آن رونگ شو برای آتلانتیک
آن رونگ شو برای آتلانتیک

مردی با کت و شلوار پشمی شش لایه ایتالیایی به رنگ آبی نیمه‌شب

رویا

یک کت و شلوار عالی که فقط برای من ساخته شده باشد. از بهترین پارچه‌ها. توسط بهترین خیاط. همراه با بهترین کفش‌های سفارشی.

کت و شلواری که باعث شود احساس راحتی کنم، در حالی که به دیگران اعلام می‌کند: "این مردی است که احساس راحتی می‌کند." کت و شلواری که مورد قدردانی بی‌رحم‌ترین متصدیان سالن‌های جهان قرار گیرد. کت و شلواری که مرا از ایستگاه‌های بازرسی مهاجرت کشورهای دشوار عبور دهد. کت و شلواری که خوانندگان را متقاعد کند که مرد موجود در عکس نویسنده، فراتر از اجماع بروکلینی پیراهن چهارخانه و پف موهای خاکستری، سلیقه‌ای دارد.


این کت و شلوار به عنوان پوشش عالی برای شخصیتی عمل می‌کند که بیش از حد به شوخ‌طبعی مضطرب و طنز تلخ وابسته است، شخصیتی که از زمانی که تصویر صورتم را با سبیل کم‌رنگ در آینه به عنوان یک پسر نوجوان دیدم و فکر کردم، در تلاش برای توسعه آن بوده‌ام، *چگونه می‌توانم عشق را پیدا کنم؟* این کت و شلوار از فیزیک من فراتر می‌رود و مستقیماً با شخصیت من پیوند می‌خورد. این کت و شلوار مرا در سالن‌های بزرگ جهان، حضور گاه و بیگاه در MSNBC، و مهم‌تر از همه، سخنرانی‌های پردرآمد در دانشگاه‌های دوردست همراهی می‌کند. این کت و شلوار چیزی کمتر از امتداد خود من نخواهد بود. این کت و شلوار پیشخدمتی خواهد بود که قبل از من وارد اتاق می‌شود و با لهجه‌ای قاره‌ای سبک اعلام می‌کند: "آقای گری و کت و شلوارش اکنون اینجا هستند." یافتن این کت و شلوار عالی، که توسط پیشرفته‌ترین خیاط از پارچه‌ای بی‌نظیر ساخته شده است، چیزی کمتر از این نیست که مرا متحول کند.

بدن

قبل از اینکه کت و شلواری وجود داشته باشد، بدنی وجود دارد و بدن وحشتناک است.

اول از همه قد کوتاهم (166 سانتی‌متر، با آن "نیم" که کار زیادی انجام می‌دهد). کوتاه بودن خوب است، اما آن اینچ‌های از دست رفته با بدنی با شانه‌های باریک و بدون تمایز ازدواج کرده‌اند. اگرچه من از نژاد روسی و یهودی هستم، قاره‌ای که فروشگاه‌های لباسش باعث می‌شوند احساس راحتی بیشتری کنم، آسیا است. (من یک بار بعد از اینکه متصدی فروشگاه سه ثانیه تمام مرا معاینه کرد، یک ژاکت آماده در بانکوک خریدم.) با این حال، این دقیقاً یک بدن آسیایی هم نیست، به خصوص وقتی خودم را با لاغری طبیعی بیشتر دوستان آسیایی‌ام مقایسه می‌کنم. درست قبل از جشن تکلیفم، یک جفت سینه عالی سایز B درآوردم و مجبور شدم برای اجرای آواز سنتی در کنیسه، در یک کت و شلوار "هیکلی" جا شوم. اما این همه ماجرا نیست. یک واکسیناسیون بد مدیریت شده وحشتناک در لنینگراد، یک اسکار کلوئیدی ضخیم به طول شانه راستم ایجاد کرد. شرم داشتن این زخم صورتی عجیب و غریب که یک طرفم را تعریف می‌کرد، منجر به وضعیتی خمیده شد که شانه چپم را ترجیح می‌داد. وقتی بالاخره افرادی را پیدا کردم که با من رابطه جنسی داشته باشند - مجبور شدم در Oberlin شرکت کنم تا این کار را کامل کنم - حالتم هنگام درآوردن لباس شبیه به سگی بود که پس از دفع مدفوعی با ابعاد خطرناک به سمت معشوقه‌اش نگاه می‌کرد.

