آنا وینتور در سال ۱۹۹۰، سمت راست.
آنا وینتور در سال ۱۹۹۰، سمت راست.

آنا وینتور، آزمون ووگ و آنچه امروز برای ورود به حلقه نخبگان لازم است

در دهه ۱۹۹۰، هر کسی که آرزو داشت دستیار «شیطان در پرادا» شود، باید برای اثبات سرمایه فرهنگی خود در یک آزمون شرکت می‌کرد. اما این سرمایه چگونه امروز سنجیده می‌شود؟

این یک نمونه وحشتناک از نخوت بود، حتی با استانداردهای سلطنت «ملکه دل‌ها»ی آنا وینتور بر نیویورک دهه ۱۹۹۰. متقاضیان مشتاق برای دستیاری در مجله ووگ آمریکا — دستیاران سطح پایین و مسئول آوردن اسپرسو! — ابتدا با یک آزمون روبرو می‌شدند که در آن باید دانش خود را در مورد لیستی شامل ۱۷۸ نفر از افراد مشهور، مکان‌ها، کتاب‌ها و فیلم‌ها اثبات می‌کردند. چیزی شبیه ترکیبی از یک مصاحبه شفاهی در دانشگاه‌های آکسفورد و کمبریج (Oxbridge viva) و یک امتحان ورودی برای میهمانی شام بزرگان در آپر وست ساید (Upper West Side).

این آزمون که تابستان امسال در کتاب «امپراتوری نخبگان» (Empire of the Elite) — روایتی از دوران باشکوه کُنده ناست (Condé Nast) نوشته مایکل گرینبام (Michael Grynbaum) — منتشر شد، اکنون سندی تا حدی خود-طنزآمیز از دوران «شیطان پرادا می‌پوشد» (Devil Wears Prada) به نظر می‌رسد. آیا وینتور، که از مدرسه خصوصی خود در لندن بدون هیچ مدرکی ترک تحصیل کرده بود، در حالی که خود را بی‌علاقه به تحصیلات آکادمیک معرفی می‌کرد، به همان اندازه که با ژان پل گوتیر (Jean Paul Gaultier) طراح لباس اسکاتلندی آشنا بود، با ژان ژنه (Jean Genet) رمان‌نویس نیز آشنایی داشت؟ یا این آزمون یک تمرین سادیستی برای محدود کردن ورود بود، که در آن دروازه به هنگام بیرون رانده شدن ما طبقه دهقانی با کفل‌های بیش از حد ضخیممان از دفاتر ووگ در مدیسون اَونیو (Madison Avenue) به ما برخورد می‌کرد؟

با این حال، این فهرست در سال ۲۰۲۵ به طور غیرمنتظره‌ای اهمیت یافته است. این سند تازه کشف شده به نوعی سنگ روزتا (Rosetta Stone) می‌ماند که شایسته قرار گرفتن در یک محفظه پلکسی‌گلاس در موزه بریتانیا (British Museum) است. این سند، دورانی قدیمی‌تر و اکنون غیرقابل دسترس را رمزگشایی می‌کند، دورانی که به قول گرینبام، ممکن بود فهرستی از «بیانیه خیره‌کننده‌ای از دانش و ارزش‌های مشترکی که اهمیت داشت... که سردبیران آن معتقد بودند یک شهروند فهیم باید از آن آگاه باشد» تهیه کرد.

آیا شما در سال ۲۰۲۵ سرمایه فرهنگی دارید؟ در آزمون شرکت کنید

تاریخ‌دانان گاهی تخمین می‌زنند که آخرین زمانی که یک فرد می‌توانست با کل مجموعه دانش علمی آشنا باشد، در مقطعی از قرن ۱۸ میلادی بوده است. آیا این فهرست اواسط دهه ۱۹۹۰، آخرین باری بود که می‌توان گفت آنچه «فرهنگ پیچیده» غربی محسوب می‌شد، مشترک بود؟ یا فراتر از آن، آخرین باری که کسی به آن اهمیت می‌داد؟

