دانه های برف برای بسیاری از ما اولین تصورات از معنای منحصر به فرد بودن را ارائه می دهند. حتی در یک گروه - دانه هایی که آنقدر متعدد هستند که به ظاهر غیرقابل شمارش به نظر می رسند - به ما گفته شده است که هیچ دو دانه ای دقیقاً شبیه هم نیستند. من به یاد دارم که این ایده ذهن من را منفجر کرد، اگرچه با گذشت زمان به بخشی از مبلمان ذهنی من تبدیل شد، یک نکته کوچک چنان اساسی که دیگر مرا شگفت زده نمی کرد.

برای ویلسون بنتلی، نوآور میکروفتوگرافی اواخر قرن نوزدهم و اوایل قرن بیستم و علاقه مند واقعی به دانه های برف، تأمل در مجموعه خیره کننده ای از تشکیلات کریستالی دانه های برف، سرگرمی ای بود که هرگز درخشش خود را از دست نداد. در واقع، از طریق مجموعه دایرهالمعارفی بنتلی از بیش از پنج هزار عکس دانه برف، که بخشی از آن اکنون در مؤسسه اسمیتسونیان نگهداری میشود، بود که ما در وهله اول به ایده یگانگی دانه های برف پی بردیم.

بنتلی در سال 1865 به دنیا آمد و در مزرعه ای در جریکو، ورمونت بزرگ شد. پدر و برادرش روزهای خود را صرف مراقبت از ملک می کردند. انتظار می رفت بنتلی نیز کمک کند، اما او بیشتر علاقه مند به مطالعه زمین بود تا کار کردن در آن. او مجذوب میکروسکوپی شد که مادرش، معلم سابق مدرسه، به او داده بود و از آن برای مطالعه «قطرههای آب، تکههای کوچک سنگ، پر ریخته شده از بال پرنده، گلبرگ ظریف از یک گل» استفاده میکرد. بعداً نوشت. "اما همیشه، از همان ابتدا، این دانه های برف بودند که بیشتر مرا مجذوب خود کردند." بنتلی زیر میکروسکوپ خود کشف کرد که هر دانه برف هندسه دقیق و گذرا خود را دارد. او نوشت: "هر کریستال یک شاهکار طراحی بود و هیچ طرحی هرگز تکرار نشد." او ابتدا سعی کرد دانه های برف را بکشد، اما دریافت که آنها بسیار دقیق هستند که نمی تواند آنها را با دقت کافی بازتولید کند. در نهایت، او به این ایده رسید که به جای آن، از آنها به صورت عکاسی عکس بگیرد، اما با یک مانع مهم روبرو شد: دوربینی که او به آن نیاز داشت، هزینه ای گزاف داشت. پس از دو سال انتظار، او پدر و مادرش را متقاعد کرد که از بخشی از ارثی که پس از مرگ مادربزرگ بنتلی دریافت کرده بودند، استفاده کنند تا در هفدهمین سالگرد تولدش یک دوربین منظره به او هدیه دهند.


هنگامی که لنز دوربین استاندارد نمی توانست به اندازه مورد نیاز بنتلی فوکوس کند، او یک راه حل مبتکرانه ابداع کرد و میکروسکوپ محبوب خود را به دم آهنگری مانند آکاردئون دوربین متصل کرد. دستگاه تمام شده او آنقدر طولانی بود که دیگر نمی توانست هنگام نگاه کردن از طریق دوربین به دستگیره فوکوس میکروسکوپ برسد، بنابراین یک مکانیسم فوکوس کمکی از چوب و ریسمان ساخت. او بعداً در مقاله ای که برای مجله Popular Mechanics نوشت، خاطرنشان کرد که سایر ابزارهای او فروتنانه بودند: "یک جفت دستکش ضخیم، اسلایدهای میکروسکوپ، یک تکه چوب نوک تیز، یک پر و یک بال بوقلمون یا گردگیر مشابه."

