دیوان عالی ایالات متحده یک نهاد آزمایش نشده در سال 1801 بود، زمانی که ویلیام ماربری، تاجر، در آنجا دادخواستی را برای نهایی کردن انتصاب خود به عنوان قاضی صلح در منطقه کلمبیا ارائه کرد.
ماربری بخشی از دسته "قضات نیمه شب" بود که توسط جان آدامز در ساعات پایانی ریاست جمهوری خود منصوب شدند. اما دولت در حال خروج یک قدم نهایی را در میان هیاهو از دست داد و نتوانست کمیسیون امضا شده ماربری را به او تحویل دهد. این دادخواست از دیوان عالی کشور خواست که به جیمز مدیسون، وزیر امور خارجه جدید، دستور دهد تا آنچه را که ماربری گفت، یک گام معمول و قانونی لازم برای تحویل سند است، انجام دهد.
این پرونده یک دوراهی را برای رئیس دادگستری جان مارشال، که خود منصوب آدامز بود و با سوء ظن به دولت تازه وارد توماس جفرسون نگاه می کرد، ایجاد کرد. ماربری پرونده قوی داشت و صدور حکم علیه او خطر ارسال پیام ضعف نهادی را به همراه داشت و به روسای جمهور می گفت که می توانند از مسئولیت های قانونی خود بدون ترس از فشار قضایی شانه خالی کنند. اما صدور حکم به نفع ماربری نیز خطرناک بود: این احتمال بسیار واقعی را باز کرد که جفرسون و مدیسون به سادگی تصمیم دادگاه را نادیده بگیرند.
این آخرین باری نخواهد بود که یک رئیس دادگستری با این واقعیت تلخ روبرو می شود که دیوان عالی کشور با آن روبرو است: بر خلاف دو شاخه دیگر دولت، دادگاه قدرت واقعی برای اجرای تصمیمات خود را ندارد. اگر کسی - چه مقام دولتی و چه شهروند خصوصی - از تبعیت امتناع ورزد، قضات هیچ ارتش یا قدرت هزینه کرد قانون اساسی برای استفاده به عنوان باتوم ندارند.
این معضل دیرینه در حالی که دونالد ترامپ سعی می کند در هفته های آغازین دوره دوم ریاست جمهوری خود، موانع قانونی دیرینه را از سر راه خود بردارد، دوباره اهمیت پیدا می کند. از آنجایی که دادخواست ها در مورد شهروندی بدو تولد، کاهش هزینه ها و پاکسازی نیروی کار به دیوان عالی کشور می رسد، این پرونده ها این پتانسیل را دارند که به یک بحران قانون اساسی واقعی تبدیل شوند. رئیس دادگستری جان رابرتز باید از خود بپرسد، اگر ترامپ ببازد و سپس از دادگاه سرپیچی کند، چه اتفاقی می افتد؟
مارشال یک راه حل مبتکرانه در تصمیم گیری در مورد پرونده ماربری علیه مدیسون در سال 1803 پیدا کرد و مهمترین حکم در تاریخ کشور را صادر کرد و در عین حال از رویارویی با جفرسون اجتناب کرد. اگرچه دادگاه گفت که ماربری مستحق کمیسیون است، اما به هر حال علیه او رای داد. مارشال نوشت که دادگاه صلاحیت ندارد زیرا قانون فدرالی که ماربری برای تشکیل پرونده خود به آن استناد کرده بود، خلاف قانون اساسی است. این حکم قدرت دیوان عالی کشور را برای لغو مصوبات کنگره، که اکنون جنبه اساسی نظام حقوقی آمریکا است، ایجاد کرد - اگرچه ابزاری که خود مارشال هرگز دوباره از آن استفاده نکرد.

تمرد از دادگاه
ترس مارشال از یک رئیس جمهور غیرهمکار در سال 1832 در طول دولت اندرو جکسون ثابت شد، زمانی که دادگاه در تلاش های جورجیا برای بیرون راندن سرخپوستان چروکی از سرزمین خود مداخله کرد. در یک حکم 5-1 که می گفت این ایالت قدرت تنظیم قبیله را ندارد، دیوان عالی کشور به نفع ساموئل ورسستر، یک مبلغ مذهبی سفیدپوست که در سرزمین چروکی زندگی می کرد و به دلیل امتناع از ادای سوگند وفاداری مورد نیاز به ایالت محکوم شده بود، رای داد. دادگاه عالی به جورجیا دستور داد ورسستر را آزاد کند، اما این ایالت امتناع کرد.
