قبل از پروژه لاشه‌های کشتی‌های برده‌داری، حتی یک کشتی غرق‌شده در گذرگاه میانی شناسایی نشده بود. تصویرسازی از مایکل  کندی
قبل از پروژه لاشه‌های کشتی‌های برده‌داری، حتی یک کشتی غرق‌شده در گذرگاه میانی شناسایی نشده بود. تصویرسازی از مایکل کندی

بیرون کشیدن اسرار شبح‌وار کشتی‌های برده‌داری

در راه پایین رفتن، چیزی ندیدم. آب، تاری از رنگ‌های سبزآبی بود که با سایه‌های زنگ‌زده حاشیه‌بندی شده بود و در حدود شش متری زیر، به رنگ سبز زمردی بیمارگونه‌ای تیره می‌شد. طنابی را دنبال کردم که بین یک شناور و یک میخ در بستر دریا کشیده شده بود، هر از گاهی توقف می‌کردم تا بینی‌ام را بگیرم و سینوس‌هایم را با فشار تنظیم کنم. درست فراتر از ترموکلاین، جایی که دما به‌طور ناگهانی کاهش می‌یابد، دستی از میان تاریکی بیرون آمد و مچ دستم را گرفت و مرا چند اینچ آخر به پایین کشاند. رسوبات به نرمی پودینگ تاپیوکا بودند. دستم را بلعید، سپس بازو و شانه‌ام را؛ هرچه بیشتر فشار می‌دادم، بیشتر مشکوک می‌شدم که ممکن است برای همیشه ادامه داشته باشد. سرانجام، چوب را لمس کردم و با عبور نوک انگشتانم از روی شیارها و تراشه‌های تخته‌های غرق‌شده، لرزشی سردتر از آب احساس کردم. این کشتی برده‌داری کامارگو بود که پانصد روح را از اقیانوس اطلس عبور داد قبل از اینکه بسوزد.

ششم نوامبر بود و من با گروهی از باستان‌شناسان دریایی در آنگرا دوس ریس غواصی می‌کردم. خلیجی سرسبز در سه ساعتی ریو دو ژانیرو، نوعی همپتون برزیلی است، جایی که قایق‌های تفریحی ماریناها را پر می‌کنند و ووگ زمانی میزبان یک مهمانی برای شب سال نو بود. اما در قرن نوزدهم، بیشتر مزارع بودند - نیشکر در نزدیکی آب و قهوه درست در پشت کوه‌های ناهمواری که منطقه را مانند دندان‌های نیش احاطه کرده‌اند. آنها در حالی که من دوباره به سطح می‌آمدم، دور من بالا آمدند و دکمه‌ای را فشار دادم تا دستگاه کنترل شناوری کیت غواصی‌ام را باد کنم. محققی که مرا به محل لاشه هدایت کرده بود، دوده زیر ناخن‌هایمان را به من نشان داد. سپس به سمت قایق غواصی شنا کردیم، یک قایق کرایه‌ای فرسوده با کف صاف که نام پرتغالی آن به معنای «با عیسی پیروز خواهم شد» بود.

در داخل قایق، مقدمات بیرون آوردن کامارگو، یک کشتی دو دگلی که در سال 1852 غرق شد، در حال انجام بود. طوفانی کشتی را مدت کوتاهی پس از کشف آن در دسامبر گذشته دفن کرده بود؛ اکنون زمان پاک کردن گل‌ولای بود. غواصان صبح را صرف قرار دادن شناورها، کشیدن خطوط راهنمای زیردریایی و بررسی محل، و کار خلاقانه با ابزارهای متوسط ​​کرده بودند. دو مرد یک لایروب را از یک لوله PVC و یک تله گریس خانگی مونتاژ کردند. دیگری به یک مگایات در نزدیکی درود فرستاد تا "پروفایل زیربستر" آن را قرض بگیرد، یک دستگاه سونار گران قیمت که ویژگی‌های مدفون را آشکار می‌کند. او گفت: «ما از ثروتمندان استفاده می‌کنیم. این غرامت است.»

