داخل، شب، کازینوی کلوب Les Ambassadeurs، لندن. تاریک است. خیلی تاریک. شاید بیش از حد تاریک. در سایهها، یک میز باکارا دیده میشود. "براااام!" صدای برنجی موسیقی متن، به طرز شومی ناله میکند. آهسته، خیلی آهسته، از میان تاریکی نزدیکتر میشویم. "براااام!" باز هم نالههای برنجی. سرانجام، آهسته و بسیار کند، به میز میرسیم، جایی که مردی با کت و شلوار اسموکینگ، با چهرهای گرفته، بیهدف به تاریکی خیره شده است. او نفس میکشد، آه میکشد، و در نهایت با بیتفاوتی کامل میگوید: "اسم من باند است، جیمز..." اما جمله را تمام نمیکند. چون چه فایدهای دارد؟ به دنیای «۰۰۷» دنیس ویلنوو خوش آمدید. نه شوکآور، نه هیجانانگیز، بلکه به احتمال زیاد کسلکننده.

کارگردان کانادایی نامزد اسکار، با سروصدای زیاد توسط مالکان جدید باند، استودیوی آمازون MGM، به عنوان وارث کارگردانی این فرنچایز معرفی شده است. مایک هاپکینز، رئیس استودیو، گفت: "ما افتخار میکنیم که دنیس موافقت کرده است تا فصل بعدی جیمز باند را کارگردانی کند. او یک استاد سینمایی است که کارنامهاش گویای همه چیز است. از «بلید رانر ۲۰۴۹» تا «ورود» و فیلمهای «تلماسه»، او دنیاهای جذابی، جلوههای بصری پویا و شخصیتهای پیچیدهای را ارائه داده است..." و هاپکینز اضافه نکرد که همه آن فیلمها کمی کسلکننده بودند.

«بلید رانر ۲۰۴۹» یک آزمون طاقتفرسای بیروح و یکنواخت بود و به طرز آشکاری در گیشه شکست خورد. «ورود» لحظاتی از جذابیت داشت که بیشتر به لطف بازی برجسته امی آدامز بود، اما در نهایت غمانگیز بود و تنها با پیچش هوشمندانه پایانی از سوی فیلمنامهنویس، اریک هیسرر، نجات یافت. و فیلمهای «تلماسه»؟ عذاب مطلق، طولانی و بیمحتوا تا حد ابتذال، با تمرکز کامل بر صحنههای اسلوموشن از شنلهای در حال اهتزاز، بازی چوبی تیموتی شالامه، و سخنرانیهای خشک و بیروح درباره استعمار، امپریالیسم و کاهش منابع طبیعی. و این است کارگردان ایدهآل باند؟
زیرا این همان برند ویلنوو است. دنیاهای جذاب، صحنههای تماشایی، شخصیتهای بالقوه جالب، اما همه در یک سوپ بصری تاریک غرق شدهاند، و روایت با سرعتی خستهکننده و آزاردهنده پیش میرود که نزدیک به یخبندان است.
در مورد شالامه: این بازیگر ۲۹ ساله اهل نیویورک اکنون برای نقش «۰۰۷» بازسازیشده آماده است. او به اندازه کافی جوان است که بتواند فرنچایز را حداقل در دو دهه آینده پیش ببرد و از همه مهمتر، مورد علاقه ویلنوو است. و ملیت او؟ چه کسی اهمیت میدهد. او میتواند لهجه انگلیسی را تقلید کند، و احتمالاً زیاد صحبت نخواهد کرد. ویلنوو ترجیح میدهد سایهها، چهرههای عبوس و شنلهای در حال اهتزاز را به جای دیالوگ واقعی فیلمبرداری کند. و اگر شالامه نباشد، جیک جیلنهال شانس خوبی برای ایفای نقش باند مسنتر دارد. او نیز از دیگر بازیگران مورد علاقه ویلنوو است و در دو فیلم قبلی – و حتی غمانگیزتر – این کارگردان، «زندانیان» و «دشمن»، نقش اصلی را ایفا کرده است.
فراتر از این دو، ویژگی حیاتی که هر انتخاب جدید ویلنوو برای باند باید آن را تجسم کند، قطعاً بیمزگی و فقدان حس شوخطبعی خواهد بود. به نظر میرسد ویلنوو به شوخی، طنز یا هوش خودانتقادی علاقهای ندارد. فیلمهای او جدی، عبوس و ذاتاً خودنما هستند. به طور خلاصه، این دوران جدید «۰۰۷»، تجربه باند «راجر مور» را بازتاب نخواهد داد. به باند «دانیل کریگ» فکر کنید، اما کارگردانی شده توسط اینگمار برگمان در یک آخر هفته بد.
با این حال، از جنبه مثبت، تأثیر کارگردان اغلب در عرصه باند کمرنگ میشود. فرنچایز از هر کارگردانی، چه نامزد اسکار باشد و چه نباشد، بزرگتر و تحمیلکنندهتر است. در واقع، بهترین فیلمهای باند اغلب آنهایی هستند که توسط فیلمسازان کارکشته و کمادعا ساخته شدهاند. «کازینو رویال» از مارتین کمپبل، فیلمساز نیوزیلندی، کارگردان فیلم شکستخورده «فانوس سبز» و فیلم کوهنوردی «حد عمودی»، همچنان بهترین فیلم باند دوران مدرن باقی مانده است. و «گلدفینگر»، از گای همیلتون (بدون هیچ نامزدی اسکاری) بهترین فیلم از گذشته است.
آنچه به نظر میرسد این فرنچایز نیاز دارد، یک سازماندهنده خوب، یک هماهنگکننده ماهر و کسی است که بتواند یک ماشین غولپیکر، جهانی و چند میلیون دلاری با اجزای متحرک زیاد را به هم متصل کند. بله، سایهها خوب هستند. بله، تاریکی حرکت آهسته دلگیرکننده است. اما در نهایت، همانطور که هر رئیس استودیوی آمازون MGM گواهی خواهد داد، باند فقط به اصول اولیه نیاز دارد. امیدواریم ویلنوو، استاد سینما، این پیام را دریافت کند.