ناو جنگی در حال عبور از کانال پاناما است. هر دو مرد خود را در حال بازپس‌گیری امپراتوری‌های از دست رفته می‌بینند و با وارونه کردن تاریخ، جایگاه خود را در آن تثبیت می‌کنند.

در طول دوره اول ریاست جمهوری خود، ترامپ با بدگویی و قلدری در قبال ابزارهای نهادی همکاری جهانی، مانند ناتو و سازمان بهداشت جهانی، شروع به برچیدن معماری بین‌المللی پس از جنگ کرد. این حمله به نظم قدیم به نام پوپولیسم، حمله‌ای به نخبگان در پایتخت‌های خارجی بود که دلارهای مالیات دهندگان را می‌مکیدند. اما آنچه ترامپ امیدوار بود با این حملات لفظی به دست آورد، گاهی اوقات مبهم بود، به جز خشنود کردن پایگاه سیاسی‌اش که آنها را دوست داشت.

با ورود ترامپ به دوره دوم ریاست جمهوری، این حملات اکنون هدفمندتر به نظر می‌رسند. با نگاهی به گذشته، ممکن است او در حال برنامه‌ریزی برای طرحی بلندپروازانه‌تر بوده باشد و آن نهادها را تضعیف کرده باشد تا در نهایت از ضعف آنها سوءاستفاده کند.

در هفته‌های گذشته، او خود را نماینده دوران جدیدی از امپریالیسم آمریکا اعلام کرده است که هرگونه بهانه‌ای برای ترویج ارزش‌های لیبرال به جهان را کنار می‌گذارد. در چشم‌انداز تازه شکل گرفته ترامپ از امپراتوری، آمریکا آماده گسترش است - نه فقط به پاناما، بلکه به گرینلند و فضای بیرونی - صرفاً به این دلیل که قدرت خام آن حق گسترش را به آن می‌دهد. به عبارت دیگر، او در سخنرانی تحلیف خود به دیدگاه قرن نوزدهمی امپریالیسم آمریکا اشاره کرد و آن را "سرنوشت آشکار" خود نامید.

این سیاست جدید نشان دهنده چرخشی در تکامل اوست که باعث می‌شود برخی از سرسخت‌ترین هوادارانش مانند ساده‌لوح‌ها به نظر برسند. روشنفکران و سخنگویان MAGA - تاکر کارلسون نمونه بارز آن است - ترامپ را به عنوان یک انزواطلب فداکار، منتقد سرسخت نظامی‌گری، رهبری که هرگز در ماجراجویی‌های خارجی شرکت نمی‌کند، به تصویر کشیدند. (کریستین پارنتی، روزنامه‌نگار، در مقاله‌ای در مجله کامپکت نوشت که ترامپ "برای مهار امپراتوری آمریکا بیش از هر سیاستمدار دیگری در ۷۵ سال گذشته تلاش کرده است.") معلوم شد که ترامپ در واقع عضو حزب صلح نیست.

هلن لوئیس: کارلسون و ونس - دو مرد باهوش که برای قدرت خود را به نادانی می‌زنند

در نگاه اول، پاناما قطعه عجیبی برای این چشم‌انداز است. قبل از اینکه ترامپ درباره آن ناله کند، هیچ مشکل آشکاری در دسترسی آمریکا به کانال وجود نداشت. اما ترامپ به دلیل طنین تاریخی آن بر روی آن تمرکز کرده است. بازپس‌گیری کانال پاناما وسواس قدیمی جناح راست آمریکا است.

در تلاش نوستالژیک خود برای بازگشت به دوران پیشین آمریکا، جناح راست مدام بر کانال تاکید می‌کرد. این کانال، از هر معیار ایدئولوژیکی، نمادی تعیین کننده از قدرت ملی بود. در کتاب "راه بین دریاها"، تاریخ حماسی دیوید مک کالو از ساخت آن، نویسنده آن را "اولین نمایش باشکوه و قاطع قدرت آمریکا در طلوع قرن جدید ... تحقق رویایی به قدمت سفرهای کلمب" نامید.

اما، همانطور که مک کالو نیز مستند می‌کند، این پیروزی با هزینه انسانی هنگفتی همراه بود. با حفاری شکافی در زمین، بسیاری از کارگران گور خود را حفر می‌کردند. آنها در رانش زمین، گرمازدگی شدید و مالاریا و تب زرد جان خود را از دست دادند. آمار تلفات، نفرت پایدار از یانکی را برانگیخت.