ده سال پیش، حتی یک کشتی که در گذرگاه میانی غرق شده باشد، شناسایی نشده بود. گهواره آبی دیاسپورای آفریقایی یک صفحه خالی باستان‌شناسی بود، گویی دریا تمام ردپای چیزی را که رابرت هایدن شاعر «سفری از میان مرگ / به زندگی در این سواحل» نامیده بود، پاک کرده است. سپس، در سال 2015، یک کشتی پرتغالی به نام سائو ژوزه در سواحل کیپ تاون کشف شد. سه سال بعد، کلوتیلدا، آخرین کشتی برده‌داری شناخته‌شده آمریکا، در رودخانه موبایل آلاباما پیدا شد. اعتقاد بر این است که جدیدترین یافته، L'Aurore است، یک کشتی فرانسوی که پس از یک قیام نافرجام در سواحل موزامبیک غرق شد. در همین حال، در داکار، محققان در حال نزدیک شدن به سنگال هستند که پس از تصرف توسط نیروی دریایی بریتانیا در سال 1781 منفجر شد.

پشت این ناوگان ارواح، شبکه‌ای به نام پروژه لاشه‌های برده قرار دارد. S.W.P که توسط اسمیتسونیان به همراه دانشگاه جورج واشنگتن، موزه‌های ایزیکو آفریقای جنوبی و سازمان پارک‌های ملی ایالات متحده هماهنگ می‌شود، باستان‌شناسی دریایی را با عدالت ترمیمی، گردشگری و آموزش‌های آبی در جوامع سیاه‌پوست ترکیب می‌کند. کار آن برای ارزیابی تأثیر آن بر دانش بسیار جدید است، اما قبلاً سهمی معنادار در تاریخ عمومی داشته است. مصنوعات سائو ژوزه به یک قطعه اصلی از موزه ملی تاریخ و فرهنگ آفریقایی-آمریکایی اسمیتسونیان (N.M.A.A.H.C.) تبدیل شده‌اند. کلوتیلدا الهام‌بخش یک مستند نتفلیکس و یک موزه جدید در آفریکاتاون، آلاباما بود و امیدهای مشابهی بر روی کامارگو در آنگرا دوس ریس سوار است. این اشتیاق منعکس‌کننده چرخشی اقیانوسی در درک میراث در میان نویسندگان، هنرمندان و محققان دیاسپورا است که به‌طور فزاینده‌ای دغدغه چیزی را دارند که نظریه‌پرداز با نفوذ، کریستینا شارپ، «بیداری» بردگی می‌نامد.

قبل از فرودم، با گابریل میلر، یک باستان‌شناس دریایی در اسمیتسونیان صحبت کردم که دیدم چاقویی از جنس استنلس استیل به ساق پای عضلانی‌اش می‌بندد. این زن سی و دو ساله با صدف‌های کاوری در گیس‌های بلند و سوراخ بینی‌اش، با توصیف کار زیر آبش به گریه افتاد. او از اولین غواصی خود در لاشه یک برده‌دار گفت: «سکوت عجیبی بر آن حاکم بود، تقریباً مانند یک کلیسا.» احساس کامارگو حتی به‌طرز غریبی صمیمی‌تر بود: «سیاهی برای مدت طولانی روی دستانم ماند.» میلر برای N.M.A.A.H.C. کار می‌کند و در یک نمایشگاه در حال انجام، «در بیداری بردگی» مشارکت داشت که شامل مهره‌ها و صدف‌هایی است که بردگان آفریقایی احتمالاً به برزیل حمل کرده‌اند. اما او ترجیح می‌دهد درباره حضور در آب صحبت کند تا اینکه غواصان چه چیزی می‌توانند از آن بازیابی کنند. او گفت: «گذاشتن تمام تأکید بر یک شیء فیزیکی بسیار قدیمی است. کشتی یک کاتالیزور است.»