قبل از کت و شلوار

لباس‌ها قبل از کت و شلوار به بدی بدن بودند.

من در سال 1972 در اتحاد جماهیر شوروی به دنیا آمدم و به سرعت یک لباس ملوانی با جوراب شلواری سفید و شورت‌های کوچک جذاب پوشیدم و سپس یک بالالایکا برای بازی با آن برای دوربین به من دادند. این واقعیت که روسیه اکنون یکی از مرگبارترین ارتش‌های جهان را در اختیار دارد، تا حدی با عکس‌هایی از این دست توضیح داده می‌شود. در موارد دیگر مجبور می‌شدم شلوارهای ورزشی بسیار تنگ با یک خرگوش کارتونی روی آن‌ها، یا یک پیراهن ضخیم راه راه پوشیده از مدال‌هایی از نبردهایی که هرگز ندیده بودم، بپوشم. این لباس‌ها باعث می‌شد احساس کنم به چیزی تعلق دارم - در این مورد، یک دیکتاتوری شکست خورده. من قبل از اینکه بتوانم به پیشگامان جوان بپیوندم، اتحاد جماهیر شوروی را ترک کردم، که مستلزم پوشیدن یک کراوات قرمز در سنین پایین بود، در حالی که در اطراف می‌چرخیدم و شعارهای پرشور مانند "من همیشه آماده‌ام!" سر می‌دادم.

بزرگ شدن بی‌سلیقه

دبیرستان مرا در تلاش برای ادغام شدن با یک لباس حومه‌نشینی یافت که خانواده طبقه متوسط من بالاخره می‌توانستند از عهده آن برآیند. این‌ها تی‌شرت‌های موج‌سواری از Ocean Pacific و برندهای دیگری بودند که حومه‌نشینانی که از دهه 1980 جان سالم به در برده‌اند ممکن است به خاطر بیاورند: Generra، Aéropostale، Unionbay. متأسفانه، من در Benetton Bay، لانگ آیلند به دبیرستان نرفتم، بلکه در منهتن رفتم، جایی که این پیراهن‌ها بلافاصله یک شوخی بودند. (این یک الگو می‌شود. تا زمانی که من چیزی را از نظر مد بفهمم، از قبل دو قدم عقب‌تر هستم.) در یک شغل دبیرستانی، رئیسم مجموعه‌ای از پیراهن‌ها و ژاکت‌های رنگارنگ به سبک Miami Vice برایم خرید. این‌ها در Oberlin مسخره به نظر می‌رسیدند، جایی که پوشیدن لباس‌های سرایدار از فروشگاه‌های دست دوم اوج سبک محسوب می‌شد. (به طور طعنه‌آمیزی، من در تابستان به عنوان سرایدار در همان آزمایشگاه هسته‌ای کار کرده بودم که پدرم در آن استخدام شده بود.)

پس از کالج، با گروهی از هنرمندان هیپستر معتاد به کتامین همراه شدم و با هم موفق شدیم چندین محله بروکلین را در اواخر دهه 90 اشرافی کنیم. یکی از دوستانم که به ویژه به مد آگاه بود، شروع به لباس پوشاندن من در Screaming Mimis، یک فروشگاه گران قیمت دست دوم کرد. لباس‌هایی که او به من گفت بخرم بسیار خارش‌دار بودند، بیشتر اقلام اورلون و داکرون از برندهای دهه 70 مانند Triumph of California، اما این لباس‌های تنگ، مانند پیشینیان شوروی خود، باعث می‌شد احساس کنم در حال بازی در یک اپرای بزرگ‌تر هستم، در حالی که به عنوان نوعی مجازات نیز عمل می‌کردند. در قرارهای عصبی، گاهی اوقات مجبور می‌شدم به حمام بدوم تا سعی کنم زیر بغل‌های اکریلیکم را زیر خشک‌کن زاویه دهم.

