کارولین هکس
کارولین هکس

گفتگوی کارولین هکس: زن نان‌آور از بی‌احترامی عزیزان به شغلش خسته شده است

این مقاله شامل یک گفتگوی زنده‌ای است که به پایان رسیده است.

سوالات

احترام به زن نان‌آور

من یک مدیر اجرایی موفق و نان‌آور خانواده‌ام هستم. شغلی پرتقاضا با سفرهای مکرر و سخنرانی در کنفرانس‌های بزرگ دارم، اما اعضای خانواده و دوستان هر دو شغلم را نادیده می‌گیرند و آن را با یک سرگرمی مقایسه می‌کنند. یکی از اعضای خانواده شغلم را با کار داوطلبانه پاره‌وقت او در یک سازمان غیرانتفاعی مقایسه کرد. و سوالات زیادی در مورد اینکه چرا نمی‌توانم در رویدادهای اواسط هفته شرکت کنم وجود دارد. به نظر می‌رسد بی‌احترامی است که آنها نمی‌توانند شغل پرتقاضای من را تشخیص دهند - من فرض می‌کنم به این دلیل است که من یک زن هستم. فقط رها کنم؟ یا یک جواب دندان‌شکن بدهم؟ تعداد زنان نان‌آور رو به افزایش است - من فقط تعجب می‌کنم که چه زمانی ما مقداری احترام دریافت خواهیم کرد؟

کمک به یک نوجوان برای بهتر غذا خوردن

پسر 16 ساله، به کالج محلی می‌رود، به عنوان نجات غریق کار می‌کند، اساساً همه‌چیزش مرتب است، اما مشکلات مزمن معده دارد که به جای کمک کردن، خودش خرابکاری می‌کند. او می‌داند که با یک رژیم غذایی پر فیبر احساس بهتری دارد، اما به اندازه کافی به طور منظم از خوردن مواد غذایی سالم‌تر در مقابلش خودداری می‌کند. از آنجایی که او این توانایی را دارد که هر زمان که بخواهد غذای خودش را بخرد (مانند توقف در نانوایی عالی در راه بازگشت از مدرسه)، آیا من فقط گیر افتاده‌ام که به آرامی میوه‌ها و سبزیجات را در مقابلش بگذارم تا بیشتر بالغ شود؟ یا کار دیگری هم می‌توانم انجام دهم؟ (برای اطلاع، او به دلیل مشکلات ذکر شده کم وزن است)

یادداشت‌های تشکر برای وسایل ناخواسته

چه راه خوبی برای برقراری ارتباط با فرزندانم در سن دبستان وجود دارد در مورد اینکه چرا نوشتن یادداشت‌های تشکر برای وسایلی که نمی‌خواهند، نیاز ندارند یا دوست ندارند مهم است؟ (من هم این هدایا را دوست ندارم اما اقوام خوش‌نیت به هر حال آنها را می‌فرستند.)

پایان الگوی کاری زیبای ما

کارولین عزیز,

من و شوهرم همیشه این درک را داشته‌ایم که کار ما به یک اندازه ارزشمند است، حتی اگر کار او سنتی‌تر باشد و مزایا/حقوق ثابت‌تری داشته باشد، در حالی که کار من تعادلی از کار آزاد گاه به گاه است که پول می‌دهد و پروژه‌های پرشور هنری که معمولاً پول نمی‌دهند (برخی سال‌ها در واقع برای ما هزینه دارد). رسیدن به جایی که ما متقابلاً به کار یکدیگر احترام می‌گذاریم سال‌ها طول کشید و برای رسیدن به آن نیاز به مقداری درمان بود، اما تا همین اواخر ما توافق داشتیم که من هم به همان اندازه حق دارم انرژی خود را به کارم اختصاص دهم که او به کارش. (این موضوع، به عنوان مثال، در متعادل کردن مسئولیت‌های مراقبت از کودک و کارهای خانه مطرح می‌شود - من زمان مساوی برای کار کردن دارم، حتی اگر پولی که از آن به دست می‌آید برابر نباشد.)

مشکل این است که با این اصلاحات فدرال قریب‌الوقوع، کار شوهرم مهم‌تر و آسیب‌پذیرتر از همیشه است. ما فعلاً خوب هستیم، اما چند روز پیش یک گفتگوی جدی داشتیم که در آن او پیشنهاد کرد (و من موافقت کردم) که ممکن است زمانی برسد که مجبور شویم با پس‌انداز زندگی کنیم. او می‌گوید اگر این اتفاق بیفتد، ما باید هر دو کار با حقوق را در اولویت قرار دهیم و هر دو باید هر کاری که ممکن است انجام دهیم تا او را شاغل نگه داریم (حتی اگر به این معنی باشد که من دیگر زمان مساوی خود را دریافت نمی‌کنم).