میلر کار خود را در باستان‌شناسی زمینی آغاز کرد و زمانی برای قبیله نز پرسه در آیداهو کار می‌کرد. اما یک سفر تحقیقاتی به سنت کروا، جایی که خانواده‌اش از آنجا آمده بودند، او را به یک غواص اسکوبا تبدیل کرد و مهارت‌هایش را در مورد تاریخ مردم خود به کار برد. در سال 2021، میلر در یک برنامه کارآموزی وابسته به S.W.P. ثبت نام کرد که اکنون به اجرای آن کمک می‌کند. او همچنین اصول اولیه باستان‌شناسی دریایی را از طریق آکادمی پروژه لاشه‌های برده آموزش می‌دهد که با دانشجویان فارغ‌التحصیل باستان‌شناسی در سنگال و موزامبیک همکاری می‌کند. هدف دوگانه آکادمی، متنوع کردن صفوف باستان‌شناسان، که بخش ناچیزی از آنها سیاه‌پوست هستند، و گنجاندن افراد از سراسر دیاسپورا در مطالعه تاریخ آن است. با این حال، این نیز نوعی جن‌گیری است - تمرینی برای از بین بردن ارواح تاریخ.

میلر به من گفت: «آنها می‌گویند که رابطه دیاسپورایی آفریقایی با آب برابر با "تروما" است.» او به داستانی بسیار آشنا از غرق شدن در گذرگاه میانی، شیرهای آب آلوده و سواحل جداشده اشاره کرد. او اعتراف کرد که این دقیقاً نادرست نیست. اما آیا سیاه‌پوستان نیز ارتباط ویژه‌ای با دریا نداشتند؟ او با هیجان از معماری مرجانی در کارائیب، از ارواح آبی مورد احترام لبوی دریانورد سنگال و از آثار هنرمند آیانا وی. جکسون، که با الهام از افسانه آفروفوتوریستی درکسییا، غواصی را آموخت، صحبت کرد. این ایده که در دهه نود توسط یک دوتایی الکترونیکی دیترویت ایجاد شد، یک آتلانتیس سیاه را تصور می‌کند که توسط فرزندان زنانی که در گذرگاه غرق شده‌اند، پر شده است. این ایده زمانی که روی نرده قایق غواصی نشستم و آماده افتادن به بیرون شدم، مرا تقویت کرد. میلر پیشنهاد کرد: در فراخوان آژیر محل غرق‌شده، دعوتی به شجاعت وجود دارد: «رابطه اجدادی ما با آب، یک رابطه ترس نیست.»

مارکوس ردیکر در تاریخ تکان‌دهنده خود «کشتی برده‌داری» می‌نویسد: «برده‌دار یک کشتی شبح‌وار است که در حاشیه‌های آگاهی مدرن حرکت می‌کند.» این کشتی‌ها اتاق‌های شکنجه شناوری بودند که بیش از دوازده میلیون نفر را بلعیدند و بی‌رحمی‌های دقیق آنها - انبارهای تاریک و متعفن پر از استفراغ و مدفوع، افراد بیمار که به زنجیرهای لنگر بسته شده و به‌طور دسته‌جمعی به سمت کوسه‌های منتظر پرتاب می‌شدند - به مدت نیم هزاره به اقتصاد جهانی دامن زدند. آنها ردپای روانی چنان عمیقی بر جای گذاشتند که سیاه‌پوستان هنوز هم از آنها از نظر تجربه شخصی صحبت می‌کنند. باب مارلی در آهنگ "Slave Driver" می‌خواند: «به یاد می‌آورم در کشتی برده‌داری، چگونه به روح ما آسیب زدند.»

شاید تصور می‌شد که تعدادی از این کشتی‌ها، که حداقل هشتصد فروند از آنها غرق شده‌اند، مدت‌ها پیش پیدا شده باشند. اما کسانی که مجهز به جستجوی آنها بوده‌اند، انگیزه‌ای برای این کار نداشته‌اند. در سال 1972، شکارچیان گنج تجاری به طور اتفاقی به لاشه هنریتا ماری، یک کشتی انگلیسی که پس از یک سفر برده‌داری در نزدیکی فلوریدا کیز غرق شد، برخورد کردند - و به محض اینکه متوجه شدند که گالئون اسپانیایی مورد نظرشان نیست، به راه خود ادامه دادند. (بعداً حفاری شد.) در همین حال، باستان‌شناسان دریایی تا حد زیادی از گذرگاه میانی چشم‌پوشی کردند. استفان لوبکمان، استاد دانشگاه جورج واشنگتن، به من گفت: «مطالعات باستان‌شناسی بیشتری در مورد کشتی‌های باری در باتلاق‌های ایرلند انجام شده بود تا کشتی‌های برده‌داری.»