از آنجایی که من نویسنده‌ای بودم که در رختخواب کار می‌کردم، بیشتر به کت و شلوار نیاز نداشتم، اگرچه وقتی در سال 2012 ازدواج کردم، به Paul Smith رفتم تا یک کت و شلوار شاه ماهی بخرم که فکر می‌کردم خوب است، اگرچه خیلی هیجان‌انگیز نبود. من یک تاکسیدو J.Crew برای مزایای کراوات مشکی خریدم. یک بار، من یک جلسه سخنرانی را با حمایت مالی Prada انجام دادم و به عنوان غرامت یک ژاکت خاکستری زیبا، شلوار و یک جفت کفش جیر آبی به من داده شد. حالا که فکر می‌کنم، یک روسری هم بود. در نهایت، می‌گویم که من فوق‌العاده ارزان هستم و خرید لباس همیشه فشار خونم را بالا می‌برد. ترک Screaming Mimis پس از صرف بیش از 500 دلار همیشه به این ختم می‌شد که من به شدت مست می‌شدم تا خودم را به خاطر پولی که برای چنین پیگیری بیهوده‌ای هدر داده بودم، مجازات کنم.

آغاز رویا

وقتی به سن 50 سالگی رسیدم، نسبتاً مرفه و با یک خانواده کوچک، با مردی به نام Mark Cho آشنا شدم. ما به خاطر علاقه مشترک به ساعت‌های مچی (یک سرگرمی پرهزینه میانسالی که اخیراً به دست آورده بودم) و به این دلیل که از فروشگاه لباس مردانه کلاسیک او، the Armoury، با شعبه‌هایی در نیویورک و هنگ کنگ می‌دانستم، یکدیگر را کشف کردیم. the Armoury "پاتوقی برای افراد خبره لباس مردانه" نامیده شده است. اگر به دنبال چیزی مانند یک جلیقه کشمیر به رنگ "شکر قهوه‌ای" هستید، خانه خود را پیدا کرده‌اید. من حتی به یکی از شخصیت‌های آخرین رمانم، یک آدم خوش‌تیپ از یک خانواده chaebol برجسته کره‌ای، یک لباس از آن فروشگاه داده بودم تا بپوشد.

ما برای صرف شام در Union Square Cafe ملاقات کردیم و من بلافاصله از او (و لباس‌هایش) خوشم آمد. Mark تقریباً همیشه یک ژاکت و کراوات می‌پوشید و اغلب یک جلیقه همراه با عینک‌هایی از فلزی غیرممکن به تن می‌کرد. چیزی که در مورد او دوست داشتم این بود که چقدر در لباس‌های کلاسیک خود راحت به نظر می‌رسید و چگونه، با وجود اینکه همه لباس‌هایش با دقت انتخاب شده بودند، این تصور را ایجاد می‌کرد که زمان و فکر بسیار کمی را صرف این کرده است که کدام پارچه‌های قابل تنفس را روی اندام باریک خود قرار دهد. او به نظر می‌رسید که، با استفاده از فرمول اولیه من، راحت است.

بعداً، یاد می‌گرفتم که کل این ظاهر را می‌توان با کلمه ایتالیایی sprezzatura، یا "بی‌احتیاطی مطالعه شده" خلاصه کرد، و بعدها چیزهایی را یاد می‌گرفتم که ژاپنی‌ها کشف و اصلاح کرده بودند: "سبک Ivy"، که اساساً بی‌احتیاطی مطالعه شده به Dartmouth می‌رود. در حال حاضر، می‌دانستم که از آنچه می‌بینم خوشم می‌آید، که مهاجر تنها درونم - کسی که همیشه در تلاش است تا یک یونیفرم پیدا کند که به من کمک کند تا جا بیفتم - کنجکاو شده است. Mark یک بار یک ژاکت سافاری Armoury به من داد، همان ژاکتی که شخصیتی در رمانم پوشیده بود، و پارچه کتان سبک و آرام آن برای سخنرانی‌های تابستانی من در آلمان و سوئیس عالی بود. در همه جا، از زوریخ خشک و رسمی گرفته تا کلن مست و برلین باحال، ژاکت از یک چمدان بیرون می‌آمد و در عرض چند ثانیه چروک‌هایش را باز می‌کرد، در عین حال شیک به نظر می‌رسید و ظاهراً نسبت به بوهای بدن غیرآلمانی من نفوذناپذیر بود. به قول ارنست همینگوی، لعنتی عالی بود و من بلافاصله فهمیدم که بیشتر می‌خواهم.