جکسون، که امروزه یکی از قهرمانان ترامپ است، از اجرای این حکم خودداری کرد و به ایالت اجازه داد قانون فدرال را زیر پا بگذارد و ورسستر را در زندان رها کرد. جکسون ظاهراً گفت: "جان مارشال تصمیم خود را گرفته است؛ حالا بگذارید خودش آن را اجرا کند"، اگرچه این نقل قول ممکن است ساختگی باشد. مارشال که اکنون به پایان دوران پرحادثه خود نزدیک میشد، با نگرانی به این واکنش نگاه کرد. او به یکی از همکارانش نوشت: "من به آرامی و با اکراه به این باور میرسم که قانون اساسی ما نمیتواند دوام بیاورد." تا پایان دهه، سیاستهای جکسون چروکیها را از سرزمینهایشان راند و به عنوان مسیر اشکها شناخته شد.
رئیس جمهور آبراهام لینکلن در زمان درگیری با رئیس دادگستری راجر بروک تانی در طول جنگ داخلی، دلیل قوی تری برای سرپیچی داشت. این دو قبلاً به دلیل نویسندگی تانی در تصمیم رسواییانگیز Dred Scott در سال 1857، که با اعلام اینکه افراد آفریقایی تبار نمیتوانند شهروند شوند، به شعلهور شدن جنگ کمک کرد، با هم اختلاف داشتند.
هنگامی که جنگ آغاز شد، لینکلن در میان ترس از شورش در مریلند، یک اقدام اساسی انجام داد. لینکلن به یکی از ژنرال های خود اجازه داد تا دستور احضار زندانی را در نزدیکی خطوط راه آهن بین واشنگتن و فیلادلفیا به حالت تعلیق درآورد، به این معنی که دولت می تواند افراد را بدون نیاز به ارائه توجیهی به قاضی، دستگیر و بازداشت کند. هنگامی که نیروهای فدرال جان مریمن، کشاورز مریلندی را در ماه مه 1861 دستگیر کردند، وکیل او به تانی روی آورد که به هر حال دستور احضار زندانی را صادر کرد. تانی گفت که تنها کنگره می تواند دستور را به حالت تعلیق درآورد و به ارتش دستور داد توضیح دهد که چرا مریمن بازداشت شده است.
لینکلن و ژنرال هایش این دستور را نادیده گرفتند. تانی در یک نظر پیگیری، از ناتوانی خود ابراز تاسف کرد. او گفت: "من تمام قدرتی را که قانون اساسی و قوانین به من تفویض کرده اند، اعمال کرده ام، اما این قدرت توسط نیرویی که برای غلبه بر آن بسیار قوی است، مقاومت کرده است." هفته ها بعد، لینکلن اقدامات خود را برای جلوگیری از سرنگونی دولت ضروری دانست. او پرسید: "آیا همه قوانین به جز یکی باید اجرا نشوند و خود دولت از هم بپاشد، مبادا آن یکی نقض شود؟"
دانشمندان در مورد اینکه آیا لینکلن از خط قانون اساسی عبور کرده است یا خیر، اختلاف نظر دارند. اما البته میراث او از درگیری او جان سالم به در برد، و حتی کارشناسانی که در مورد قانونی بودن اقدامات او تردید دارند، با توجه به بحران بی سابقه ای که کشور با آن روبرو بود، تمایلی به انتقاد از خرد آنها ندارند. پروفسور ریچارد فالون، استاد دانشکده حقوق هاروارد، در یک سخنرانی در سال 2017 گفت: "این امکان وجود دارد که لینکلن از نظر قانونی و قانون اساسی اشتباه کرده باشد، اما از نظر اخلاقی درست عمل کرده باشد."
چرا روسای جمهور به دادگاه گوش می دهند
هیچ رئیسجمهوری از زمان لینکلن به این پرتگاه نزدیک نشده است. در غیاب یک جنگ داخلی، روسای جمهور تصمیم گرفته اند که تصمیمات دیوان عالی کشور را بپذیرند، حتی آنهایی که با آنها مخالف هستند.
رئیس جمهور هری ترومن بلافاصله در سال 1952 هنگامی که دیوان عالی کشور رای داد که او با تصرف کارخانه های فولاد کشور برای جلوگیری از توقف کار و تضمین ادامه تولید در طول جنگ کره، قانون اساسی را نقض کرده است، تبعیت کرد. رئیس جمهور دوایت آیزنهاور در ابتدا تمایلی به کمک به اجرای حکم تفکیک نژادی مدارس Brown v. Board of Education در سال 1954 نداشت، اما در نهایت با اعزام نیروهای فدرال برای اسکورت نه دانشجوی سیاه پوست به یک دبیرستان در آرکانزاس در سال 1957، نقش مهمی ایفا کرد. و هنگامی که دادگاه رای داد که ریچارد نیکسون باید در سال 1974 نوارهای مخفی کاخ سفید را تحویل دهد، رئیس جمهور این کار را انجام داد - و سپس چهار روز بعد در میان فشار قانونگذاران حزب خود استعفا داد.