لوبکمان مفهوم S.W.P. را در سال 2003 مطرح کرد. بردگی رشته او نبود، اما او مدت‌ها بود که شگفت‌زده شده بود که مورخان، که اخیراً پایگاه داده بزرگ تجارت برده فراآتلانتیک را رونمایی کرده بودند، تا این حد از همتایان علوم اجتماعی خود جلوتر بودند. به دلیل هزینه‌بر بودن آن، باستان‌شناسی دریایی متکی به بودجه دولت‌ها است که تعداد کمی از آنها مایل به پرداخت هزینه افشای جنایات تاریخی خود هستند. یک استثنا آفریقای جنوبی پس از آپارتاید بود، جایی که ژاکو بوشوف، محققی در موزه‌های ایزیکو، به دنبال یک برده‌دار هلندی به نام میرمین بود. او و لوبکمان نیروهای خود را متحد کردند و جستجو را به کشتی‌های دیگر گسترش دادند و بین بایگانی‌های دریایی و ساحل پر از لاشه کیپ تاون رفت و آمد کردند.

سال‌ها، هم دلار و هم اکتشافات از دست آنها گریختند. سپس، در سال 2008، بوشوف به یک استناد علمی در مورد یک کشتی پرتغالی برخورد که در مسیر موزامبیک به برزیل غرق شد و دویست آفریقایی را به مرگ کشاند. تحقیقات بیشتر منجر به شهادت کاپیتان شد که نقطه‌ای را در زیر کوهی معروف به سر شیر نشان می‌داد. به زودی، بوشوف و تیمش در آنچه او «یکی از بدترین محل‌های لاشه کشتی که تا به حال روی آن کار کرده‌ام» نامید، غواصی می‌کردند. باستان‌شناسان به صخره‌هایی برخورد کردند که کشتی را غرق کرده بودند. یکی تقریباً غرق شد. بدتر از آن، خود لاشه یک لاشه بود، زیرا در دهه هشتاد توسط شکارچیان گنج غارت شده بود. (آنها بقایای انسانی پیدا کردند که از آن زمان ناپدید شده‌اند.) فقط به اندازه کافی باقی مانده بود تا کشتی شناسایی شود: روکش مسی مچاله شده از آن دوره. بلوک‌های بالاست آهنی که در مانیفست ذکر شده بود. و مهمتر از همه، چوب از یک چوب سخت گرمسیری که در موزامبیک رشد می‌کرد. تا سال 2015، بوشوف و لوبکمان به اندازه کافی اطمینان داشتند که اعلام کنند سائو ژوزه را یافته‌اند - اولین لاشه شناخته شده از یک کشتی که در طول یک سفر برده‌داری غرق شده است.

کشف آنها به موقع بود. در اوایل دهه بیست و یکم، لونی بانچ، مدیر مؤسس N.M.A.A.H.C. که به زودی افتتاح می‌شود، مصمم بود که یک یادگار از گذرگاه میانی را به دست آورد. بانچ که اکنون وزیر اسمیتسونیان است، به من گفت: «تجارت برده‌داری جایی بود که دنیای مدرن آغاز شد. من نیاز داشتم که بتوانم آن داستان را به شکلی صمیمی بیان کنم.» پس از اینکه متوجه شد چقدر تعداد آنها کم است، او با S.W.P. مشارکت کرد و از جستجوی آن برای سائو ژوزه حمایت کرد. این موزه در سپتامبر 2016 با آثار باستانی از کشتی که در یک گالری زیرزمینی به نمایش گذاشته شده بود که یادآور انبار یک برده‌دار بود، افتتاح شد. بانچ در مراسمی برای تجلیل از قربانیان سائو ژوزه در موزامبیک شرکت کرد، جایی که حاکمان سنتی ظرفی از خاک را به او تقدیم کردند تا بر روی لاشه بپاشد. هنگامی که یک موزامبیکی جوان با اشک از او تشکر کرد که هموطنان ربوده شده‌اش را به خانه آورده است، بانچ مکاشفه‌ای داشت: «آنچه ما به دنبالش بودیم مربوط به دیروز نبود، بلکه مربوط به امروز بود.»