هرچقدر هم که می‌فهمم چرا این باید باشد، تمام وجودم با عصبانیت علیه آن قیام می‌کند. اختصاص دادن ساعات کاری هفتگی من یک پیروزی بسیار سخت به دست آمده بود و من نسبت به آن با همه خارج از خانه‌ام احساس دفاعی می‌کنم، و حالا باید دوباره برای آن با شوهرم بجنگم؟ پاسخ او به این این است: "اما ما باید پول رهن را بپردازیم." بله، اما این یک مرحله زیبا بود و من بسیار عصبانی هستم که به پایان می‌رسد. آیا هیچ توصیه‌ای دارید؟

سلامت روان

فقط یک سوال ساده اگر می‌توانید به آن برسید: چگونه خودتان را خوشحال می‌کنید - وقتی دنیا از شما می‌خواهد که غمگین باشید؟

تکرار گذشته

سلام کارولین:

همسرم از اوایل کودکی تا جوانی عمیقاً در یک فعالیت بدنی رقابتی درگیر بود. (باله، فوتبال را در نظر بگیرید.) آنها یک چیدمان کلاسیک داشتند که در آن والدینشان (والدین شوهرم) زمان و پول زیادی را فدا کردند تا آن را مرکز جهان قرار دهند، گاهی اوقات به قیمت مدرسه یا نیازهای دیگر فرزندانشان، و سپس وقتی در سطح حرفه‌ای به نتیجه نرسید همه متلاشی شدند. بله، این کار همسرم را به یک فرد از نظر جسمی سالم و سخت‌کوش تبدیل کرد، اما تأثیری که بر پویایی خانواده داشت (به گفته همه) بسیار دشوار بود، و هنوز هم برای همسرم سخت است که بدون احساساتی شدن در مورد آن صحبت کند. بنابراین من فرض کردم که این یک امر مسلم است که ما این همان آسیب را به فرزندان خود وارد نخواهیم کرد. بنابراین تعجب مرا تصور کنید وقتی اولین فرزند ما امسال سه ساله شد و متوجه شدم همسرم در حال تحقیق درباره معرفی فعالیت در سطح کودکانه است. همسرم نیز به نوبه خود از تعجب من متعجب شد زیرا فکر می‌کرد ما توافق کرده‌ایم که "خالص مثبت" است.

من مطمئن نیستم که اینجا چه کار کنم - حمایت از دور نگه داشتن فرزندم از فعالیت به طور ضمنی از همسرم و والدین شوهرم انتقاد می‌کند. به علاوه من اجبار به اشتراک گذاشتن یک علاقه با کودکان را درک می‌کنم. اما ما به شدت از فرزندانمان در تمام جهات دیگر محافظت می‌کنیم و نمی‌دانم چرا این متفاوت است.

دوست عزیزم همیشه یک ایراد در غذای رستورانش پیدا می‌کند

من یک دوست عزیز دارم، که دارای خویی بسیار شیرین و بزرگ‌ترین قلب است. من از توله‌های او مراقبت می‌کنم وقتی او و شوهرش سفر می‌کنند و حدود هفت سال است که این کار را انجام می‌دهم. در سال گذشته، به عنوان بخشی از تشکر او از نگهداری از سگم، او شروع کرده است به اینکه از من بخواهد با او به صرف غذا بیرون بروم. ما به رستوران‌های بسیار خوبی می‌رویم که دوست‌داشتنی است. با این حال، او تقریباً همیشه یک ایراد در غذای خود پیدا می‌کند، و یا می‌خواهد چیزی تغییر کند یا فقط می‌خواهد آن را پس بفرستد. نیازی به گفتن نیست که این ناراحت‌کننده است، اما از آنجایی که این الگو آشکار شده است، نگران‌کننده نیز هست. من احساس می‌کنم که باید چیزی بگویم، اما کاملاً مطمئن نیستم که آن چیست.

شریک زندگی برون‌گرا

من و شریکم یک مشکل مکرر در رابطه‌مان داریم. ما هر دو دوست داریم برای صرف غذا و نوشیدنی با دوستان بیرون برویم (ما به محله فعلی‌مان نقل مکان کردیم، که یک مرکز اجتماعی است، تا این امکان را فراهم کنیم). با این حال، بعد از 2-3 ساعت من آماده‌ام که شب را تمام کنم و تنها باشم یا فقط ما دو نفر، در حالی که او تقریباً همیشه می‌خواهد بیشتر بیرون بماند، بیشتر معاشرت کند، شاید به یک بار یا رستوران دوم برود. وقتی با افرادی هستیم که او را به خوبی می‌شناسد، او مخالفتی نمی‌کند اگر من بخواهم بدون او به خانه بروم (اگرچه قدم زدن در خیابان‌های شهر در شب به تنهایی چیز مورد علاقه‌ام نیست)، اما اگر یک گروه مختلط باشد یا بیشتر یک گردش دو نفره، او به من فشار می‌آورد که بیشتر بمانم، و هرگز در مورد زمانی که آماده رفتن خواهد بود قولی نمی‌دهد. ما بیشتر شب‌ها را با خستگی و در حالت خاموشی به پایان می‌رسانیم، با تندی با او صحبت می‌کنم و او حالت تدافعی می‌گیرد.

