در یک شب گرم اکتبر ۱۲ سال پیش، پدرم، یایا عوفر، توسط دو تروریست فلسطینی به قتل رسید. آنها در خانه، در شب، با تبر به او حمله کردند و ۴۱ ضربه به بدنش وارد کردند. قتل او برنامه ریزی شده بود. پدرم، که به عنوان سرهنگ در ارتش اسرائیل بازنشسته شده بود، چهره اصلی دوران کودکی من بود. به عنوان یک فرد بالغ، من عاشق پیاده روی با او در سراسر این کشور و ملاقات با مردم از هر زمینه ای بودم. در یک شب همه آن از بین رفت. مهاجمان به حبس ابد محکوم شدند. اکنون، به عنوان بخشی از توافق آتش بس بین اسرائیل و حماس، یکی از آن مردان آزاد خواهد شد.
من با آزادی او به صلح رسیده ام.
بسیاری از ۱۰۰۰ زندانی که در ازای آزادی گروگان های اسرائیلی باقیمانده آزاد می شوند، خون افرادی مانند پدر من را بر دستان خود دارند، که برخی از آنها به سختی خشک شده است. پشت هر ویدیوی دلگرم کننده از یک گروگان که اعضای خانواده خود را در آغوش می گیرد، خانواده ای مانند خانواده من وجود دارد که مجبور می شوند غم و اندوه خود را دوباره زنده کنند.
دانستن اینکه مردی که پدرم را کشت از زندان بیرون خواهد رفت، احساسات پیچیده ای را برمی انگیزد، اما می دانم که آزادی این زندانیان تصمیم درستی است، اگر این همان چیزی است که برای نجات گروگان هایی که نزدیک به ۵۰۰ روز است در اسارت هستند، لازم است. من معتقدم هیچ چیز مقدس تر از بازگرداندن گروگان ها به خانه نیست - نه غم و اندوه من، که پایان نخواهد یافت، و نه حتی پدرم، که نمی توانم زندگی او را برگردانم. نه اگر بتوانیم هموطنان خود را که هنوز در تونل های زیر غزه نگهداری می شوند، زنده برگردانیم.
امیدوارم این تبادل گروگان و زندانی به این جنگ طولانی و وحشتناک که به میلیون ها نفر در هر دو طرف که آن را انتخاب نکردند، تحمیل شده است، پایان دهد. و با این حال من به شدت نگرانم که وقتی تبادلات به پایان رسید، وقتی نیروها عقب نشینی کردند، متوجه شویم که اسرائیلی ها و فلسطینی ها اکنون دورتر از هر زمان دیگری در تاریخمان از صلح هستند.
من از یک خانواده صلح طلب می آیم. پدربزرگ پدری من، متولد حیفا، به آزادی اردوگاه کار اجباری داخائو با ارتش انگلیس کمک کرد. پدربزرگ مادری من از هولوکاست در اروپا جان سالم به در برد. او پس از جنگ به اسرائیل مهاجرت کرد و درمان سندرم استرس پس از سانحه را آغاز کرد.
پس از مرگ پدرم، من نیز خواهان صلح بودم، نه انتقام. بنابراین من در جامعه صلح سازی، از جمله انجمن دایره والدین - خانواده، گروهی از خانواده های داغدار، اسرائیلی ها و فلسطینی ها، که همگی عزیزان خود را به طرز وحشیانه ای در این درگیری بی پایان از دست داده اند، شرکت کردم. در دوستی هایی که ایجاد کردم، نه تنها اسرائیلی ها، بلکه فلسطینی ها را نیز جستجو کردم تا ضرر آنها و ضرر خودم را درک کنم. این پادزهری برای مارپیچ شدن به حالت افسردگی، ترس و نفرت بود. در حوالی زمان قتل پدرم، به سازماندهی پروژه سالانه فصل فرهنگ اورشلیم کمک می کردم که یهودیان و اعراب را برای پروژه های فرهنگی مشترک از جمله موسیقی، هنر و تئاتر گرد هم می آورد.
در آنجا با یاسر، یک فلسطینی از محله مسلمان نشین شهر قدیمی آشنا شدم. یاسر در کمک به من برای بازسازی خشم و اندوه پس از قتل بسیار مهم بود. او گفت که من و او در یک جبهه علیه افراط گرایی در هر دو جامعه خود می جنگیم.