هر روز صبح قبل از غواصی و هر شب بعد از آن، تیم حفاری کامارگو در ایوان پشتی یک مورخ محلی شام می‌خوردند. خانه سبز نعنایی او در فراد، یک آپارتمان محصور در خلیج، به عنوان پایگاهی برای این سفر اکتشافی عمل می‌کرد، که اعضای آن در اطراف یک میز در نزدیکی یک استخر و یک درخت با شکوفه‌های سرخابی استراحت می‌کردند. آنها لباس‌های غواصی خود را برای خشک شدن روی مبلمان حیاط می‌گذاشتند و از فیجوادا و سایر غذاهای ویژه برزیلی پذیرایی می‌کردند و به ترکیبی از پرتغالی، انگلیسی، فرانسوی و اسپانیایی صحبت می‌کردند که آن را "Portuglaisñol" نامیده بودند. نداشتن زبان مشترک مانعی برای صمیمیت نبود. میلر با داستان "Notilda"، یک لاشه که به اشتباه به عنوان کلوتیلدا شناسایی شده بود، میز را سرگرم کرد. من به خاطر تحصیل با "اشتباه" فدراسیون غواصی مورد تمسخر قرار گرفتم. لوئیس فیلیپه سانتوس، هماهنگ‌کننده میدانی جوان و خوش‌رو این سفر اکتشافی، بیشترین خنده را به خود اختصاص داد، زیرا نمی‌توانست کلمه "شناور" را تلفظ کند.

دو سگ آبی در حال نواختن گیتارهای آکوستیک هستند که از آنها گاز گرفته شده است.
«فکر می‌کنم باید به سراغ الکتریکی برویم.»
کارتون توسط جانی دی ناپولی

سانتوس یک مرد سی و پنج ساله قوی هیکل است که با نقوش دریایی، نمادهای اوریشا و سر یک شیطان با عنوان پانک گرمسیری" خالکوبی شده است. او استاد باستان‌شناسی دریایی در دانشگاه فدرال باهیا است و به عنوان رئیس AfrOrigens، یک سازمان غیرانتفاعی که برای یافتن لاشه‌های کشتی‌های برده‌داری تأسیس شده است، خدمت می‌کند. (آنها پس از یافتن کامارگو، شروع به بررسی در نزدیکی شهر ماریکا برای لاشه مالتهزا کرده‌اند که توسط نیروی دریایی بریتانیا غرق شد.) او که یک برزیلی آفریقایی-بومی است، اولین سازمان باستان‌شناسان سیاه پوست این کشور را تأسیس کرد. اما کار او تا زمانی که از او برای پیوستن به یک جستجوی یک ساله برای کامارگو دعوت شد، به سختی به بردگی پرداخت، که سپس شروع به ظاهر شدن در رویاهایش کرد. چندین باستان‌شناس دیگر نیز تجربیات مشابهی داشتند و او نیمه شوخی حدس زد که «کیهان‌شناسی آفریقایی» مسئول است: «انرژی لاشه همه ما را فراخواند.»

هیچ چیز اینقدر چشمگیر برای من اتفاق نیفتاده بود. با این حال، چشم‌انداز نزدیک شدن به یک تاریخ "غیرقابل شناخت"، که اجداد خودم از آن جان سالم به در برده بودند، مرا برانگیخت تا غواصی اسکوبا را یاد بگیرم. فقط یک ماه قبل، در یک مدرسه سوراخ‌دیواری در نیویورک ثبت نام کرده بودم، جایی که مربی به من و دو بانکدار سفیدپوست آموزش داد که "زمان پایین رفتن خود را به حداکثر برسانیم." در میان عروسک‌های کوسه تزئینی، نمی‌توانستم از داستان غم‌انگیز کامارگو دورتر باشم. هنوز نمی‌دانستم که منهتن جایی است که کاپیتان آن سفر اکتشافی برده‌داری خود را تأمین مالی کرد - و سرانجام به پایانی غیرمنتظره رسید.

