عکس: گتی ایماژ
عکس: گتی ایماژ

ماریان فیتفول همیشه با برچسب‌ها مبارزه کرد

این خواننده و نماد دهه 1960 در 30 ژانویه در سن 78 سالگی درگذشت

عشق آزاد. داروهای روانگردان. کوسن‌های مراکشی گلدوزی شده. نیچه. ذن. زیورآلات قبیله‌ای. اگزیستانسیالیسم سفارشی. لباس‌های Ossie Clark با چکمه‌های تا زانو. (بعداً، همه بلوزهای چین‌دار و شنل از بازار عتیقه بودند). جملاتی مانند «آیا شما Les Fleurs du Mal را خوانده‌اید؟» یا، وقتی برای اولین بار با میک جگر خوابید، بحثی عمیق درباره جام مقدس. همه اینها دهه 1960 را برای ماریان فیتفول خلاصه می‌کرد. اما بیش از همه، او با لبخند هنوز درخشان خود به یاد می‌آورد: «همه چقدر زیبا بودند».

و بسیاری می‌گفتند، او بیشتر از همه. از نظر اندرو لو اولدهام، مدیر رولینگ استونز، که او را در سال 1964 در یک مهمانی کشف کرد، او یک فرشته بود (با سینه‌ها). از نظر مردم بریتانیا، که وقتی او برای اولین بار در "Top of the Pops" ظاهر شد، در سن 17 سالگی با موهای بلوند صاف و چشمان آبی معصوم، با زمزمه‌ای سوزناک "As Tears Go By" را می‌خواند، عاشق او شدند، او یک دختر مدرسه صومعه باوقار بود که ناگهان به شهرت رسید. "دوشیزه روی پایه" اولین برچسب از بسیاری از برچسب‌ها بود که مانند سایه به او چسبید.

آن پایه خیلی بلند نبود. او در اواسط دهه 1960 چندین آهنگ در بین ده آهنگ برتر داشت، اما هیچکدام، حتی "Tears"، به رتبه یک نرسیدند. او بازیگر بهتری نسبت به خواننده بود. در مورد باکره یا باوقار، اینها هم درست نبودند. درست است، او آهنگ‌های محلی شیرینی را در کافه‌های ریدینگ می‌خواند. اما در سنت جوزف، پشت یک جلد کاغذی قهوه‌ای که ادعا می‌کرد "تقلید از مسیح" است، او هویزمانس و ژنه را می‌بلعید. او همچنین مرتباً از کمونی بازدید می‌کرد که پدر فراری‌اش در آنجا دانته و پترارک را تدریس می‌کرد و اگر شبانه دور باروها می‌خزید، می‌توانست صدای عشق‌بازی پر سر و صدای کموناردها را بشنود. وقتی او خانه را به مقصد لندن ترک کرد، قصد داشت هر چیزی را تجربه کند.

اول، سیگار کشیدن و نوشیدن. او هر دوی این کارها را زیاد انجام داد و دوست داشت زندگی‌اش از طریق آهنگ‌هایش به گوش برسد. سپس رابطه جنسی فراوان. او سه نفر از رولینگ استونز را امتحان کرد: برایان ضعیف بود، کیت بهترین شب زندگی‌اش را به او داد، اما میک بهترین شرط به نظر می‌رسید. کمبودی از دیگران وجود نداشت. فرشته عفیف به سرعت با نقش خود در "دختر روی موتورسیکلت" (1968) تحت الشعاع قرار گرفت، در حالی که روی اسب خود در چرم مشکی تنگ، واقعاً خوب به نظر می‌رسید. او میک را حریص و در مورد عادت زاغی‌اش در خرید چیزهای درخشان بسیار سخت‌گیر یافت، اما در طول چهار سالی که با هم بودند، مهربان بود. او "اسب‌های وحشی" را پس از آن نوشت که او به او گفت که نمی‌توان او را دور کرد. برای مطبوعات، او اکنون "الهه میک" بود، برچسبی که برای دهه‌ها حفظ کرد، نیمه‌ترس از سرگردانی دوباره به مدار رقص او.

