اعتبار تصویر... تصویرسازی از جردن بوهانون
اعتبار تصویر... تصویرسازی از جردن بوهانون

خطرات بیش از حد شخصی‌سازی سیاست خارجی

تصویری شامل ۸ مستطیل. در داخل هر یک، تنوع متفاوتی از مجموعه‌های دست‌ها به تصویر کشیده شده است که بسیاری از آنها با یکدیگر دست می‌دهند.
اعتبار تصویر... تصویرسازی از جردن بوهانون
تصویرسازی از جردن بوهانون

هنگامی که پرزیدنت ترامپ در ۱۷ ژوئن گوشی را برداشت تا با نارندرا مودی، نخست‌وزیر هند، صحبت کند، انتظار داشت که این مکالمه توانایی او در دیپلماسی شخصی را به نمایش بگذارد. اما در عوض، این گفتگو به یک گسست منجر شد. آقای ترامپ لاف زد که درگیری بین هند و پاکستان را "حل کرده است" و پیشنهاد داد که پاکستان او را برای جایزه صلح نوبل نامزد خواهد کرد. آقای مودی از این سخنان برآشفت.

طی چند هفته، آقای ترامپ تعرفه‌های ۵۰ درصدی را بر صادرات هند اعمال کرد و آقای مودی به معنای واقعی کلمه در حال دست دادن با رهبران روسیه و چین بود. این وضعیت می‌تواند به بازآرایی منجر شود که دهه‌ها تلاش آمریکا برای جلب نظر هند، از بازدید بی‌سابقه بیل کلینتون در سال ۲۰۰۰ تا توافق هسته‌ای غیرنظامی تاریخی جورج دبلیو بوش، را تضعیف کند.

اینجاست که خطر شخصی‌سازی بیش از حد سیاست خارجی نمایان می‌شود. در حالی که دیپلماسی همیشه عنصری انسانی – و البته تا حدی تملق – داشته است، اما زمانی که "شیمی" بین رهبران جایگزین یک استراتژی منسجم می‌شود، روابط بین‌الملل بی‌ثبات‌تر و غیرقابل پیش‌بینی‌تر می‌گردد.

ما این را از نزدیک تجربه کرده‌ایم. یکی از ما وزیر امور خارجه سابق است؛ دیگری، پژوهشگر روانشناسی رهبران و تصمیم‌گیری در بحران‌ها. ما با هم در کلمبیا کلاسی به نام "درون اتاق وضعیت" تدریس می‌کنیم، که در آن به عنصر انسانی در سیاست خارجی و خطرات و نقاط کور که هنگام تلاش رهبران برای سنجش نیت دشمنان و تهدیدات آن‌ها بروز می‌کنند، تأکید می‌کنیم. این بعد انسانی هم کانون توجه بدنه رو به رشد پژوهش‌هاست و هم چیزی که متخصصان مدت‌هاست به طور شهودی درک کرده‌اند. بینش‌های هر دو جامعه آموزش ما را شکل داده و ما را به ویرایش کتابی در این زمینه سوق داده است.

ما چگونگی مواجهه رهبران با ابهام در دنیایی نامطمئن را مطالعه و تدریس می‌کنیم. هر روز صندوق ورودی آن‌ها مملو از تلگرام‌ها، یادداشت‌ها، ارزیابی‌های اطلاعاتی و توصیه‌ها است. تفکیک سیگنال‌ها از نویز یکی از فوری‌ترین و دشوارترین وظایف آن‌هاست.

به نظر می‌رسد روابط شخصی از این ابهام عبور می‌کند. وقتی رهبران رو در رو ملاقات می‌کنند، بر این باورند که می‌توانند فرد "واقعی" را پشت میز ببینند و به سیگنال‌های غیرکلامی مانند زبان بدن و لحن صدا که به راحتی قابل جعل نیستند، پی ببرند. رهبران سیاسی دوست دارند به شهود و مهارت‌هایی که در کارزارهای انتخاباتی به آن‌ها کمک کرده است، مانند خواندن جمعیت یا حس کردن ضعف، تکیه کنند.

این نوع دیپلماسی شخصی می‌تواند قدرتمند باشد، اما می‌تواند یک توهم نیز باشد. رهبران اغلب احساس می‌کنند به اطلاعات بدون فیلتر دسترسی دارند، در حالی که در واقع شاهد نمایشی دقیقاً کارگردانی شده هستند.