از میان هزاران کشتی درگیر در تجارت برده اقیانوس اطلس، کامارگو دو تمایز دارد. این آخرین برده‌داری است که مشخص شده به برزیل رسیده است، کشوری که تجارت برده را در سال 1850 ممنوع کرد، اگرچه نه بردگی را. و کاپیتان آن، ناتانیل گوردون، یک آمریکایی اهل پورتلند، مین، تنها مردی بود که تا به حال به دلیل قاچاق برده در ایالات متحده اعدام شد. گوردون هنگام حمل کالاهای معمولی از سانفرانسیسکو به نیویورک با کامارگو فرار کرد. سپس او مسیر سودآورتری را به سمت موزامبیک تعیین کرد، جایی که محموله انسانی خود را خریداری کرد. پس از تخلیه پانصد اسیر خود که به مزارع محلی فروخته شدند، توسط نیروی دریایی بریتانیا تحت تعقیب قرار گرفت، کشتی را به آتش کشید. مقامات برزیلی چندین خدمه را دستگیر کردند، اما گوردون موفق شد در لباس زنانه فرار کند.

او قبل از اینکه نیروی دریایی ایالات متحده در سال 1860 او را دستگیر کند، دو سفر برده‌داری دیگر انجام داد. حتی در آن زمان، او احتمالاً انتظار داشت آزاد شود. اگرچه تجارت بین‌المللی برده‌داری برای دهه‌ها غیرقانونی بود، اما این ممنوعیت به سختی اجرا می‌شد - به‌ویژه در نیویورک، که هوراس گریلی آن را «لانه‌ای از دزدان دریایی برده» توصیف کرد. سرمایه‌گذاران وال استریت به طور مرتب سفر اکتشافی برده‌داری را تأمین مالی می‌کردند و رشوه دادن به مأموران گمرک و هیئت منصفه رایج بود. اما گوردون توسط وزارت دادگستری لینکلن محاکمه شد، که وکلایش مشتاق بودند در حالی که جنگ داخلی در حال شروع بود، از یک قاچاقچی گستاخ سرمشق بگیرند. گوردون مجرم شناخته شد و به اعدام محکوم شد.

این حکم باعث یک بحث ملی شد. آیا اعدام مردی به دلیل نقض یک قانون مرده عادلانه بود، به ویژه زمانی که تجارت داخلی برده در بسیاری از مناطق کشور کاملاً قانونی بود؟ رالف والدو امرسون برای اعدام کاپیتان لابی کرد؛ همسر گوردون دادخواستی قافیه‌دار برای بخشش به مری تاد لینکلن ارائه کرد. رئیس‌جمهور تصمیم گرفت اجازه دهد کاپیتان به دار آویخته شود و به یکی از دادخواست‌کنندگان گفت که «هر مردی که به خاطر سود ناچیز و تنها با انگیزه طمع، می‌تواند فرزندان آفریقا را بدزدد تا آنها را به بردگی بی‌پایان بفروشد، من هرگز او را نخواهم بخشید.» پس از یک اقدام ناموفق به خودکشی، گوردون در 21 فوریه 1862 در مقبره‌ها به طور قانونی اعدام شد. او از چوبه دار اصرار داشت که یک مرد خانواده بی‌گناه است که هرگز عمداً به هیچ انسان دیگری در زندگی‌اش آسیب نرسانده است.

یوری سانادا، یک فیلمساز با یک کاسه نامرتب نمکی و فلفلی، این داستان را مقاومت‌ناپذیر یافت. او به من گفت: «هیچ کس بیشتر از من در مورد لاشه‌های کشتی نمی‌داند. من مال خودم را داشتم.» اگرچه سانادا مدرک باستان‌شناسی ندارد، اما یک ماجراجوی تمام عیار است که از قایقرانی با یک کشتی آشپزخانه فنیقی تقلبی در سراسر اقیانوس اطلس گرفته تا نجات مبلمان خود از لاشه خانه قایقی که او و همسرش به مدت دوازده سال در آن زندگی می‌کردند، همه کار کرده است. او در سال 2006 در کتابی از ران سودالتر درباره بدبختی‌های گوردون خواند و بلافاصله پیشنهاد اقتباس فیلم را داد. او همچنین ایده جسورانه‌ای را به نویسنده ارائه کرد. جیمز کامرون برای تحقیق در مورد "تایتانیک" خود به تایتانیک که قبلاً کشف شده بود، رفت. سانادا با یافتن لاشه کامارگو، از کامرون سبقت می‌گرفت.