من در دهه 30 زندگی‌ام در ایتالیا زندگی کرده بودم و با بسیاری از اشراف‌زادگان آنجا ملاقات کرده بودم. آن حرامزاده‌ها sprezzatura را برای سوزاندن داشتند، اما وقتی از آن‌ها در مورد ساخت کت و شلوارها و ژاکت‌هایشان می‌پرسیدم، لبخند می‌زدند و به من می‌گفتند که این کار یک خیاط تنها در ناپل یا میلان است. آه، با خودم می‌گفتم، پس قضیه این‌طور است. با توجه به دیدگاهم به زندگی، داشتن یک کت و شلوار سفارشی چیزی نبود که من برای آن مقدر شده باشم. ژاکت Prada که به من داده شده بود، که به اندازه کافی برایم مناسب بود، بیشترین چیزی بود که خدای کالوینیستی من تا به حال به من عطا می‌کرد.

اما با مارتینی‌های بیشتر و onglets au poivre با Mark، شروع به درک پارامترهای یک کت و شلوار سفارشی خوب و لوازم جانبی آن کردم: پیراهن‌های سفارشی و کفش‌های سفارشی. من همچنین شروع به پرسیدن محتاطانه سؤالاتی در مورد ماهیت مالی کردم و فهمیدم که قیمت داشتن چنین کمد لباسی به 10000 دلار نزدیک می‌شود و از آن فراتر می‌رود. من نمی‌خواستم این نوع هزینه ورودی را بپردازم. با توجه به تجربه خانواده خودم در فرار از یک ابرقدرت رو به زوال، سعی می‌کنم پولی پس‌انداز کنم تا با آن از مرز فرار کنم. برخلاف ساعت‌ها، یک کت و شلوار را نمی‌توان در مونترال یا ملبورن دوباره فروخت.

یک مکالمه کوتاه اما مولد با ویراستارانم در این مجله به زودی راه را برای ممکن شدن رویایم هموار کرد. در یک شام به‌ویژه غیرهوشیار با یک ساعت‌ساز ژاپنی بازدیدکننده، میزان خواسته‌هایم را به Mark زمزمه کردم. بله، این کار به تلاش زیاد، تحقیقات زیاد و احتمالاً سفر به دو قاره دیگر نیاز داشت. اما این کار می‌توانست انجام شود. با هزینه مناسب، با زیباترین و محکم‌ترین پارچه‌های تولید شده در ایتالیا و با بزرگ‌ترین خیاطان ژاپنی، یک کت و شلوار عالی برای هر کسی، حتی برای من، ساخته می‌شد.