چرا روسای جمهور اینقدر سریع تصمیمات دیوان عالی کشور را به عنوان الزام آور می پذیرند؟ واقعیت سیاسی بخشی از پاسخ را ارائه می دهد. ترومن و نیکسون در زمانی که تایید عمومی آنها نزدیک به پایین ترین حد خود بود و حمایت کنگره در حال از بین رفتن بود، مواضع عمیقاً نامحبوبی اتخاذ می کردند. اما محققان همچنین به جایگاه نهادی خود دادگاه و اعتمادی که در طول سال ها به دست آورده است، اشاره می کنند. این حسن نیت اساساً یک عادت ملی برای پذیرش حتی تصمیمات دیوان عالی کشور ایجاد کرده است که به نظر می رسد نادرست هستند.
استفان برایر، قاضی بازنشسته، در کتاب خود در سال 2010 با عنوان "Making Our Democracy Work" نوشت: "مقامات دولتی آمریکا و مردم آمریکا نه تنها تصمیمات دادگاه، بلکه تفسیرهای آن از قانون اساسی را نیز به عنوان مشروع پذیرفته اند." "امروزه ما احترام به تصمیمات دادگاه را به اندازه تنفس هوای اطرافمان طبیعی می دانیم."
حتی ترامپ، با تمام لاف زنی هایش، مستقیماً از قوه قضائیه در اولین دوره ریاست جمهوری خود سرپیچی نکرد. هنگامی که یک قاضی فدرال اولین ممنوعیت سفر او را در سال 2017 متوقف کرد، ترامپ این حکم را "مضحک" خواند و قاضی را "به اصطلاح قاضی" نامید - و سپس به هر حال تبعیت کرد. دولت او با احکام دیوان عالی کشور که مانع از درج سوال شهروندی در سرشماری و منع او از پایان دادن به برنامه دوران اوباما شد که از صدها هزار مهاجر جوان غیرقانونی در برابر اخراج محافظت می کرد، موافقت کرد.

ایجاد بستری خطرناک
اما نشانه های خطر در حال افزایش بوده است. ترامپ حتی پس از آنکه دیوان عالی کشور به اتفاق آرا از پیشنهاد او برای باطل کردن نتایج در چهار ایالت حمایت کرد، به تلاش برای لغو شکست انتخاباتی خود در سال 2020 ادامه داد. عدم اطاعت ترامپ تضاد آشکاری با معاون رئیس جمهور ال گور ایجاد کرد، که 20 سال قبل به ملت گفت که حکمی را که به تلاش او برای ریاست جمهوری پایان داد، حتی با وجود مخالفت با آن، می پذیرد.
معاون رئیس جمهور ترامپ، جی دی ونس، در سال 2021 زمینه های بیشتری را فراهم کرد. او در یک پادکست محافظه کار گفت که ترامپ به عنوان رئیس جمهور باید هر "بوروکرات سطح متوسط" را در دولت فدرال اخراج کند. ونس گفت: "آنها را با افراد خود جایگزین کنید." "و وقتی دادگاه ها شما را متوقف می کنند، مانند اندرو جکسون در مقابل کشور بایستید و بگویید، 'رئیس دادگستری حکم خود را صادر کرده است. حالا بگذارید خودش آن را اجرا کند.'"
دموکرات ها در دوران ریاست جمهوری جو بایدن، زمانی که سیاست های خود را در دادگاه ناکام دیدند، یادداشت های سرکشی خود را زدند. هنگامی که یک قاضی فدرال تایید سازمان غذا و داروی داروی سقط جنین میفپریستون را در سال 2023 به حالت تعلیق درآورد، سناتور دموکرات ران وایدن و نماینده الکساندریا اوکاسیو-کورتز گفتند که دولت بایدن باید به سادگی این حکم را نادیده بگیرد. دیوان عالی کشور در نهایت دسترسی کامل به این دارو را حفظ کرد و هر گونه چشم انداز رویارویی را از بین برد.
فشار فزاینده با کاهش جایگاه عمومی دادگاه همزمان شده است - روندی که ناشی از یک روند انتصاب به طور فزاینده سیاسی، احکام گسترده از جمله حذف حق قانون اساسی سقط جنین و سیل مناقشات اخلاقی است. یک نظرسنجی گالوپ در سال 2022 نشان داد که اعتماد عمومی به دادگاه به پایین ترین سطح خود در 50 سال نظرسنجی این سازمان رسیده است. اگرچه اعداد و ارقام دادگاه از آن زمان به طور حاشیه ای بهبود یافته است، اما همچنان به طور قابل توجهی پایین تر از سطوح تاریخی است.