او با گیلسون رامبلی، یک باستان‌شناس دریایی در دانشگاه فدرال سرژیپه که در اوایل دهه دوهزار جستجوی ناموفقی برای کامارگو انجام داده بود و در تلاش بود تا تلاش را تجدید کند، همکاری کرد. (او چند متری به آن نزدیک شده بود.) رامبلی این کمپین را رهبری کرد، که S.W.P. موافقت کرد از سال 2022 بودجه و حمایت کند. سانادا به یاد می‌آورد: «ما صدها ساعت را صرف فرو کردن ته این میله آهنی بزرگ نه فوتی کردیم.» یک روز، یک ماهیگیر گذری لاف زد که محل لاشه را می‌داند. سانادا توضیح داد: «این ادعاها در اینجا زیاد است.» با این وجود، او و رامبلی به او مبلغی دادند و به یک منطقه ماهیگیری از دور به سمت سرزمین اصلی رفتند. ناگهان، سونار به صدا درآمد. رامبلی توضیح داد که آنها از دستگاه قدیمی استفاده می‌کردند - برای تعیین دقیق کشتی به یک پروفایل زیربستر نیاز است. اما یک غواص بلافاصله به زیر رفت و تقریباً بلافاصله به سطح آمد. او گفت: «چوب، چوب، چوب!»

در روزی که من در آنجا بودم، تیم همچنان در حال کاوش در مکان‌هایی بود که آت و آشغال را تمیز کرده بودند. لایروب گل و لای را از اطراف الوارهای آشکار شده می‌مکید. به گفته سانتوس، آن‌ها تکه‌ای از کابین‌ها و یک توری آهنی به شکل مستطیل را کشف کرده‌اند که او فرض می‌کند درپوشی برای یک دریچه بوده است. با این حال، خود سایت کم تحرک بود. چیزی شبیه به یک تکه تخته چوبی که در زیر آب دفن شده است، نیست. بعداً، یک غواص با چهره‌ای گرفته به من گفت: «همان‌طور که گفته شد، واقعاً از خودمان غافل شده بودیم.»

در صبح روز بعد، صبحانه را با یوری سانادا در رختخواب و صبحانه او در منطقه لئوپولدینا در ریو خوردیم. او با لبخند گفت: «من هرگز کار آسانی انجام نمی‌دهم.» رختخواب و صبحانه که کاسا اکو نام دارد، یکی از چند سازه سازگار با محیط زیست است که او طراحی کرده است. سالن غذاخوری با دیوارهای خشتی گلی و ستون‌های چوبی، یادآور کابین‌های قدیمی است که در آن زندگی می‌کرد. او مشتاقانه طرح‌های حفاری آینده را بازگو کرد: ایده او این بود که از پروفایل زیربستر برای ترسیم نقشه محلی که اشیاء را روی آن قرار داده است استفاده کند، از جمله زنجیرها، قاب‌های عینک، سکه‌های طلا. او به من گفت: «من از فناوری در مورد انسان‌ها و آنچه می‌خواهند بگویند یاد می‌گیرم. برای من، آن تصویر بسیار واضح‌تر از یک فیلمنامه‌نویس یا کارگردان است.» اگرچه او از اینکه کاوش برای فیلمش بودجه جمع می‌کند امتناع می‌ورزید، او برای یک مستند سه میلیون رآلی (ششصد هزار دلاری) درخواست داده بود. از تله‌فیلم.

سانادا فکر می‌کرد که بازسازی یک گالری برده برای فیلم بسیار ارزشمند است - حتی اگر برای انجام این کار، باید از داخل یکی به پایین نگاه کند. او گفت که یک نمایشگاه برای غرق شدن در عذاب گوردون به معنای تجلیل از نژادپرستی نیست، بلکه "برای فهمیدن تاریخ و ساخت آینده به عنوان انسان" است. نمی‌توانستم بگویم که کاملاً متقاعد شده‌ام. با این حال، به طرز عجیبی تسلی‌بخش بود که او و لوبکمان - که تقریباً تمام سرمایه‌گذاری‌های خود را برای پروژه به دست آوردند - رویاهایشان را در جایی در کنار اقیانوس تحقق بخشیدند. من در حین بررسی از طریق S.W.P متوجه شده بودم که این یک قانون نانوشته است که تمام مشارکت‌کنندگان یا باید یک کشتی غرق شده داشته باشند یا یکی می‌خواستند. به همین دلیل، من نمی‌توانستم کمک کنم اما وقتی سانادا طرحی برای "لبه تاریخ" ترسیم کرد که مردم به آن پرش کنند، خوشحال شدم. او به من گفت که این فیلم در مورد «قدرت مردم سیاه پوست و مردم غرق شده‌ای است که به زیر امواج می‌روند و از آن بیرون می‌آیند.»

