صصبح بخیر، خانم. به فراستینگز خوش آمدید. چطور میتوانم به شما کمک کنم؟
صبح بخیر! من برای ملاقات با ویکتور رامبابا اینجا هستم.
آیا ایشان منتظر شما هستند؟
بله، همینطور است.
اجازه دهید در سیستم بررسی کنم. میتوانید املای ریواس را برای من بگویید؟
اوه، حتما. R.H.U.B.A.R.B.
تایپ کردن
متاسفم، این در سیستم ثبت نشده است. میتوانید دوباره نام ایشان را هجی کنید؟
اوه، متاسفم. فکر کردم به دلیلی املای من را امتحان میکنید. این R.U.M.B.A.B.A. است.
تایپ کردن
آهان، اینجاست. متاسفم، هیچ سابقه ای مبنی بر اینکه ایشان امروز صبح منتظر مهمان باشند وجود ندارد، بنابراین باید جزئیات شما را بگیرم. میتوانم یک ID داشته باشم، لطفا؟
البته. بفرمایید.
این کارت عضویت باشگاه ورزشی است.
اوه، متاسفم. صبر کنید. این گواهینامه من است.
متشکرم، خانم جنویس.
تایپ کردن
شما از طرف کدام شرکت هستید؟
باتنبرگ.
تایپ کردن
ممکن است به دوربین نگاه کنید؟
البته.
این در واقع بطری آب من است.
خیلی متاسفم. اینجا همه چیز شبیه این است که میتواند یک دستگاه باشد.
دوربین دقیقا اینجاست.
خیلی متاسفم.
فقط کمی عقب بایستید. لازم نیست خیلی نزدیک باشید. نه خیلی دور. این خوب است. متشکرم.
صدای چرخیدن چاپگر
یک لحظه صبر کنید. برچسب های کارت های بازدید تمام شده است. فقط با همکارم تماس میگیرم. آلفا براوو پنجرهشو، وصل شوید.
تانگو لیموناد دلتا. صدای شما را بلند و واضح دریافت میکنم. تمام.
آلفا براوو پنجرهشو، ما به برچسب برای کارت های بازدید نیاز داریم. میدانید کجا هستند؟ تمام.
تانگو لیموناد دلتا، در کابینت سمت چپ. همان که چیپس دارد. تمام.
ویلکو. تمام و قطع. اجازه دهید این را برای شما بارگذاری کنم، خانم جنویس، و آن را چاپ میکنیم.
باز شدن سینی. خر خر کردن. چاپ کردن
درست است. این کارت شما.
آیا این OK است؟ من فقط یک شبح در این هستم، شما هیچ ایدهای نخواهید داشت که این من هستم.
نگران نباشید. من 23 سال است که اینجا کار میکنم و هیچ کس به عکس نگاه نمیکند.
پس چرا به آن نیاز دارید؟
پروتکل. فقط آن را جایی روی ژاکت خود بچسبانید. من تماس میگیرم تا به آقای رامبابا اطلاع دهم که شما اینجا هستید.
فشار دادن دکمهها
متاسفم، هیچ کس جواب نمیدهد. اجازه دهید یک پیام بگذارم. سلام، این پذیرش است. من میلدرد جنویس را منتظر شما دارم.
آیا کسی تا به حال جواب میدهد؟
دیگر نه. من حتی مطمئن نیستم که مردم تلفن روی میز خود در آن بالا داشته باشند. من گاهی فکر میکنم که انگار دارم پیامهای بین ستارهای به بیگانگان میفرستم.
پس حالا چه اتفاقی میافتد؟
من یک ایمیل برای او میفرستم که دقیقا همان حرف را میزند.
تایپ کردن
آیا این بهتر کار میکند؟
نه.
سرفه از پشت
میلدرد؟ منم. ویکتور.
اوه سلام! ما فقط سعی میکردیم با شما تماس بگیریم.
بله، متاسفم. من از یک جلسه دیگر خارج از ساختمان میآمدم و فکر کردم حتما شما هستید.
مشکلی نیست.
خب، در واقع یک مشکل وجود دارد. رو به پذیرش. سلام. من کارتم را در خانه جا گذاشتهام. میتوانید ما را راهنمایی کنید؟
متاسفم، نمیتوانم. باید کسی را پیدا کنم که شما را تایید کند.
واقعا؟ ما سالهاست که با سکوت به هم سلام میکنیم.
واقعا. میتوانید نام همکار را به من بدهید تا با او تماس بگیرم؟
اوه، بله. سام بوندت را امتحان کنید.
صدای فشار دادن دکمهها.
هیچ کس جواب نمیدهد. من یک پیام میگذارم. سلام، این پذیرش است. میتوانید بیایید پایین و کسی را که کارتش را گم کرده تایید کنید؟
مطمئنم که ما تلفن روی میز خود نداریم. من به سام واتساپ میدهم.
صداهای پیام دادن
موفقیت! او در راه است.
متاسفم، شما هنوز باید ثبت نام کنید، آقای رامبابا.
واقعا؟ چرا؟
پروتکل. همکار من بدون کارت اجازه عبور از آن موانع را به شما نمیدهد. شما اینجا به دیدن چه کسی آمدهاید؟
هیچ کس. من کسی هستم که ملاقات میشود.
هوم. این میتواند یک مشکل باشد.
آیا تا به حال نگران این هستید که شغل شما توسط یک کامپیوتر تصاحب شود؟
فکر نمیکنم. شما واقعاً نمیتوانید جایگزین لمس انسانی شوید، اینطور نیست؟