روانشناسی اجتماعی توضیح می‌دهد که چرا چنین نمایش‌هایی با این حال مؤثرند: برخوردهای زنده و هیجان‌انگیز تمایل دارند تحلیل‌های عینی‌تر را تحت‌الشعاع قرار دهند. دانیل کانمن و آموس توورسکی نشان دادند که لحظات دراماتیک – یک تماس تلفنی پرتنش، یک شام صمیمی، یک دست دادن در اجلاس سران – در حافظه شخص بزرگ‌تر از تلگرام‌ها یا داده‌ها جای می‌گیرند. علوم اعصاب لایه دیگری اضافه می‌کند: نورون‌های آینه‌ای زمانی فعال می‌شوند که به چشمان انسانی دیگر نگاه می‌کنیم و حس ارتباطی ایجاد می‌کنند که می‌تواند واقعی اما گمراه‌کننده نیز باشد. به این ترتیب، سیاست خارجی می‌تواند به یک بازی پوکر شباهت داشته باشد، که در آن بازیکنان سعی می‌کنند دست یکدیگر را از طریق زبان بدن بخوانند.

به کارگیری دیپلماسی شخصی برای ارزیابی نیات و اراده دشمنان، سابقه‌ای طولانی دارد. جان اف کندی، رئیس جمهور وقت، پس از دیدار با نیکیتا خروشچف در وین در سال ۱۹۶۱، لرزان شد و باور کرد که از او پیشی گرفته شده است. شوروی‌ها این بی‌قراری او را ضعف تلقی کرده و به دنبال آن کندی را در برلین و سپس در کوبا بیشتر تحت فشار قرار دادند. آقای بوش ادعا کرد که به چشمان ولادیمیر پوتین، رئیس جمهور روسیه، نگاه کرده و روح او را دیده است، یک ارزیابی مثبت که با تشدید کنترل روسیه بر همسایگانش و سرکوب مخالفان، به سرعت اعتبار خود را از دست داد. حتی فرانکلین دی. روزولت، یک سیاستمدار ماهر، جوزف استالین را در یالتا اشتباه خواند و به تضمین‌های شخصی او اعتماد کرد در حالی که اروپای شرقی پشت پرده آهنین سقوط کرد.

حتی نمونه‌های موفق نیز محدودیت‌های ارتباط شخصی را آشکار می‌سازند. پرزیدنت جیمی کارتر انرژی شخصی و سرمایه سیاسی فوق‌العاده‌ای را در کمپ دیوید صرف کرد و صلح پایداری بین اسرائیل و مصر به ارمغان آورد. آقای کارتر امیدوار بود که همین فرمول بتواند مسئله فلسطین را حل کند، اما این اتفاق نیفتاد. خاورمیانه بزرگ‌تر همچنان ناآرام باقی ماند. بیش از ۲۰ سال بعد، آقای کلینتون سخت تلاش کرد تا در سال ۲۰۰۰، در کمپ دیوید، ارتباط شخصی بین رهبران فلسطینی و اسرائیلی، یاسر عرفات و ایهود باراک، ایجاد کند. این اجلاس در نهایت پس از آنکه آقای عرفات از تضمین‌های شخصی خود به آقای کلینتون مبنی بر امضای توافق‌نامه عقب‌نشینی کرد، به شکست انجامید. شخصیت می‌تواند درها را باز کند، اما نمی‌تواند ژئوپلیتیک و تاریخ طولانی درگیری را بازنویسی کند.

گاهی اوقات، دیپلماسی شخصی دستاوردهایی را به بار آورده است که مسیر تاریخ را تغییر داده‌اند. نزدیکی رونالد ریگان با میخائیل گورباچف، رهبر جدید شوروی، که از اولین برخورد آن‌ها در ژنو آشکار بود، کنترل تسلیحات هسته‌ای را قابل تصور ساخت. اما معاهدات کنترل تسلیحات که در این دوره به امضا رسیدند، موفق بودند زیرا در رژیم‌های راستی‌آزمایی و منافع متقابل گنجانده شده بودند، نه صرفاً به دلیل "شیمی" شخصی. در نهایت، این آقای ریگان بود که به طور مشهور گفت: «اعتماد کن، اما راستی‌آزمایی کن.»

دیگر رؤسای جمهور شخصی‌سازی را در جهت متفاوتی به کار گرفتند. به عنوان مثال، ریچارد نیکسون به جای اینکه گرم یا قابل اعتماد به نظر برسد، سعی کرد غیرقابل پیش‌بینی بودن را به سلاح تبدیل کند، با تکیه بر مفهوم توماس شلینگ از "عقلانیتِ غیرعقلانیت"، یا آنچه بعدها به "تئوری مرد دیوانه" معروف شد. اگر دشمنان باور می‌کردند که او به قدری بی‌ثبات است که ممکن است هر کاری انجام دهد، حتی حملات هسته‌ای را آغاز کند، شاید دوبار قبل از عبور از خط قرمز او فکر می‌کردند. در اکتبر ۱۹۶۹، نیکسون این نظریه را با یک هشدار هسته‌ای جهانی آزمایش کرد. بمب‌افکن‌های آمریکایی بی‌سروصدا در وضعیت آماده‌باش بالاتری قرار گرفتند و سیگنال‌هایی به گونه‌ای درز داده شدند که مسکو و هانوی را نگران کنند. این قمار نتیجه معکوس داد: شوروی‌ها به سختی تکان خوردند و متحدان از اینکه وضعیت هسته‌ای آمریکا به عنوان یک ترفند روانشناختی مورد سوءاستفاده قرار می‌گیرد، نگران شدند.