اکنون ترامپ به کاخ سفید بازگشته است و قصد دارد محدودیت های قانونی حاکم بر شهروندی، مهاجرت، هزینه های دولت و نیروی کار فدرال را از بین ببرد. کمتر از یک ماه پس از آغاز دوره دوم ریاست جمهوری خود، رئیس جمهور با ده ها دادخواست و یک رشته احکام دادگاه علیه خود روبرو است. پیش از این، یک قاضی دولت را به دلیل عدم رعایت کامل دستور رفع انسداد 3 تریلیون دلار بودجه فدرال مورد انتقاد قرار داده است.
برخی از این پرونده ها به ناچار به دیوان عالی کشور می رسند، جایی که اکثریت محافظه کار 6-3 به این معنی است که ترامپ شانس مبارزه خواهد داشت. اما دولت اول ترامپ پایین ترین نرخ پیروزی در دیوان عالی کشور را در تاریخ مدرن داشت، و بی پروایی محض آخرین ابتکارات او - پیشنهاد او برای پایان دادن به شهروندی بدو تولد مستلزم کنار گذاشتن یک درک قانونی است که به سال 1868 برمی گردد - تقریباً تضمین می کند که او در برخی از مبارزات شکست خواهد خورد.
مشاوران کلیدی ترامپ از قبل در حال ترویج سرپیچی به عنوان یک گزینه قابل دوام هستند. ونس پس از اینکه یک قاضی دادگاه بدوی فدرال به طور موقت دسترسی بخش کارایی دولت ایلان ماسک به سیستم پرداخت و داده وزارت خزانه داری را محدود کرد، موضع خود را یکشنبه گذشته تکرار کرد. ونس در X پست کرد: "قضات اجازه ندارند قدرت مشروع مجریه را کنترل کنند." ماسک فراتر رفت و پستی را دوباره به اشتراک گذاشت که در آن آمده بود: "من از این سابقه خوشم نمی آید که شما از یک حکم قضایی سرپیچی کنید، اما فقط تعجب می کنم که این قضات چه گزینه های دیگری برای ما باقی می گذارند." ترامپ روز سه شنبه هر گونه قصد این چنینی را رد کرد و به خبرنگاران گفت: "من همیشه از دادگاه ها تبعیت می کنم."
سیاست روز این لحظه را به ویژه برای رابرتز و دادگاهی که رهبری می کند، خطرناک می کند. کنترل شدید ترامپ بر حزب جمهوری خواه به این معنی است که قضات نمی توانند در مواجهه با سرپیچی ریاست جمهوری روی حمایت کنگره حساب کنند. دیوان عالی کشور به طور بالقوه به تنهایی قرار می گیرد و در میان یک بحران قانون اساسی به رئیس جمهور خیره می شود. و رابرتز نه با یک عمل سرپیچی به سبک جکسون یا لینکلن، بلکه به طور بالقوه با یک بازی قدرت گسترده با هدف دادن آخرین حرف در مورد قانون به رئیس جمهور روبرو خواهد شد. برای دادگاه، خطرها نمی توانند بالاتر باشند.
اختیار دادگاه در ذهن رابرتز بود زمانی که گزارش سالانه خود در مورد وضعیت قوه قضائیه فدرال را در 31 دسامبر سال گذشته نوشت. رابرتز، یک دانش آموز مشتاق تاریخ که اکنون در بیستمین سال خود به عنوان رئیس دادگستری است، از سرپیچی فرمانداران جنوبی پس از Brown v. Board of Education یاد کرد. او شجاعت قضات فدرالی را که این تصمیم را اجرا کردند ستود و از دولت های آیزنهاور و کندی به خاطر حمایت از آنها تجلیل کرد.
رابرتز نوشت: "هر دولتی در نظام دادگاهی متحمل شکست می شود - گاهی اوقات در پرونده هایی با پیامدهای عمده برای قدرت اجرایی یا قانونگذاری یا سایر موضوعات مهم." "با این وجود، در چند دهه گذشته، تصمیمات دادگاه ها، چه مورد پسند باشند و چه نباشند، دنبال شده است و کشور از بن بست هایی که در دهه 1950 و 1960 را آزار می داد، اجتناب کرده است. با این حال، در چند سال گذشته، مقامات منتخب از سراسر طیف سیاسی شبح بی توجهی آشکار به احکام دادگاه فدرال را مطرح کرده اند. این پیشنهادات خطرناک، هر چقدر هم پراکنده، باید قاطعانه رد شوند."