نقل مکان من به اسپانیا با یک شروع سخت آغاز شد و تقریباً به خانه برگشتم
پس از سالها سفر به اروپا و رؤیای زندگی تمام وقت در آنجا، سرانجام در تابستان 2019 جهش کردم.
هیجانزده بودم اما از این هم میترسیدم که همه و هر چیزی را که میشناختم و دوست داشتم در لسآنجلس رها کنم.
با این حال، من جهش کردم. زندگی خود را در بوردو، فرانسه، شروع کردم، اما بعد از چند ماه فهمیدم که آنجا خانه مناسبی برای من نیست. زمان من در آنجا به من کمک کرد تا متوجه شوم که میخواهم در جایی زندگی کنم که در طول سال آفتاب بیشتری داشته باشد.
بنابراین، در فوریه 2020، به شهر آفتابی ساحلی بارسلونا رفتم.
نقل مکان من به اسپانیا با یک شروع سخت آغاز شد و تقریباً به خانه برگشتم
متأسفانه، هیجان نقل مکان من به اسپانیا کوتاه بود.
چند هفته پس از ورودم، همهگیری ویروس کرونا کشور را وارد قرنطینه کرد و من ماهها در Airbnb خود گیر افتادم.
با برداشته شدن محدودیتهای قرنطینه، از زندگی روزمره در بارسلونا لذت بردم، از پیادهرویهای صبحگاهی در ساحل گرفته تا قدم زدنهای بعدازظهر برای خوردن تاپاس و سانگریا.
با این حال، من برای ایجاد زندگی اجتماعی و دوستیابی تلاش کردم. با عمیقتر شدن احساس تنهاییام، شروع به تردید در تصمیم خود برای نقل مکان به اروپا کردم.
قبل از بستن چمدانهایم و بازگشت به ایالات متحده، به دیدار یکی از دوستانم از خانه که در مادرید در نزدیکی من زندگی میکرد، رفتم. در حین نوشیدنی، به او گفتم که خوشحال نیستم و از زندگی در خارج از کشور خسته شدهام.
او به من یادآوری کرد که در خانه هم خیلی خوشحال نبودم. وقتی در لسآنجلس زندگی میکردم، به دنبال عشق بودم و شکست میخوردم و دائماً از اجارههای بالا و قیمت گزاف یک لیوان شراب شکایت میکردم.
او حق داشت. هنوز مطمئن نبودم که در اسپانیا بمانم، اما شاید جایی که در آن زندگی میکردم مشکل من نبود. شاید من خیلی زود تسلیم میشدم.
او اصرار داشت که من هنوز افراد خود را در بارسلونا پیدا نکردهام و پیشنهاد کرد که من را با یکی از دوستانش به نام تومی که در آنجا زندگی میکرد، مرتبط کند.
بسیار سپاسگزارم که یک فرصت دیگر به بارسلونا دادم
بسیار سپاسگزارم که یک فرصت دیگر به بارسلونا دادم
ظرف چند روز پیامی از تومی دریافت کردم که من را به یک کنسرت دعوت میکرد.
برای رفتن مردد بودم، اما وقتی رسیدم، احساس کردم که در نهایت به سمت رؤیاهای زندگی در اروپا که همیشه برای خودم داشتم، قدم برمیدارم.
این مکان کوچک دیوارهای آجری پر از آثار هنری انتزاعی، جمعیتی پر جنب و جوش از مردم بینالمللی در حال معاشرت و یک مرد خوشتیپ آرژانتینی بود که کنار بار منتظر بود و به من دست تکان میداد - تومی.
ما ارتباط فوری احساس کردیم، زیرا هر دو نوازندگانی بودیم که از خانه دور بودیم و در بارسلونا تازه بودیم.
تا زمانی که کنسرت را ترک کردم، نمیتوانستم خوشحالتر یا هیجانزدهتر باشم. موسیقی باورنکردنی بود، مکان و جمعیت هنرمندان الهامبخش بودند و ارتباط جدید من واقعاً جذاب بود.
از آنجا، تومی و من شروع به گذراندن وقت بیشتری با هم کردیم. قبل از اینکه متوجه شوم، کاملاً فراموش کرده بودم که میخواهم به لسآنجلس برگردم. من عاشق بودم و بالاخره واقعاً در بارسلونا زندگی میکردم.
ما چهار سال بعد ازدواج کردیم و هنوز در شهر اسپانیایی زندگی میکنیم.
با نگاهی به گذشته، سپاسگزارم که علیرغم تلاش برای احساس در خانه بودن در چند ماه اول، به کارها پایبند بودم. اگر رفته بودم، تعجب میکنم که آیا هرگز با عشق زندگیام ملاقات میکردم؟
همچنین ممکن بود زمان بیشتری طول بکشد تا متوجه شوم که مکانی که در آن زندگی میکنید همیشه نمیتواند شما را خوشحال کند - و یافتن عشق و ارتباط با افراد مناسب میتواند به هر جایی کمک کند تا احساس خانه بودن داشته باشید.