هیلاری سویفت / نیویورک تایمز / ردوکس
هیلاری سویفت / نیویورک تایمز / ردوکس

ایالات متحده به سرباز نیاز دارد، نه جنگجو

پیت هیگست متعهد شده است تا فرهنگ جنگجویی را به وزارت دفاع بازگرداند. این ایده وحشتناکی است.

پیت هیگست، نامزد دونالد ترامپ برای وزارت دفاع، در جلسه تایید پر مناقشه خود، تأیید کرد که مأموریت او "بازگرداندن فرهنگ جنگجویی به وزارت دفاع" است. این ایده وحشتناکی است.

نمونه اولیه جنگجوی غربی، آشیل هومر است. آشیل "دونده سریع" با اندامی عالی، در نبرد باشکوه است. او فردگرا است، با زرهی خیره کننده و گروهی از میرمیدون های تحسین کننده که او را همه جا دنبال می کنند. مهارت او در نبرد بی نظیر است. او فقط توسط یک تیر زهرآگین (یک سلاح موذی اگر تا به حال وجود داشته باشد) که توسط پاریس ضعیف شلیک شده بود، سرنگون می شود، کسی که اغوای هلن جنگ تروآ را آغاز کرده بود.

او همچنین مردی است که نزدیک به کشتن رئیس خود، آگاممنون، بر سر یک صیغه مورد علاقه است. در چادرش قهر می کند و وقتی احساس بی احترامی می کند گریه می کند تا اینکه مادرش (یک الهه) او را دلداری می دهد. آشیل در خشم بر سر مرگ دوستش پاتروکلوس در یک مبارزه عادلانه، نه تنها شاهزاده تروآ هکتور را می کشد، بلکه جسد او را در اطراف تروآ می کشد تا والدین و بیوه وحشت زده اش آن را ببینند. مداخله خدایان تنها چیزی است که مانع از تکه تکه شدن بدن توسط این رفتار می شود، اگرچه امید اولیه آشیل (با غرش به هکتور در حال مرگ) این بود که سگ ها و پرندگان جسد مردی را که برای دفاع از شهرش در برابر وحشت غارت جنگید، پاره کنند.

آشیل یک جنگجو است، نه یک سرباز. تاریخ انواع زیادی از جنگجویان داشته است، از جمله برخی (مانند جرونیمو) که حتی پس از شکست دادن آنها نیز آنها را جشن می گیریم. اما بیایید به یاد داشته باشیم که جنگجویان شجاع (و بله، آنها شجاع هستند) غازی داعش و قاتلان مزدور گروه واگنر فرهنگ های جنگجویی داشتند و دارند. جنگجویان افرادی هستند که از کشتن لذت می برند، که شجاعت و جسارت فردی را گرامی می دارند، که وسواس زیادی در مورد افتخار دارند (اغلب به شیوه های خود ویرانگر)، که اغلب غنائم را از بدن دشمنان خود می گیرند و رفتارهای آنها در داخل و خارج از میدان جنگ اغلب به خشونت کشیده می شود.

سربازان متفاوت هستند. آنها خدمتگزاران دولت هستند. در کشورهای با حکومت خوب، آنها به نظم، حاکمیت قانون و تعهد به رفقا و سازمان ها مقید هستند—نه به تجلیل از خود. فضایل آنها اطاعت، بردباری، پشتکار و شایستگی است. آنها به خیر همگانی خدمت می کنند و انگیزه اصلی آنها وظیفه است، نه شکوه.

این تمایز مهم است. اگر اروپا و ایالات متحده بخش های وسیعی از کره زمین را درنوردیدند، به این دلیل بود که آنها سربازان منظم را در برابر جنگجویان متعددی به کار گرفتند. حتی جنگجویان سازمان یافته—به زولوهای شاکا یا کنفدراسیون ایروکوای فکر کنید—به ندرت می توانستند پیاده نظام آموزش دیده را شکست دهند. کتاب «جنگ های کوچک» نوشته ژنرال بریتانیایی سی. ای. کالول، راهنمای جنگ امپراتوری، نتایج آن و بسیاری از جنگ های دیگر را بسیار بهتر از ایلیاد هومر توضیح می دهد.

مطمئناً، اینها انواع ایده آل هستند و در واقعیت ممکن است همزیستی داشته باشند، اگرچه با غلبه یکی از مجموعه ویژگی ها. به عنوان مثال، می توان گفت که ارتش های کنفدراسیون بیشتر شبیه جنگجویان بودند (فریاد شورشی، کلاه پر ژنرال جی. ای. بی. استوارت، حمله جان فداکننده پیکه)، و اتحادیه بیشتر شبیه سربازان بود (تفنگ های تکرارشونده، اولیس اس. گرانت ژنده پوش، محاصره دریایی فزاینده). ما می دانیم که نتیجه چگونه شد. تصادفی نیست که یک کتاب که تلاش می کند خسارات فوق العاده بالای کنفدراسیون، به ویژه در میان افسران عمومی را توضیح دهد، عنوان «حمله کن و بمیر» را دارد. جنگجویان جنوبی دوست داشتند با سرنیزه حمله کنند. و فجایعی مانند قتل عام فورت پیلو از سربازان آفریقایی آمریکایی و بی رحمی و سوء مدیریت زندان اندرسونویل ارتباط زیادی با رفتار غیر سربازی داشت.