این به اندازه کافی یک مسئله است، اما اکنون این نیز وجود دارد: ما در تلاش برای داشتن اولین فرزندمان هستیم، و نشانه‌هایی می‌بینم که انتظارات او از اینکه آن چگونه خواهد بود غیر واقعی است. به عنوان مثال، او اشاره می‌کند که یک پاتوق مورد علاقه صندلی‌های بلند را ذخیره می‌کند (اگرچه به ندرت استفاده می‌شوند)، یا او اظهار نظر می‌کند که دوستانمان می‌توانند نوبتی بچه را نگه دارند تا من بتوانم با آرامش از نوشیدنی‌ام لذت ببرم (من هرگز ندیده‌ام که یک مادر بتواند این کار را در طول یک بارگردی شبانه انجام دهد).

آیا من نشانه‌هایی را نادیده می‌گیرم که این شخص آماده بزرگ شدن نیست؟ نمی‌توانم تصمیم بگیرم که آیا این است یا اینکه اینها مشکلات کلاسیک "برون‌گرا" هستند.

ارزش خود

آیا عجیب است که در 67 سالگی، یک RN بازنشسته، شبکه اجتماعی خوب، علاقه‌های زیادی دارم اما نمی‌توانم ببینم، یا بدانم یا احساس کنم هدف واقعی زندگی‌ام چیست؟ چیزی که بقیه عمرم را در آن بگذارم. من فاقد اعتماد به نفس هستم تا تصور کنم که در چه چیزی می‌توانم غرق شوم، چیزی برای خیر بزرگتر، حتی اگر فقط محلی باشد. دوران کودکی من وحشتناک بود، و من واقعاً جو معمولی را دوست ندارم.

زنده کردن خاطره بد

وقتی مادرم در حال مرگ بود، نمی‌توانستم با آن کنار بیایم. من فقط 20 سال داشتم. خواهرم و سه برادرم همه جمع شدند و از او مراقبت کردند، روی زمین اطراف او خوابیدند، و من فرار کردم. لحظه ای که به آن افتخار نمی‌کنم. یک بعدازظهر، درست قبل از مرگش، مادرم بسیار هوشیار بود. او داستان‌هایی از دوران کودکی، پدر و ما تعریف کرد و خیلی خندید. برادر بزرگترم فیلم گرفت و ما فکر کردیم که در سیل درست بعد از مرگش گم شده است، اما او آن را پیدا کرد، دیجیتالی کرد و سپس آن را روی تلویزیون گذاشت تا هر 31 نفرمان بعد از شام کریسمس تماشا کنیم. سورپرایز! در این ویدیو، مادرم مستقیماً با من صحبت می‌کند - می‌گوید که من را خیلی دوست دارد و اگر قبل از فوتش من را نبیند، باز هم من را خیلی دوست دارد. من از برادرم به خاطر به اشتراک گذاشتن این ویدیو بسیار بسیار عصبانی هستم. آن بعدازظهر با مادرمان یک افسانه در خانواده ما است. همه فرزندان ما در مورد آن می‌دانند. من هرگز رفتار شرم‌آورم را به فرزندان یا شوهرم نگفته بودم. می‌توانستم سردرگمی و درد را در چهره آنها ببینم. من در حال کار کردن با فرزندان و شوهرم روی آن هستم اما از برادرم بسیار عصبانی هستم. او گفت که فکر می‌کند آن کلمات آرامش‌بخش خواهند بود. من به او گفتم که انتظار دارم عذرخواهی کند. او گفت که به خاطر به اشتراک گذاشتن ویدیو عذرخواهی نمی‌کند. بنابراین، اکنون من فقط از او اجتناب می‌کنم. آیا او نباید حداقل به من هشدار می‌داد که ویدیو در راه است؟ آیا من حق نداشتم قبل از ویدیو به فرزندان و شوهرم در مورد رفتار شرم‌آورم بگویم؟

سیاست گروه

سلام -
من در یک گروه راک نوازندگی می‌کنم. این یک کار سرگرمی است - اما ما برای اجراها پول دریافت می‌کنیم.
ما همیشه کم و بیش به صورت دموکراتیک عمل کرده‌ایم. با این حال، یکی از اعضا اخیراً به طور فزاینده‌ای کنترل‌گر شده است.
او شروع کرده است به اینکه به مردم بگوید چگونه بنوازند، از چه تجهیزات موسیقی باید استفاده کنند. اگر او یک مکان خاص را دوست نداشته باشد، می‌گوید از نواختن در آنجا خودداری می‌کند.
ما به عنوان یک گروه چگونه باید این موضوع را مدیریت کنیم؟ ممنون.