شرکت در این گروه های از دست دادن مشترک و فرهنگ مشترک باعث می شد احساس کنم شخصیتی در یک داستان عامیانه خاخامی هستم، داستان هایی درباره کاشتن بذر در یک سرزمین بایر که روزی رشد می کند و درختی می شود که دیگران می توانند از آن لذت ببرند.
از ۷ اکتبر، به نظر می رسد ریشه هایی که توسط آن بذرها جوانه زده اند در زمین پژمرده می شوند. در طول جنگ، افراد بسیار زیادی را در هر دو طرف می شناسم که به دلیل سرخوردگی، انکار و حتی رادیکالیزه شدن، اردوگاه صلح را ترک کرده اند. بسیاری با تحریک جذابیت سرمست کننده رسانه های اجتماعی، فریفته شده اند تا مواضع افراطی اتخاذ کنند، مانند انکار جنایات مرتکب شده توسط طرف خود و غیرانسانی جلوه دادن طرف دیگر.
به نظر می رسد ایجاد پل بین افرادی که توسط مجموعه ای جایگزین از حقایق هدایت می شوند، غیرممکن است. و با این حال من جرقه هایی از امید را در دیدن کسانی که خانواده خود را در ۷ اکتبر از دست دادند، می بینم که در فضای مشترک اندوه به ما پیوسته اند و اصرار ندارند که اندوه منحصر به یک طرف یا طرف دیگر است.
برای من این فقط یک مسئله آرمان نیست. این یک مسئله بقا است. کیبوتص من، باهان، در داخل اسرائیل، نه چندان دور از کرانه باختری، جایی که حماس در حال حاضر اقتدار فلسطین را به چالش می کشد، قرار دارد. آنچه در غزه رخ داد نباید اجازه داده شود در آنجا نیز ریشه بدواند. افزایش بیگانگی بین اسرائیلی ها و فلسطینی ها - هم در داخل اسرائیل و هم در خارج از آن - پس از ۷ اکتبر ممکن است آن را اجتناب ناپذیر کند.
اقداماتی وجود دارد که می توانیم انجام دهیم که صلح را در آینده محتمل تر می کند. اولین تغییر باید یافتن رهبران جدید در اسرع وقت باشد. ائتلاف بنیامین نتانیاهو اختلافات را در داخل جامعه اسرائیل تعمیق کرده و به افراط گرایی فیلتر نشده اجازه داده است تا به قلب نهادهای اسرائیل راه یابد.
در رام الله، محمود عباس، رئیس تشکیلات خودگردان فلسطین نیز نتوانسته است مردم خود را برای آشتی یا همزیستی آماده کند. و همانطور که در غزه بود، بسیاری از فلسطینی ها در کرانه باختری اکنون تاکتیک های خشونت آمیز ارائه شده توسط حماس را بر فساد حزب فتح آقای عباس ترجیح می دهند.
هر دو طرف به رهبرانی نیاز دارند که آنقدر شجاع باشند که حقیقت تلخ را به ما بگویند که این درگیری است که فقط می تواند باخت، نه برد. ما شایسته رهبرانی هستیم که بدانند این مصالحه و شفقت است - نه شعارهایی مانند "مقاومت" و "پیروزی کامل" - که می تواند چرخه از دست دادن و درد ما را بشکند.
حملات حماس در ۷ اکتبر و مقیاس پاسخ اسرائیل به احتمال زیاد نسل من را محکوم کرده است که قبل از رسیدن به سرزمین موعود مانند اسرائیلی هایی که از مصر از بردگی فرار کردند، در بیابان نابود شوند. اما ۴۰ سال دیگر، کودکان اسرائیلی و فلسطینی ممکن است هنوز زنده بمانند تا ببینند که بذرهایی که ما در این سرزمین بایر کاشته ایم، با ارتباطات و غم و اندوه مشترکمان، به درختی از امید مشترک اجازه می دهد تا رشد کند و میوه دهد.
با بازگشت یکی از مردان مسئول مرگ پدرم به جهان، من نیز به تلاش برای یافتن راه هایی برای کاشتن بذرهای جدید ادامه خواهم داد، نه علیرغم آزادی قاتل پدرم، بلکه به دلیل آن. من هرگز به او اجازه نخواهم داد سرنوشت مشترک ما را در این سرزمین تعیین کند. میراث پدرم آن را می طلبد.
Meytal Ofer معلم کودکستان در کیبوتص باهان، اسرائیل است.