چند فکر در مورد مد مردانه

در مدرسه مذهبی، من تورات و تلمود را مطالعه کردم، که خوب بودند اما نتوانستند تأثیر عمیقی بر جای بگذارند. در Oberlin، من دفترچه‌های گرامشی را از زندان خواندم. آن‌ها خوب بودند، اما کمی بیش از حد برای طبع مطبوع من زندانی بودند. Mark مرا با متون اساسی مرتبط‌تر با تجربه زیسته‌ام آشنا کرد، همانطور که می‌گویند. یا حداقل تجربه‌ای که امیدوار بودم زندگی کنم. متون متعارف مد مردانه، و من آن‌ها را به هر آدم خوش‌تیپ مشتاقی پیشنهاد می‌کنم، Dressing the Man، نوشته Alan Flusser، و True Style، نوشته G. Bruce Boyer هستند (همین نام به تنهایی شایسته یک کمربند است). من همچنین یک مطالعه ملی جالب، Ametora: How Japan Saved American Style، نوشته W. David Marx، روشنفکر خوش‌پوش، را اضافه می‌کنم که به زودی در توکیو ملاقاتش می‌کردم. مانند دانشجوی کوشایی که به ندرت قبلاً بودم، یادداشت‌های زیادی برداشتم: ظاهر آمریکایی، سوزن، London shrunk، شانه طبیعی، پود، تار. من تمام عمرم لباس پوشیده‌ام اما هرگز یک چیز در مورد آن‌ها نمی‌دانستم. این مانند ندانستن تفاوت بین کاشی‌ماهی تازه صید شده و تیلاپیای پرورش داده شده در مزرعه بود. هر کدام معده شما را پر می‌کنند، اما فقط یکی طعم خوبی دارد.

مد رسمی مردانه به دو شخصیت برمی‌گردد: Beau Brummell، آدم خوش‌تیپ تیزهوش اوایل قرن نوزدهم که بدون او کت و شلوار مدرن غیرقابل تصور بود (و طبق گزارش‌ها روزانه پنج ساعت را صرف لباس پوشیدن می‌کرد)، و ادوارد هشتم، تحسین‌کننده نازی‌ها و پادشاه کوتاه مدت که بیشتر به عنوان دوک ویندزور شناخته می‌شود. این دو آدم عوضی غیرقابل تحمل عمدتاً مسئول نحوه لباس پوشیدن مردان امروزی هستند. Flusser اشاره می‌کند: "با Brummell، سبک مردانه به یک مسئله تناسب و برش بی‌عیب و نقص، جزئیات نفیس و پاکیزگی بی‌نقص تبدیل شد." قبل از Brummell، اشراف‌زادگان از مواد غنی و بدبو لباس می‌پوشیدند. پس از آن، سبک‌ها از لباس‌های نظامی اقتباس شدند - به عنوان مثال، به شانه‌های پهن یک کت و شلوار راه راه انگلیسی فکر کنید. Boyer نوشت، دوک سادگی Brummell را گرفت و "به سمت تفصیلات باروک رفت." "چک‌های منطقه‌ای، چهارخانه‌های پنجره‌ای، راه‌راه‌های برجسته و تارتان‌ها حرفه واقعی او بودند."

در نبرد بین سادگی شدید آدم خوش‌تیپ قرن نوزدهم و تفصیلات بازیگوشانه دوک، خودم را در حال انتخاب اولی می‌یابم. شخصیت من بدون تارتان‌ها به اندازه کافی رنگارنگ است. بگذارید کت و شلوار فقط آن را در بر بگیرد. هر چه "چک منطقه‌ای" دوک باشد، من آن را نقد نخواهم کرد.

Yamamoto-San از راه می‌رسد

در 24 می سال سرنوشت‌ساز 2024، هواپیمایی از توکیو در شهر نیویورک فرود آمد و یکی از دقیق‌ترین مردان لباس‌پوش را حمل می‌کرد. نام او Yuhei Yamamoto است و او نماینده برجسته سبک Ivy است، همان روش لباسی که آمریکایی‌ها از آن قدردانی می‌کنند، اما فقط ژاپنی‌ها آن را کاملاً درک می‌کنند.