سه دهه بعد، سعی کردم فهرست جدیدی را تصور کنم. اما این ایده مدام به دلیل بیهودگی خود از هم می‌پاشید. مسئله فقط این نیست که دیگر هیچ سوپرمدلی وجود ندارد — یا بهتر بگوییم، آنهایی که وجود دارند، مانند کیت ماس، هنوز بدون تغییر از فهرست دهه ۱۹۹۰ باقی مانده‌اند. مسئله فقط این نیست که دیگر هیچ سرآشپز مشهوری وجود ندارد — به همین ترتیب، ولفگانگ پاک (Wolfgang Puck) از آن فهرست همچنان فعال است. معادل بریتانیایی پاک احتمالاً کسی مانند گوردون رمزی (Gordon Ramsay) است، به علاوه هر آشپز میان‌سال و با سبیلی که هنوز مورد طرد واقع نشده، و آنها نیز از دهه ۱۹۹۰ تاکنون جایگزین نشده‌اند.

همین امر در مورد عکاسان نیز صدق می‌کند. هر کسی که قرار بود رابرت مپل‌تورپ (Robert Mapplethorpe) یا ویلیام وگمن (William Wegman) را در این فهرست از جایگاهشان براند، مدت‌ها پیش چهره‌اش با یک آیفون به دیوار چسبانده و عکس گرفته شد. همینطور برای هنرمندان: همان نام‌هایی که به عنوان «ترک‌های جوان» (اصطلاحی برای افراد جوان و پرانرژی) بزرگ شدند، «ترک‌های پیر» بدون رقیب هستند. واقعاً زمانی بود که یک معمار — در این مورد فرانک گِری (Frank Gehry) در فهرست — جذابیت ستاره‌های راک را داشت. معمارانی که در آن زمان بخشی از گفتمان فرهنگی بودند، مانند ریچارد راجرز (Richard Rogers)، رنزو پیانو (Renzo Piano) و نورمن فاستر (Norman Foster)، به عنوان نمادشکنان جوان به شهرت رسیدند. راجرز اکنون فوت کرده، در حالی که بقیه، دودوهای پیر و تنها بدون وارث هستند، زیرا افراد خلاق در زمینه‌های خود با آن سطح نفوذ به سمت انقراض رانده شده‌اند.

این فقط به این دلیل نیست که بسیاری از نام‌های این فهرست، مانند وینتور، پاک، گِری، اَنی لیبویتز (Annie Leibovitz) یا فِرن لِبویتز (Fran Lebowitz)، از نسل بومرها (Boomer) هستند که در جوانی به شهرت رسیدند و تا دیر وقت به کار خود ادامه می‌دهند. این فقط به این دلیل نیست که آنها بر زمینه‌های خود مستقر شده‌اند و سایه‌ای افکنده‌اند که مانع رشد جدید می‌شود. مسئله این است که دیگر کسی به کارهای آنها توجه زیادی نمی‌کند. در دنیای اینستاگرام، دکوراسیون داخلی منزل فرد مهم‌تر از معماری ساختمان‌های عمومی است. و اصلاً چه کسی دیگر مجله یا کتاب‌های «میز قهوه» (coffee table book) می‌خرد؟ در سال ۱۹۹۲، یک کتاب میز قهوه با عنوان «سکس» (Sex) شامل عکس‌هایی از یک زن نیمه برهنه (مدونا) که توسط یک عکاس ستاره (استیون میزل (Steven Meisel)، در فهرست) گرفته شده بود، میلیون‌ها نسخه فروخت. اکنون برای حذف این نوع محتوا از مرورگر خود باید هزینه اضافی بپردازید.

بنابراین به مشکل بعدی می‌رسیم: حتی در دسته‌بندی‌های کتاب، موسیقی و فیلم در فهرست ووگ، تعهد اجتماعی به توجه کردن از بین رفته است. نویسندگان نیویورکی برت ایستون الیس (Bret Easton Ellis) و جی مک‌اینرنی (Jay McInerney)، که در فهرست بودند، به درستی «باحال» محسوب می‌شدند. مارتین اَمیس (Martin Amis)، جولیان بارنز (Julian Barnes) و کازوئو ایشی‌گورو (Kazuo Ishiguro) به شیوه خود، صحنه‌ای تازه و شگفت‌انگیز پرسود را در لندن تشکیل داده بودند. صحبت از تازه‌ترین آثار این نویسندگان در میهمانی‌های شام پریمرُز هیل (Primrose Hill) مانند کیک «نِمِسیس شکلاتی» (Chocolate Nemesis) از همان کتاب دستور پخت ریور کافه (River Café) پخش می‌شد. کدام نویسندگان اکنون می‌توانند سطح پیش‌پرداخت و احترام ادبی آنها را با هم ترکیب کنند؟ شاید سالی رونی (Sally Rooney)، اما او خودش هم به نظر می‌رسد زیاد به این مسئله اهمیت نمی‌دهد.