استونزها شرکت سختی بودند. آن سال‌ها در چرخشی از مواد مخدر، مهمانی‌ها، بارداری‌ها (یکی توسط شوهر اولش جان دانبار، یکی، سقط شده، توسط میک)، حملات پلیس و بدنامی چرخید. او اصرار داشت که به عنوان یک معصوم واقعی، پس از آن، نه قبل از آن، به مواد مخدر روی آورده است که میک را برای خواندن "خواهر مرفین" ترغیب کرده است. او آنها را در یک مهمانی در سال 1967 کشف کرده بود که میزبان شش خط روی میز آماده کرده بود. او یک اسکناس دلار پیچیده شده به او داد. او هر شش مورد را استنشاق کرد. (او توضیح داد، این کوکائین مرک بود، ظریف مانند دانه‌های برف.) او به زودی به هروئین روی آورد، اگرچه قصد نداشت این کار را بکند، و بیشتر اواخر دهه 1960 را نشئه بود. روزنامه‌ها از این که در سال 1967 پلیس به مهمانی در خانه روستایی کیت حمله کرد تا او را پیدا کند، ادعا کردند که فقط یک فرش خز پوشیده و صمیمانه با یک شکلات مارس درگیر است، بسیار خوشحال شدند. او پاسخ داد، این یک خیال محض است. اما این برچسب جدیدی به او داد، "زن هوس‌باز در فرش خز". یا، به نظر می‌رسید، به طور پاک نشدنی، "شکلات مارس".

وقت آن بود که ناپدید شود. نه واقعاً بمیرد، اگرچه او این را امتحان کرد. اما پنجره طبقه چهاردهم یک هتل استرالیایی مهر و موم شده بود و 15 Tuinal کافی نبود. او باید تشخیص می‌داد که کیست. در آن نشئگی هروئین، وقتی دیگر نمی‌دانست، رفته بود تا در آینه بررسی کند. او آنجا نبود. او برایان را دید که چند هفته قبل غرق شده بود. اگر او مرده بود، شاید او هم مرده بود. "ناهار برهنه" ویلیام بوروز هروئین را به عنوان بهترین راه برای فرار از جهان توصیه کرده بود. به مدت دو سال، در خیابان در سوهو، این همان چیزی بود که او امتحان کرد.

بیشتر آن مدت، وقتی در خانه‌های متروکه نبود، روی دیوار می‌نشست. اگرچه لباس‌های ابریشمی Deliss خود را پوشیده بود، تقریباً هیچ کس او را نشناخت. وزنش به هفت سنگ رسید. دو دندان جلویی‌اش افتاد. همانطور که ویرژیل نوشت: Facilis descensus Averno. جبران‌های انسانی وجود داشت: مغازه‌داران محلی به او کمک می‌کردند تا وسایلش را بشوید و به او فنجان چای می‌دادند. او تخمین زد که صورتحساب مواد مخدرش 20000 پوند بود، اما او همیشه با پول بی‌دست و پا بوده و باقی مانده بود. برچسب او اکنون "معتاد" بود، اگرچه به عنوان یک معتاد هم ناامید بود، رگ‌هایش را آنقدر از دست می‌داد که یکی از دوستانش مجبور شد برایش تزریق کند. کم کم او نجات یافت، اما 15 سال طول کشید.

سپس او مجبور شد خرابه‌ها را ترمیم کند، هم چهره‌اش و هم صدایش. او اولین گام‌های مصمم خود را با آلبومی به نام "انگلیسی شکسته" در سال 1979 مشخص کرد و با خشم راه خود را از طریق ناامیدی، حسادت، خشم و رویاهای بد خود طی کرد. مورد تحسین قرار گرفت. اگر ظاهر و تارهای صوتی‌اش از بین رفته بود، می‌توانست کورت ویل و بلوز را بخواند، که هر دو قبلاً در او بودند. او می‌توانست با خستگی دنیایی که نیاز داشت، کاباره اجرا کند. او می‌توانست فیلم بازی کند. (به خصوص این، زیرا او عاشق این بود که شخص دیگری باشد.) در سال 2007 او برای "ایرینا پالم"، داستان یک زن میانسال که برای نجات پسرش به کار جنسی روی می‌آورد، در جوایز فیلم اروپا به عنوان بهترین بازیگر زن نامزد شد. پس از سال 1985، زمانی که او "پاک" بود، 21 آلبوم استودیویی ساخت.

او مطلقاً از قربانی بودن امتناع کرد. از این گذشته، او نبود. او مسیر زندگی خود را خودش تعیین کرده بود. هیچ کس او را مجبور نکرده بود که با استونزها همراه شود، یا با سه شوهر کوتاه‌مدت ازدواج کند، یا معتاد شود. با وجود برچسب‌ها، او عاشق این بود که یک نماد از دهه 60 باشد، زمانی که همه آن چیزهای جوان زیبای درخشان زیر یک آتشفشان در حال انفجار بودند. همانطور که ممکن بود در آن زمان اظهار نظر کرده باشد، قبل از کمی بازی، لباس کودکانه خود را در می‌آورد: «رامبو چه می‌گوید؟» (او بت او بود). او نوشت: «شاعر با یک اختلال طولانی، عمدی و کامل در حواس، خود را به یک بینا تبدیل می‌کند. او تمام سموم درون خود را مصرف می‌کند.» او هم همینطور. بدون پشیمانی. Undated، خدایا!