کت و شلوار انگلیسی، با تمام سخت‌گیری‌های شهر لندن، در سراسر جهان به اشکال مختلف تغییر شکل داد. ایتالیایی‌ها کار بسیار جالبی از آن انجام دادند. کت و شلوار میلانی بیشترین شباهت را به انگلیسی‌ها داشت، اما هرچه بیشتر به سمت پایین چکمه به فلورانس، رم و ناپل سفر می‌کردید، خیاط‌ها دست و دلبازتر می‌شدند. رنگ‌ها و تناسب ظاهری شادتر و مدیترانه‌ای‌تر می‌شدند، قدردانی بیشتری از بدن‌هایی داشتند که با خطوط و منحنی‌های کج تعریف شده بودند و با کربوهیدرات‌ها منفجر شده بودند. در همین حال، در آمریکا، طبق معمول، به سر کار رفتیم. کت و شلوار به یونیفرمی تبدیل شد که بر اشتراک و خوبی کار و حضور در کلیسای پروتستان بدون هیچ گونه آرایش دیگری تأکید می‌کرد. این کت و شلوار به "کت و شلوار گشاد" معروف شد. در دهه 1950، Brooks Brothers این مفهوم را با ظاهری تقریباً زیرکانه غیررسمی گسترش داد: ژاکتی با شانه‌های پهن طبیعی که مستقیماً از بدن آویزان می‌شد و شلوارهای جلوی ساده. این، همراه با سایر لمس‌های آمریکایی، مانند جین، اساس لباس‌های سبک Ivy شد که ژاپنی‌های دهه 60 آن را به یک وسواس ملی تبدیل کردند و به یک رویکرد کاملاً متفاوت به لباس کار، لباس اداری و لباس اوقات فراغت انجامید. امروزه، نمی‌توانید وارد Uniqlo شوید بدون اینکه اثرات پس از آزمایش و کمال ژاپنی‌ها در مورد اخلاق "سخت کار کن، سخت دعا کن" را ببینید.

من با Yamamoto-san در شعبه Upper East Side امپراتوری Armoury Mark Cho ملاقات کردم. لحظه‌ای که برای اولین بار او را دیدم، ترسیدم. هیچ‌کس نمی‌تواند اینقدر خوش لباس باشد. هیچ‌کس نمی‌تواند در یک کت و شلوار سه تکه راه‌راه قهوه‌ای مایل به زرد اینقدر مطمئن باشد که نه تنها از شانه‌های پهنش آویزان نمی‌شد، بلکه با انتظار در اطراف آن‌ها معلق می‌شد. هیچ‌کس کراوات ابریشمی قهوه‌ای نمی‌توانست اینقدر خوب با دستمال جیبی خال‌خالی قهوه‌ای و تکه ضخیم موهای تقریباً خاکستری که در بالای صورت کاملاً تراشیده شده‌اش شناور بود، مطابقت داشته باشد. این مرد قرار بود برای من کت و شلوار بدوزد؟ من شایسته نبودم.

Yamamoto-san مرا به طور خلاصه معاینه کرد و گفت: "کت و شلوار گشاد."

انتظار بیشتر می‌شود

روزهای زیادی بین ماه می و ژوئیه وجود دارد. دقیقاً چند روز نمی‌توانم به شما بگویم، زیرا من ریاضی‌دان نیستم، اما قطعاً وقتی منتظر مجموعه‌ای از لباس‌ها هستید تا زندگی شما را تغییر دهند، خیلی زیاد است.

میلان و فراتر از آن

تلاش کردم تا ذهنم را از نیاز مبرم به لباس‌های سفارشی دور کنم. یک کنفرانس مرا به تفلیس، گرجستان برد و سپس مدتی در استانبول، رم و لوکا به گشت و گذار پرداختم. سرانجام، نمایشگاه پارچه فرا رسید و من به همراه دوست قدیمی‌ام، Shilpa Prasad، مورخ هنر و مترجم ساکن توسکانی شیک‌پوش، به میلان سفر کردم، جایی که Mark منتظر ما بود.

Mark به من گفت: "ما از خیلی بالاتر شروع می‌کنیم"، به این معنی که ما عمیقاً وارد ریزه‌کاری‌های نحوه ساخت یک کت و شلوار می‌شویم. در میان گرمای بی‌رحمانه ژوئیه شهر، او ما را به یک کاخ نئوکلاسیک برد، جایی که Dormeuil، یک سازنده فرانسوی خانوادگی پارچه‌های گران قیمت، اسپرسو و نمونه‌های بی‌پایانی به ما ارائه داد. من اینجا نبودم که خرید کنم، فقط یاد بگیرم چه چیزی ممکن است.