آیا تاریخ مصرف مجله ووگ گذشته است؟

انگلیسی پرطرفدارترین درس در آزمون A-level (امتحانات نهایی دبیرستان در بریتانیا) در دهه ۱۹۹۰ بود، اما اکنون ریاضیات است، یک معکوس‌سازی یین و یانگ. تعداد دانشجویانی که در رشته انگلیسی تحصیل می‌کنند در دهه گذشته یک سوم کاهش یافته و دپارتمان‌های مربوطه در حال تعطیلی هستند. اگرچه بسیاری در اینستاگرام می‌توانند رنگ آبی مشخص کتاب‌های انتشارات فیتزکارالدو ادیشِنز (Fitzcarraldo Editions) — یک ناشر مستقل ادبی با جایگاه ویژه — را تشخیص دهند، اما این به معنای آن نیست که یکی از آنها را خوانده باشند. کتاب‌ها دیگر تکالیف اجباری برای طبقه متوسط نیستند، زیرا تکالیف فرهنگی به طور کلی اهمیت خود را از دست داده‌اند.

در سال ۲۰۰۰، دیوید بروکس (David Brooks)، ستون‌نویس نیویورک تایمز، کتاب «بوبوها در بهشت» (Bobos in Paradise) را نوشت. کتاب او تلاشی بود برای به تصویر کشیدن دنیای قبل از ۱۱ سپتامبر «بوبوها» یا «بوهِمی‌های بورژوا» (bourgeois bohemians)، غربی مرفه و صلح‌آمیز که در آن طبقات متوسط از ذوق فرهنگی خود درآمدزایی می‌کردند. طبقه برهمن (Brahmin) فارغ‌التحصیلان هنر با طبقات بازرگان ادغام شدند. پاداش برای سرمایه فکری، در انتشارات، تبلیغات، روزنامه‌نگاری، رونق گرفته بود: همانطور که بروکس نوشت، «حتی فارغ‌التحصیلان علوم انسانی نیز می‌توانستند یک روز از خواب بیدار شوند و ناگهان خود را عضوی از بالاترین طبقات درآمدی بیابند.»

دیگر چنین نیست. بررسی‌های مکرر نشان داده است که نسل زد (Generation Z) تاکنون کارآفرین‌ترین نسل بوده است: یک چهارم میلیون نفر از آنها در حال حاضر مدیر شرکت هستند. از سال ۱۹۶۶، دانشگاه UCLA یک نظرسنجی سالانه از دانشجویان جدید خود به نام «دانشجوی تازه‌وارد آمریکایی» (The American Freshman) انجام می‌دهد. وقتی این نظرسنجی آغاز شد، «توسعه فلسفه معنادار زندگی» دو برابر «ثروتمند شدن از نظر مالی» به عنوان دلیل رفتن به دانشگاه محبوبیت داشت. تا سال ۲۰۱۵ این اهداف جای خود را عوض کرده بودند، پول دو برابر معنی و مفهوم محبوبیت یافته بود. دانشجویانی که سال‌های کالج خود را روی مبل‌های پُفکی می‌گذراندند و به طور خودنمایانه درباره پوستر فیلم آرت‌هوس فرانسوی روی دیوارشان (همیشه فیلم «بتی بلو» (Betty Blue) بود) ورّاجی می‌کردند، اکنون بیش از حد مشغول انجام کارآموزی یا برنامه‌ریزی برای راه‌اندازی کسب‌وکار کوچک و جانبی خود هستند.

