وقتی رهبران گروههای جمهوریخواه جوان در سراسر کشور پیامهایی تبادل میکنند که میگوید «من عاشق هیتلرم»؛ که درباره اتاقهای گاز و تجاوز شوخی میکنند، بردهداری را تأیید میکنند، با تمسخر از «مردم هندوانهای» و میمونها در باغوحشها یاد میکنند، و از کلماتی مانند "همجنسباز" و "عقبمانده" استفاده میکنند، صرفاً یهودستیزی، نژادپرستی، همجنسگراستیزی و زنستیزی خود را آشکار نمیسازند. دیدن فقط همان اشکال تعصب که به طرز دردناکی برایمان آشناست، باعث میشود عمق فروپاشی اخلاقی MAGA را درک نکنیم. ابراز عشق به هیتلر چیزی فراتر از یهودستیزی است—این یک عمل ضدبشری است. این یک امتناع مغرورانه از پایبندی به ابتداییترین استاندارد نیکی، و ابراز عمدی تحقیر برای هر چیز شایستهای است. این پیامها همه ما را تحقیر میکنند.
و اینها به سختی جای تعجب ندارند. بیرحمی و تحقیر به وجه رایج دولت ترامپ تبدیل شده است. با اجازه از لفاظیهای تند و وعدههای نفرتانگیز رئیسجمهور دونالد ترامپ، سلام نازی ایلان ماسک، عشوه توکر کارلسون با انکار هولوکاست، و تهدیدات مملو از خشم استفن میلر، این وفاداران جوان که پیامها را نوشتند، به زبان افرادی سخن میگفتند که بیش از همه تحسینشان میکنند. همچنین جای تعجب نداشت وقتی روز بعد از افشای وجود این پیامها توسط پولیتیکو، تصویر پرچم آمریکا که به شکل صلیب شکسته تغییر یافته بود، بر روی دیوار پشت میز یکی از کارکنان دفتر کنگرهای MAGA در کاپیتول هیل ظاهر شد. در چنین فرهنگی، بازسازی چهره مردی که نماد بدترین جنبههای بشریت است، اجتنابناپذیر بود.
جمهوریخواهان جوان که از قدرتمندترین فرد کشور اجازه گرفته بودند، از دومین فرد قدرتمند آن نیز بخشایش دریافت کردند. معاون رئیسجمهور، جی. دی. ونس، از محکوم کردن سخنان آنها خودداری کرد و توضیح داد: «من واقعاً نمیخواهم در کشوری زندگی کنیم که شوخیهای احمقانه یک نوجوان — شوخیهای بسیار توهینآمیز و احمقانه — دلیل نابودی زندگی او باشد.» اما نویسندگان این پیامها از نوجوانی گذشتهاند—آنها مردانی در دهه ۲۰ و ۳۰ زندگی خود هستند که در حال بالا رفتن از پلههای حزب جمهوریخواه در کانزاس، آریزونا، ورمونت و نیویورک هستند، و با اطمینان کامل باور دارند هرچه زبانشان توهینآمیزتر باشد، بالاتر خواهند رفت. یکی از آنها پیشتر دارای مقام دولتی است.
برای ونس، قضاوت اخلاقی به یک مسئله صرفاً حزبی تبدیل شده است، تا جایی که حتی بر نزدیکترین روابط شخصی او غلبه میکند. وقتی مشخص شد یکی از اعضای DOGE پستی با مضمون «هیچ مبلغی نمیتواند مرا وادار کند با کسی خارج از قومیتم ازدواج کنم» و «نفرتپراکنی علیه هندیها را عادیسازی کنید» منتشر کرده، ونس — که همسرش هندی-آمریکایی است — انتقادها را به تمسخر گرفت و خواستار بازگرداندن فرد خاطی شد. اما وقتی شهروندان عادی در هر کجای دیگر چیزی زشت درباره چارلی کرک گفتند، معاون رئیسجمهور معیشت آنها را هدف گرفت. وقتی اخلاق با نسبیگرایی حزبی از بین برود، راه زیر پا خالی میشود و سقوط به پوچگرایی سریع است.
رها کردن یک اخلاق جهانی فقط از نظر فلسفی اشتباه نیست—از نظر سیاسی نیز احمقانه است. هرگونه مخالفت موفقیتآمیزی با ترامپ باید با درک روشنی از آنچه در خطر است آغاز شود: نه فقط آسیبهای گذشته و حال وارده به اقلیتها، بلکه هر چیزی که آمریکاییها زمانی باور داشتند به آن اهمیت میدهند، از جمله ارزشهایی که جناح راست قبل از کنار گذاشته شدن توسط MAGA، آنها را مصادره کرده بود—احترام به قانون و عرف، وطنپرستی، روابط خانوادگی، و شرافت عمومی. برای برخی از لیبرالها و مترقیان، این ارزشها قدیمی، کلیشهای و حتی خطرناک به نظر میرسیدند. اما هر کسی که از سیر نزولی کشور وحشتزده است، باید باور داشته باشد که جامعه ما هنوز آنها را به اشتراک میگذارد و در صورت درخواست کسی، هنوز میتواند به آنها پاسخ دهد.
اگر پیامهای جمهوریخواهان جوان صرفاً به عنوان حملاتی به گروههایی که نام میبرند دیده شوند، آنگاه این مشکلات به مشکل سیاه پوستان و همجنسگرایان، یهودیان و زنان تبدیل میشوند. اما این پیامها نمایانگر فاجعهای بزرگتر است، فاجعهای که بر سر همه آمریکا آمده است. وقتی قضاوتهای اخلاقی را بر اساس هویت گروهی و مصلحت سیاسی بنا کنید، ممکن میشود که افراد چپگرا ضد نژادپرست و یهودستیز باشند، و افراد راستگرا از نفرتانگیزان مسلمان در اسرائیل و یهودستیزان در آلمان حمایت کنند. اگر ارزشهای اخلاقی ساده و جهانی نباشند—اگر به مهارت در زبان سمینارهای تحصیلات تکمیلی و فعالیتهای تکمسئلهای نیاز داشته باشند—آنها نمیتوانند آمریکاییهای بیحرکت، بیگانه و بیاحساسی را که هنوز از وعده کشورشان ناامید نشدهاند، به حرکت درآورند. غیرانسانی کردن هر گروهی، همگان را غیرانسانی میکند. هرگز پایانی برای یادگیری این درس وجود نخواهد داشت.