شیفتگی به فرهنگ جنگجویی—تکبر و لاف زدن، تمایل به نبرد رو در رو—برای نوع خاصی از افسر جوان که هیگست در گارد ملی بود، غیرمعمول نیست. این دنیایی متفاوت از نحوه عملکرد نیروهای مسلح در مقیاس بزرگ و از تجارت فوق العاده پیچیده وزارت دفاع است.

شما آشیل را در یک زیردریایی هسته ای نمی خواهید، شما به ال سید برای نگهداری بمب افکن پنهانکار خود نیاز ندارید و مطمئناً نمی خواهید اسب دیوانه بر مشکل فوری بازسازی پایگاه صنعتی دفاعی آمریکا نظارت کند.

من سربازان بزرگی را می شناسم (با استفاده از این اصطلاح برای شامل ملوانان، هوانوردان و تفنگداران دریایی) و به طور کلی آنها نسبت به فرهنگ جنگجویی محتاط هستند. آنها می دانند که خشونت در میدان جنگ می تواند به راحتی از کنترل خارج شود. آنها می دانند که بخش بسیار زیادی از وظیفه آنها هماهنگی سازمان های بزرگ و پیچیده و فناوری های پیچیده است. آنها ثبات را به انگیزه، محاسبه را به شهود، و بالاتر از همه، تفکر در مورد حرفه خود را به تجلیل خشمگینانه از خونریزی ترجیح می دهند. جیم ماتیس و دیوید پترائوس (فقط برای ذکر دو نفر) کتاب می خوانند (و می نویسند). اپراتورهای ویژه استن مک کریستال و ویلیام مک ریون به هیچ وجه فریاد نمی زنند.

و اینها فقط افراد نظامی هستند. وزیران دفاع غیرنظامی هستند، یا باید باشند. انتصاب ماتیس در دولت اول ترامپ را می توان به این دلیل تایید کرد که یک رئیس جمهور جدید نامنظم به فردی در آن جایگاه نیاز داشت که غرایز وحشیانه خود را تعدیل کند. با این حال، ترامپ به طور معمول، ناامید شد که متوجه شد ماتیس در واقع به نام "سگ دیوانه" شناخته نمی شود و از استفاده رئیس جمهور از این لقب متنفر بود. انتصاب ژنرال بازنشسته دیگری، لوید آستین، توسط رئیس جمهور جو بایدن، تنها یکی از چندین اشتباه غیرضروری بود که دولت او را از بسیاری جهات به یک شکست تبدیل کرد.

وزیر دفاع غیرنظامی باید سخت و بسیار باتجربه باشد—باب گیتس یا، پیش از آن، ملوین لایرد—همچنین یک سازمان دهنده توانا، یک مشاور مورد احترام، یک سیاستمدار زیرک و یک رهبر قاطع از خارج از فرهنگ نظامی. وظیفه وزیر دفاع اغلب این است که ارزش های غیرنظامی را برای ارتش (به ادغام نژادی و پذیرش همجنس گرایان در خدمت سربازی فکر کنید) و ارزش های نظامی را برای دنیای غیرنظامی نمایندگی کند. آنها باید یک بخش گسترده با میلیون ها عضو غیرنظامی و نظامی را اداره کنند، طیف گسترده ای از سیاست ها را تعیین کنند و مهمتر از همه، نظارت غیرنظامی مداوم بر عملیات نظامی را اعمال کنند، که رئیس جمهور نمی تواند. آنها در کار جنگجویی نیستند. در واقع، برخی از موثرترین وزیران تجربه نظامی ناچیزی داشته اند، یا اصلاً نداشته اند.

هیگست، جدای از زندگی شخصی پرآشوبش، هیچ صلاحیتی برای این سمت ندارد. سازمان هایی که او اداره می کرد با شکست مواجه شدند یا مبالغ قابل توجهی از دست دادند. شهادت او (در برابر مجموعه بازجویان کمتر دقیق) زمینه های گسترده ای از نادانی در مورد دفاع را نشان داد. به نظر می رسد که او به دلیل نوکری خود برای ترامپ و لاف زدن یک افسر جوان ناراضی که علیه مقامات بالاتر خشمگین است، سر تکان داده است—یک نوع کاملاً رایج در طول تاریخ، یک استعاره به جای صلاحیت.

و این لفاظی فرهنگ جنگجویی بالقوه خطرناک است. رئیس جمهور ترامپ در دوره اول خود، تعدادی از تصمیماتی را که ارتش برای اجرای نظم اتخاذ کرده بود، لغو کرد—بازگرداندن رتبه و سنجاق نیزه SEAL مورد حسادت ادی گالاگر، و بخشش سایر افسرانی که به دلیل جنایات جنگی محکوم شده بودند یا به محاکمه می رفتند. ترامپ می تواند با وزیر دفاعی که فکر می کند وظیفه اش رها کردن افراد قوی برای انجام کارهای سخت است، خیلی بدتر عمل کند. تمسخر هیگست در مورد افسران دادستان کل—وکلای نظامی—نه تنها نابالغانه بلکه خطرناک بود.

خطر واقعی در اینجا توطئه ای برای نابودی آزادی های آمریکایی نیست، بلکه بی کفایتی و نادانی در مورد آنچه برای ساختن، تقویت و هدایت ارتشی قدرتمند اما نه به نسبت، به اندازه گذشته غالب است، است. نیم قرن پیش، پیتر دراکر، دانشجوی بزرگ مدیریت، گفت که اداره وزارت دفاع ممکن است غیرممکن باشد. شاید، اما قطعاً در دست کسی که ایده رهبری او در مورد آن سازمان، فک برآمده، لاف زدن و رنگ جنگ است، غیرممکن است.