در این زمینه، زمانی که برای فرهنگ سنتی صرف می‌شود، یک بی‌ربطی غیرقابل پرداخت است. بسیاری می‌گویند، پوف، اصلاً چه کسی واقعاً آن چیزها را دوست داشت، آیا همه ما فقط تظاهر نمی‌کردیم؟ این جوانان بیست و چند ساله، توهین یک آزمون فرهنگی به سبک ووگ را برای گرفتن یک شغل ورودی تحمل نمی‌کنند. اگر شما شرکت خود را راه‌اندازی می‌کنید، نیازی ندارید که با بازی در مسابقه مسخره کافه‌ای رئیس‌های پدربزرگ‌سن خود، خود را برای آنها شیرین کنید. اگر چیزی باشد، این محیط‌های کاری هستند که تشنه تسلط دیجیتالی جوانان هستند و اکنون به کارکنان مسن‌تر خود در سال ۲۰۲۵ یک آزمون سواد آنلاین می‌دهند تا ببینند چه کسی را باید اخراج کنند.

کهن‌الگوی شغل رویایی، البته، دیگر مجله ووگ آمریکا نیست. احتمالاً یک دهه پیش گوگل بود، اکنون به نظر می‌رسد نسل زد بیشتر جاه‌طلب هستند که استارتاپ فناوری خود را تأسیس کنند تا اینکه برای یکی کار کنند. امروز «امپراتوری نخبگان» توسط «تِک بِروها» (tech bros) (اصطلاحی برای مردان جوان و موفق در صنعت فناوری) اداره می‌شود، نه سردبیران کُنده ناست. «بوبوهای» جاه‌طلب جوان را بهتر است «بِروهو» (Brohos) نامید، یعنی پیروان تِک بِروها که سرمایه‌داری را در اولویت قرار می‌دهند.

سال‌های من در ووگ و حقیقت پشت پرده «شیطان پرادا می‌پوشد»

بله، سلیقه در موسیقی و تلویزیون توسط شبکه‌های اجتماعی و سرویس‌های پخش آنلاین تقسیم شده است. اما مهم نیست. برای موفقیت در این دنیا به لیستی نیاز دارید که به تلاش برای بهینه‌سازی خود خدمت کند: این لیست به جای آن پر از برنامه‌ها (apps)، پادکست‌ها، برندها یا جدل‌نویسان (polemicists) خواهد بود. دسته جدیدی برای سلامتی و ورزشکاران وجود خواهد داشت که کاملاً در ووگ غایب بود. پادکست «هوبرمن لَب» (Huberman Lab) نمونه‌ای ایده‌آل است: اندرو هوبرمن (Andrew Huberman) یک متخصص عصب‌شناسی است، بله، اما او میلیون‌ها دلار خود را، مانند دیگر کارشناسان طول عمر در سیلیکون ولی (Silicon Valley)، با تبلیغ کمال‌گرایی بدن و برند خود به دست می‌آورد.

در کتاب «متولد شده برای حکمرانی» (Born to Rule)، کتاب سال گذشته که نخبگان بریتانیا را تحلیل می‌کرد، نویسندگان از سرگرمی‌های ذکر شده در کتاب «چه کسی کیست» (Who’s Who) به عنوان معیاری برای تغییر فرهنگی استفاده می‌کنند. مدیران ارشد اجرایی قبلاً «موسیقی، شعر، هنر، شراب» را فهرست می‌کردند، اما اکنون بیشتر «ورزش کردن و تماشا کردن» است. در دهه ۱۹۹۰، کمدی‌های عاشقانه (rom-coms) شخصیت‌های بوهِمی داشتند که به طور شاعرانه درباره عشق واقعی نگران بودند. اما فیلم کمدی عاشقانه پرطرفدار این تابستان با بازی داکوتا جانسون (Dakota Johnson)، در واقع «مادی‌گرایان» (Materialists) نام دارد و قهرمان داستان به طرز بی‌رحمانه‌ای یک خواستگار را به خاطر میزان درآمدش رد می‌کند.

جانسون از دوران هنرمندی رمانتیک قرن بیستم عبور کرده و مانند یک بکّی شارپ (Becky Sharp) مزدور از کتاب «بازار خودفروشی» (Vanity Fair) — کتاب، نه مجله — رفتار می‌کند. البته هیچ‌کدام اهمیت ندارد. طبقه بازرگان از بوهِمی‌ها جدا شده است. ممکن است محافظه‌کاران متکبر بگویند این «خود» بر «روح» غلبه کرده است. اما نسل جدید استدلال می‌کند که این «عمل‌گرایی» بر «خودنمایی» پیروز شده است.