تا زمستان سال 1885، پس از سه سال آزمایش، بنتلی سرانجام تکنیک خود را کامل کرد. وقتی طوفان برف می وزید، او با یک تخته سیاه بیرون می رفت تا دانه ها را در حین افتادن بگیرد و سپس آنها را با یک ذره بین دستی بررسی می کرد. اگر الگوهای آنها به اندازه کافی پیچیده نبود، او دانه ها را با بال بوقلمون می زد و تخته سنگ را پاک می کرد. هنگامی که او یک نمونه انتخابی را گرفت، به یک سوله می رفت که دوربین در کنار یک پنجره تنظیم شده بود. او با استفاده از تکه چوب نوک تیز، کریستال گرفته شده را به یک اسلاید میکروسکوپ منتقل می کرد و با پر خود آن را به شیشه فشار می داد. سپس این یک مسابقه با زمان بود تا دوربین را فوکوس کند و نوردهی طولانی را انجام دهد - کاری که می تواند تا دو دقیقه طول بکشد - قبل از اینکه دانه برف ذوب شود. او بعداً روزی را که اولین نگاتیو موفق خود را ظاهر کرد، به عنوان "بزرگترین لحظه زندگی من" یاد کرد.


بنتلی حدود سیزده سال با اشتیاق عکاسی کرد، بدون اینکه تلاشی برای تبلیغ تصاویر خود بکند. سو ریچاردسون، نبیره نبیره او، که در یک موزه کوچک در جریکو اختصاص داده شده به تصاویر او کار می کند، در مصاحبه ای گفت که گمان می کند بنتلی فکر می کرده است "او چیزی برای به اشتراک گذاشتن ندارد که احتمالاً برخی از اساتید در برخی از کالج های بزرگ در جایی در جهان قبلاً نمی دانستند." در سال 1898، او سرانجام تصاویر خود را به دانشگاه ورمونت برد، جایی که با جورج پرکینز، رئیس دانشکده علوم طبیعی مدرسه ملاقات کرد. پرکینز به درستی تحت تأثیر قرار گرفت و سال بعد این زوج مقاله ای مشترک با عنوان "مطالعه کریستال های برف" در Popular Science Monthly منتشر کردند که کار بنتلی را به مخاطبان گسترده ای رساند. در طول دهه های بعد، بنتلی مقالاتی نوشت، سخنرانی هایی ارائه داد و نسخه هایی را به مشتریانی فروخت که شامل تیفانی و شرکت نیز می شدند، که مجموعه ای را برای الهام بخشیدن به طرح های جواهرات خود خریداری کرد. در سال 1931، او با کمک فیزیکدان و محقق جوی ویلیام جکسون هامفریز کتابی از تصاویر خود منتشر کرد. در دسامبر همان سال، بنتلی از سفری به برلینگتون بازمی گشت که گرفتار طوفان برف شد. زمستان به طور غیرعادی گرم بود، و مشتاق بود از این فرصت برای عکاسی استفاده کند، تصمیم گرفت شش مایل تا مزرعه خانوادگی خود پیاده روی کند. او کمتر از سه هفته بعد بر اثر ذات الریه درگذشت.


روزنامه محلی بنتلی در آگهی ترحیم خاطرنشان کرد که "او چیزی را در دانه های برف می دید که مردان دیگر نمی دیدند، نه به این دلیل که نمی توانستند ببینند، بلکه به این دلیل که صبر و درک لازم برای نگاه کردن را نداشتند." اما تأثیر او با پایان زندگی اش پایان نیافت. در سال 1936، فیزیکدان ژاپنی، اوکیچیرو ناکایا، اولین دانه برف مصنوعی را ایجاد کرد که در آزمایشگاه خود بر روی نوک یک موی خرگوش رشد کرده بود. ناکایا با الهام از کار بنتلی، در سال 1954، "کریستال های برف: طبیعی و مصنوعی" را منتشر کرد، مجموعه ای از عکس های خودش از کریستال های رشد یافته در آزمایشگاه خود، که یازده شکل متمایز را فهرست کرده و تغییرات دما و رطوبت را که آنها را تولید می کرد، مشخص کرد. به تازگی، فیزیکدان کنت لیبرخت در حال اصلاح هنر دانه برف رشد یافته در آزمایشگاه بوده است و موفق شده است تا نوع شناسی ناکایا را به سی و پنج دسته گسترش دهد، از جمله انواع عجیب و غریب مانند "رزت گلوله" و "ستون کلاه دار". عکسهای دانه برف لیبرخت، که آنها نیز از بنتلی الهام گرفتهاند، در کتاب او با عنوان «راهنمای میدانی دانه های برف» گردآوری شدهاند و در تمبرهایی که توسط خدمات پستی ایالات متحده صادر شدهاند، به نمایش درآمدهاند. لیبرخت در این کتاب می نویسد که برای لذت بردن از مطالعه دانه های برف نیازی نیست که دانشمند یا عکاس باشید. حداقل، «بیرون آوردن ذره بین قطعاً شروع کننده یک مکالمه است.»