رئیس‌جمهور کنونی نیز برند خاص خود از بی‌ثباتی و عدم قطعیت را به سیاست خارجی آمریکا تزریق کرده است. نه متحدان و نه دشمنان ما نمی‌توانند تشخیص دهند که تمجید او از مستبدان یک بازی حساب‌شده از همدردی تاکتیکی است یا اعتقاد واقعی، که این امر خطر سوءمحاسبه‌های خطرناک را افزایش می‌دهد.

این موضوع این سوال را مطرح می‌کند: آیا آقای ترامپ شیمی شخصی با رهبران خارجی را کمک‌کننده استراتژی خود می‌داند یا جایگزینی برای داشتن یک استراتژی؟ به گفته خودش، او "عاشق" کیم جونگ اون شد و نامه‌هایشان را به عنوان اثبات پیشرفت به نمایش گذاشت، حتی در حالی که کره شمالی زرادخانه هسته‌ای خود را گسترش می‌داد. پرورش روابط او با رهبران حاشیه خلیج فارس راه را برای توافقات ابراهیم، که بزرگترین دستاورد دیپلماتیک او بود و امید به شکل‌دهی مجدد خاورمیانه را می‌داد، هموار کرد. این امیدها اکنون دور از دسترس به نظر می‌رسند، چرا که رابطه شخصی آقای ترامپ با بنیامین نتانیاهو، نخست‌وزیر اسرائیل، برای مهار حمله اخیر اسرائیل به رهبران حماس در قطر که رهبران عرب را به خشم آورد، کافی نبود. آقای ترامپ همچنین به طور قابل توجهی در رابطه شخصی خود با آقای پوتین سرمایه‌گذاری کرده است، اما این امر به پایان جنگ در اوکراین یا جلوگیری از ورود پهپادهای روسی به لهستان، یکی از متحدان ناتو، کمکی نکرده است.

تعامل رهبر به رهبر می‌تواند بن‌بست‌هایی را بشکند که بوروکراسی‌ها نمی‌توانند، اما شخصی‌سازی بیش از حد سیاست خارجی خطر تحریف قضاوت و افزایش بی‌ثباتی را در پی دارد.

نهادهای آمریکا برای جلوگیری از این نوع سوءقضاوت‌ها وجود دارند. وزارت امور خارجه، جامعه اطلاعاتی و حتی ناتو، نه زنجیره‌ای برای منافع آمریکا، بلکه داربستی هستند که این منافع را تضمین می‌کنند. هری ترومن قدرت آمریکا را به ناتو گره زد تا دفاع فراآتلانتیکی فراتر از یک دولت خاص دوام یابد. جورج اچ. دبلیو بوش ائتلاف جنگ خلیج فارس را بر اساس حاکمیت قانون و چندجانبه‌گرایی بنا نهاد، و جو بایدن بر خرد مقامات اطلاعاتی خود تکیه کرد تا به طور پیشگیرانه از قصد روسیه برای حمله به اوکراین پرده بردارد.

نهادها نه تنها به این دلیل اهمیت دارند که تداوم را در دولت‌های مختلف فراهم می‌کنند، بلکه به این دلیل نیز که افرادی با تخصص عمیق و حافظه بلندمدت – افرادی که حرفه خود را صرف مطالعه دشمنان، متحدان و الگوهای سیاست بین‌الملل کرده‌اند – را در خود جای داده‌اند. آنها به دلیلی در اتاق حضور دارند. نقش آنها آزمایش فرضیات، ارائه دیدگاه و اطمینان از اینکه تصمیمات بر اساس منافع امنیت ملی و نه صرفاً احساسات اتخاذ می‌شوند، است.

هنگامی که رهبران اجازه می‌دهند احساسات یا "شیمی" شخصی سیاست‌هایشان را تعیین کند، بی‌ثباتی جایگزین اعتبار در میان دشمنان و متحدان می‌شود.

هیلاری رودهام کلینتون وزیر امور خارجه سابق و سناتور ایالات متحده و نامزد دموکرات ریاست جمهوری در سال ۲۰۱۶ بود. کرین یاری-میلو رئیس دانشکده روابط بین‌الملل و امور عمومی دانشگاه کلمبیا و استاد روابط بین‌الملل "آدلی ای. استیونسون" است. آنها ویراستاران کتاب "درون اتاق وضعیت: نظریه و عمل تصمیم‌گیری در بحران" هستند.