حالت مادرانه

اما سفر من تازه آغاز شده بود.

در راه آسیا، یکی از آخرین فیلم‌های ویم وندرس، روزهای عالی را تماشا کردم و با اشک‌ریزی که اغلب در ارتفاع 30000 پایی رخ می‌دهد، مواجه شدم. این فیلم از یک نظافتچی مسن توالت در توکیو پیروی می‌کند که در مراقبتی که با آن وظیفه‌اش را انجام می‌دهد، غرق شده است، روشی که او کار خود را چیزی جز پست می‌کند. فداکاری نظافتچی توالت مرا به یاد چیزی انداخت که Mark در مورد اینکه چگونه یک صنعتگر واقعی فقط روی یک مورد تمرکز می‌کند و مدام از خود می‌پرسد، گفته بود: آیا این به خوبی چیزی است که می‌تواند باشد؟

در هنگ کنگ، Mark وسواس خود را در مورد صنایع دستی فردی به ساختمانی 100 ساله در خیابان Queen's Road Central، معروف به ساختمان Pedder آورد. در طبقه پنجم، یک فضای 6000 فوت مربعی به نام Pedder Arcade حس و حال مشخصی از Wong Kar-wai دارد که با طاق‌های پهن و فن‌های چرخشی بالای سر مشخص شده است. Armoury ممکن است فروشگاه اصلی Pedder Arcade باشد، اما فقط بخشی از یک مرکز سبک زندگی برای طبقه ثروتمند باهوش است، جایی که می‌توانید یک مجموعه نسخه اول امضا شده از Karla Trilogy جان لو کره را با حدود 7000 دلار خریداری کنید. خود Mark از فضایی به نام "The Study" کار می‌کند، جایی که مردم احساس راحتی می‌کنند تا سر بزنند و سیگار بکشند - برخی از بهترین سیگارهای جهان از اتاق انتظار فروخته می‌شوند، با انواع کوبایی کهنه‌سال شدیدتر که به گفته Mark، "به خوبی زیر بغل خدا" بو می‌دهند.

Mark از نظر میراث مالزیایی چینی است، اما در لندن، هنگ کنگ و لس آنجلس بزرگ شده و به زبان انگلیسی آمریکایی عالی صحبت می‌کند، اگرچه گهگاه یک کلمه مانند forgotten را به دو قسمت تقسیم می‌کند و به جذابیت او می‌افزاید. او مدرک لیسانس خود را در رشته اقتصاد از Brown گرفت و کار خود را در امور مالی آغاز کرد. ما از این نظر شبیه هم هستیم که هیچ یک از پدرانمان از شغلی که در نهایت انتخاب کردیم کاملاً راضی نبودند: کلمه‌سازی و فروش لباس. در میلان، از Mark پرسیده بودم که چگونه با پدرش مسائل را حل کرده است. Mark گفت: "او مرد."

Yamamoto-San برمی‌گردد

ما با یک پیراهن Ascot Chang، با سه پیراهن دیگر در راه، هنگ کنگ را به مقصد توکیو برای مراحل نهایی سفر سفارشی ترک کردیم - دومین پرو با Yamamoto-san و یک پرو کفش با Yohei Fukuda، "به گفته Mark، به طور قابل بحث بهترین پولی که می‌توان برای کفش خرج کرد."

توکیو شهر صنعتگران است و من خوشحال بودم که Mark را تماشا کنم که مانند یک مرغ مگس‌خوار در اطراف می‌چرخد و به دنبال لوازم کامل برای مشتریانش می‌گردد. ما از شعبه Ginza آتلیه Jean Rousseau بازدید کردیم، جایی که مردان با روپوش‌های سفید آزمایشگاهی یک بند ساعت را برای Patek Philippe Ellipse یک مشتری کامل می‌کردند. Mark پرسید: "آیا بخیه طلایی رز واقعی دارید؟ می‌دانم که هزینه زیادی دارد."