تنها در آن روز بود که، با جستجوی اسناد تاریخی گوردون، متوجه شدم که او ممکن است یکی از اولین شرکت‌کنندگان پروژه لاشه کشتی‌های برده بوده باشد. آخرین سفر برده‌داری او در سال 1859 توسط آلوین آدامز که شرکتش، آدامز اکسپرس، شرکتی پیشرو در تحویل بسته در آن زمان بود، تأمین مالی شد. در آن زمان، آدامز در حال ساخت یک عمارت بزرگ در خیابان ششم و 14 بود که گفته می‌شد محل تدفین نیویورک باشد، که این ادعا باعث شد آدامز به تعویق انداختن مراسم انتقال قبرستان قدیمی اصرار کند تا زمانی که آنقدر به خانه نزدیک شود که بتواند دفن کنندگان را با چشمان خود نگه دارد.

آدامز از قبل تمایل داشت از اوباشان فرومایه بدزدد. در سال 1854، به عنوان کمیسیونر در بخش دوازدهم نیویورک، که بر آن بخش از شهر از خیابان 86 تا رودخانه هارلم حاکم بود، به او دستور داده شد تا خیابان‌های تازه شبکه‌ای را با سنگفرش کند. آدامز برای تسریع در این روند، پیمانکاران را به اجاره کردن محکومین از جزیره بلک‌ول تشویق کرد، که در یک مورد از یک دهم هزینه پیمانکاران آزاد بود. (شهر برای اجاره هر محکوم شش سنت به آدامز پرداخت می‌کرد.) کار این محکومان با سرعت بیشتر از یک سرعت آهسته بود و همسایگان در سال 1855 شکایت کردند. این محکومان از یک مرد چاق می‌ترسیدند که از شلاق خوشش می‌آمد و آنها را وادار می‌کرد تا هر روز ده تا چهارده ساعت در شرایط نامساعد کار کنند، در حالی که آدامز پول نقد می‌کرد.

برادر آلوین، ویلیام، با هوی و هوس به هتل سنت نیکلاس، یک اقامتگاه بسیار غول پیکر خیابان برادوی و اسپروس که از برده دارهای جنوبی و شمالی حمایت می‌کرد، پیوست. از آنجا که این هتل آنقدر بزرگ بود که به خودی خود یک مأموریت تحویل بسته‌های آدامز را توجیه کند، ویلیام شرکتی را در اتاق 166 تأسیس کرد و دلیلی منطقی برای ماندن در خانه به او داد. خانواده آدامز به دلایل زیادی ترجیح دادند از بردگی سود ببرند. با این حال، پس از محکومیت گوردون به طور خصوصی با قربانی درگیر بودند. آنها از وی به عنوان یک پسر خوب یاد کردند. آنها در تمام طول دادرسی به او و خانواده‌اش کمک مالی کردند و تلاش ناموفقی را برای خلاص کردن او از چوبه دار از طریق تعویق حکم سازماندهی کردند. این دلسوزی به نظر می‌رسید که بیش از یک پشیمانی ضعیف از این تجارت شوم و آدامز در مقبره‌ها دست به خودکشی زد.

آشنایی شخصی من با محله و محله‌های متصل به سفر گوردون، و همچنین ناتوانی من در یافتن هر چیزی بجز چند چوب ناچیز در کف اقیانوس در محل لاشه کشتی کامارگو، به من دید جدیدی نسبت به این پروژه لاشه برده کشتی داد. کاوش یک کشتی غرق شده چیزی نیست جز یک سفر در زمان که نیاز به تخیل و صبر بیش از مهارت و دانش دارد. در اینجا یک استعاره قوی برای پیگیری تاریخ سیاه‌پوستان توسط دیاسپورایی‌ها وجود دارد که همیشه در جایی قرار دارد که یک بار وجود داشت - و همزمان نزدیک و غیرقابل دسترس است.