با شروع از لیندون بی. جانسون، روسای جمهور آمریکا از هر دو حزب، ضرورت استراتژیک بازگرداندن کانال را درک کردند. جانسون این درس را تنها پس از اعزام نیروها برای سرکوب شورش‌های ضد آمریکایی در سال ۱۹۶۴ آموخت. رؤسای جمهور می‌دانستند که اگر کانال همچنان در اختیار آمریکا باقی بماند، مجبور خواهند شد مداخله جانسون را تکرار کنند. خشم از حضور آمریکا هرگز فروکش نمی‌کرد.

هنری کیسینجر تمام تلاش خود را برای مذاکره بر سر توافقی برای واگذاری آبراه صرف کرد. اما تنها جیمی کارتر شجاعت سیاسی لازم برای تصویب این دو معاهده را در سنا داشت. به شیوه کلاسیک کارتر، تلاش‌های طاقت‌فرسای او منفعت سیاسی داخلی کمی به همراه داشت. در واقع، با بسیج جمهوری‌خواهان میانه‌رو برای حمایت از معاهدات، او به نابودی حرفه آنها کمک کرد.

بخوانید: منطق سیاسی تهدیدهای بین المللی ترامپ

به این دلیل که جناح راست جدید شورشی، بخشی از حزب جمهوری‌خواه که به تشکیلات محافظه‌کار مدرن تبدیل شد، از جنبه سیاسی عوام‌فریبی این موضوع قدردانی کرد. همانطور که ریچارد ویگری، معمار زیرساخت در حال ظهور جناح راست، می‌گوید: "ما می‌خواهیم این را به شدت دنبال کنیم. این یک موضوع جذاب است. این یک موضوع پوپولیستی است." رونالد ریگان، در مبارزات انتخاباتی ریاست جمهوری در سال ۱۹۷۶، فریاد زد: "ما آن را ساختیم. ما هزینه آن را پرداختیم. و ما آن را نگه خواهیم داشت." این مرثیه‌ای برای چیزی بود که جورج ویل آن را "تسلط از دست رفته" آمریکا می‌نامید.

این حملات بسیار مؤثر بودند. جناح راست جدید ۶۸ سناتوری را که به تصویب معاهدات کانال پاناما رأی داده بودند، مورد ضرب و شتم قرار دادند که به برکناری ۲۰ نفر از آنها در سال‌های ۱۹۷۸ و ۱۹۸۰ کمک کرد. پل ویرچ، یکی از بنیانگذاران بنیاد هریتیج، با غرور گفت: "معاهدات کانال پاناما ما را بر سر زبان‌ها انداخت."

با این حال، برای رونالد ریگان، این معاهدات صرفاً یک موضوع تبلیغاتی بود. او به عنوان رئیس جمهور هرگز به دنبال تغییر مسیر کارتر نبود. او از نوستالژی خام برای امپراتوری که در مبارزات انتخاباتی از آن حمایت کرده بود، عقب‌نشینی کرد و به اجماع سیاست خارجی دو حزبی پیوست که تمایل داشت از تاریخ امپراتوری آمریکا فاصله بگیرد.

در طول جنگ سرد و دوران پس از آن، رؤسای جمهور آمریکا مداخله در درگیری‌های خارجی را به عنوان وسیله‌ای برای رسیدن به هدف دفاع از ارزش‌های لیبرال، ترویج دموکراسی، سرکوب کمونیسم و جلوگیری از نسل‌کشی توجیه می‌کردند. گاهی اوقات این ریاکاری بود. گاهی اوقات به طرز خطرناکی گمراه‌کننده بود. اما همچنین یک تحول واقعی در ارزش‌ها بود. آمریکا دیگر از قدرت نظامی خود برای به دست آوردن سرزمین‌ها یا محافظت آشکار از شرکت‌های خود یا به دست آوردن منابع گرانبها استفاده نمی‌کرد. مداخلات در واژگان اخلاقی حقوق بین‌الملل توجیه می‌شدند.

دونالد ترامپ با توصیف دنیایی هابزی که در آن قدرتمندترین‌ها آزادند تا بر دیگران تسلط داشته باشند، این سنت را کنار می‌گذارد. اگر ایالات متحده منابع گرینلند را می‌خواهد، حق الهی برای آنها دارد. اگر می‌خواهد خلیج مکزیک را تغییر نام دهد تا نشان دهنده تبعیت همسایه‌اش باشد، می‌تواند این کار را انجام دهد. این نوع روحیه امپراتوریستی به ندرت خود را به لفاظی محدود می‌کند. تهدیدهای رزمی خود را در عمل رزمی نشان می‌دهند. ترامپ پس از ویران کردن نظم جهانی، قصد دارد پرچم خود را بر روی آوارها بکارد.