ما عرض Ginza تا Ortus، سازنده کیف‌های نخبگان از موادی از جمله اسب آبی، فیل و فک را با تاکسی طی کردیم، جایی که Mark یک کیف چرمی برای یک مرد بیکار وسواسی سفارش داده بود که حاوی چیزی جز یک مجموعه Monopoly (نسخه تراموا هنگ کنگ، به طور طبیعی، قطعات ساخته شده از نقره) نبود. پرسیدم: "آیا او در اطراف هنگ کنگ با دوستانش Monopoly بازی می‌کند؟"

Mark گفت: "خوب، او امیدوار است که این کار باعث شود او دوستانی پیدا کند."

آن شب من با W. David Marx، نویسنده Ametora مذکور شام خوردم. David یک هیبرید 193 سانتی‌متری WASP-کاتولیک-یهودی جنوبی است که Yamamoto-san را نیز به عنوان یک خیاط حساب می‌کند. او در مورد کت و شلواری که به زودی می‌پوشیدم به من گفت: "این باعث می‌شود شبیه یک بزرگسال به نظر برسید. که دیگر چیزی نیست که مردم می‌خواهند به نظر برسند."

صبح روز بعد، از پله‌ها بالا رفتم تا به طبقه دوم آتلیه Yamamoto-san، Tailor Caid در بخش شیک Shibuya در توکیو برسم. به خیاطی مدرن Caid خوش آمدید، علامتی در کنار تصویری از یک مرد با کلاه فدورا که یک کیف را در خیابان مدیسون خیالی حمل می‌کرد، اعلام می‌کرد. علامت ادامه داد: ما فخرفروش‌های مد نیستیم، اما چند قانون ساده را می‌دانیم.

در داخل، Yamamoto-san در یک کت و شلوار راه‌راه دیگر، این یکی آبی روشن، با یک دستمال جیبی آبی تیره که تضاد ایجاد می‌کرد، پر زرق و برق بود. یک دستگاه پخش صفحه نه تنها Ella Fitzgerald، بلکه یک نسخه ژاپنی نادر از اثر او با عنوان Ella and Nice Guys را می‌چرخاند. یک پرچم Harvard در حمام آویزان بود. نسخه‌های قدیمی و زرد شده مجلات ژاپنی وجود داشت که سبک Ivy را مترادف با ژاپن کرده بودند، با عناوینی مانند Popeye و Hot-Dog Press و تیترهایی از جمله "ما IVY Leaguers واقعی هستیم." و سرانجام، من با کار در حال پیشرفت روبرو شدم که روی یک چوب لباسی آویزان شده بود: کت و شلوار آبی نیمه‌شب من با نخ بخیه سفید به هم چسبیده بود.

من زیر پرچم Harvard ادرار کردم و با دستان لرزان کت و شلوار را پوشیدم. در این مرحله از فرآیند سفارشی، نخ بخیه ژاکت را تغییر شکل داده بود و آن را به ربع تقسیم کرده بود و دکمه‌ها چیزی جز برچسب نبودند. اما می‌توانستم شروع به تصور شگفتی‌هایی کنم که کت و شلوار به آن تبدیل می‌شود. پارچه سنگین شش لایه از نظر ابتدایی رضایت‌بخش بود، مانند یک زره سبک، اما زرهی که توانست با نزدیک به کمال به بدنم بچسبد. این دومین پرو نزدیک را حذف می‌کند.

Yamamoto-san از طریق مترجم توضیح داد: "یک شانه کشیده وجود دارد، اما پدی وجود ندارد"، که وحشت‌های دهه 80 را که به پد شانه مبتلا بودند، نفی می‌کند، اما همچنین موفق می‌شود از شانه راست افتاده من حمایت کند. Yamamoto-san اشاره کرد: "فضای خالی در سینه وجود دارد." از آنجایی که من به شدت خمیده می‌شوم، او از تکنیک آویزان کردن استفاده کرده بود تا، به قول Mark، "به سینه شما حجم بیشتری بدهد." این ژاکت ماهرانه از نظر انتقادی این نکته را می سازد که این موضوع بیشتر مربوط به کاتینگ و در حال انجام فعالیت است.