یک صبح در اواخر دهه ۱۹۹۰، در جریان سفر کاریام به چین، برای صرف صبحانه به هتل محل اقامتم، وایت سوان (White Swan)، رفتم. این هتل شیکترین هتل در گوانگژو، پایتخت شلوغ استان گوانگدونگ، بود و معمولاً مملو از بازرگانان خارجی و چینی میشد. اما وقتی وارد کافه شدم، انگار به هاوارد جانسونز (Howard Johnson’s) در تولیدو، اوهایو منتقل شده بودم.
به جای بازرگانان کت و شلوارپوش که بر سر میز صبحانه تخممرغ و فرنی معامله میکردند، اتاق پر از زوجهای میانسال قفقازی بود که کفشهای ورزشی نیوبالانس (New Balance) و شلوار جین پوشیده بودند. شگفتآورتر اینکه بسیاری از آنها نوزادان کوچک چینی را در آغوش داشتند.
به عنوان پدری که تازه صاحب فرزند شده بودم، چیزی آشنا را در آنها دیدم: به جای اینکه مثل یک توپ راگبی با نوزادانشان رفتار کنند، همانطور که یک ماما اسکاتلندی یک بار به من توصیه کرده بود، این زوجها با آنها چنان با احتیاط رفتار میکردند که گویی از ماده منفجره ساخته شدهاند و ممکن است هر لحظه منفجر شوند. اما علاوه بر عصبانیتهای معمول والدین تازهکار، آنها غرق در لبخند بودند و آشکارا از "داراییهای" جدید خود خشنود به نظر میرسیدند.
به زودی دریافتم که هتل وایت سوان، که چند سال بعد توسط یکی از نویسندگان مجلات "شادترین هتل جهان" نام گرفت، در مجاورت کنسولگری ایالات متحده در گوانگژو قرار داشت. این موقعیت، آن را به محلی مناسب برای اقامت تعداد فزاینده آمریکاییهایی تبدیل کرده بود که نوزادان چینی را به فرزندخواندگی میگرفتند، در حالی که مراحل لازم برای تکمیل مدارک را انجام میدادند.
شاید نامیدن فرزندان تازه به فرزندخواندگی گرفته شده با عنوان "دارایی" (acquisitions) در حالی که این همه عشق به نمایش گذاشته شده بود، خام و بازاری به نظر برسد. اما همانطور که باربارا دمیک در کتاب جذاب خود، دختران بیشه بامبو (Penguin, می ۲۰۲۵)، اشاره میکند، پول بخش جداییناپذیری از روند فرزندخواندگی بود که در نهایت منجر به انتقال بیش از ۸۰ هزار نوزاد چینی به آمریکا شد که اکثریت قاطع آنها دختر بودند.
هر یک از آن زوجهای شاد حدود ۲۵,۰۰۰ دلار به مقامات دولت مرکزی در پکن به عنوان بخشی از فرآیند فرزندخواندگی پرداخت کرده بودند. همچنین از آنها خواسته میشد که مبلغ ۳,۰۰۰ دلار دیگر (بعداً به ۴,۰۰۰ تا ۵,۰۰۰ دلار افزایش یافت) را مستقیماً به یتیمخانهای که نوزادان در آن نگهداری میشدند، بپردازند. این مبلغ، که در آن زمان در چین روستایی ثروت هنگفتی به شمار میرفت، باید به صورت نقدی – ترجیحاً اسکناسهای ۱۰۰ دلاری – پرداخت میشد.

کتاب پر از جزئیات دمیک، که عنوان فرعی آن از چین تا آمریکا، داستانی واقعی از ربودن، فرزندخواندگی و دوقلوهای جداشده است، بر روی موردی تمرکز دارد که رئیس سابق دفتر لسآنجلس تایمز در چین در سال ۲۰۰۹ در جریان تحقیق درباره گزارشهای ربودن نوزادان برای تأمین تقاضای سیریناپذیر فرزندخواندگی بینالمللی با آن مواجه شد. (من سالها به عنوان گزارشگر در چین فعالیت داشتم و در بخشی از این دوره با دمیک همزمان بودم، هرچند رابطه نزدیکی با هم نداشتیم.)
این داستان در پسزمینه سیاست بدنام تکفرزندی چین، که در اواخر دهه ۱۹۷۰ برای مهار رشد سریع جمعیت در اقتصادی که با کمبود غذا و مسکن روبرو بود آغاز شد، اتفاق میافتد. این کتاب بر خانواده زنگ (Zeng) تمرکز دارد؛ کشاورزانی در استان هونان (Hunan) که در سپتامبر ۲۰۰۰، هنگامی که دختران دوقلوی آنها، فنگفنگ (Fangfang) و شوانگجیه (Shuangjie)، به دنیا آمدند، قبلاً سهمیه فرزندآوری خود را پر کرده بودند. بیشه بامبو در عنوان کتاب به نقطه خلوتی اشاره دارد که آنها برای زایمان انتخاب کردند تا از چشم مقامات اداره تنظیم خانواده، که این سیاست منفور را به شکلی بیرحمانه اجرا میکردند، دور بمانند.
خانواده تلاش کردند تا فنگفنگ را نزد بستگانشان پنهان کنند، اما تلاشهای آنها برای فریب مقامات بینتیجه ماند: یک روز در سال ۲۰۰۲، مقامات به زور او را با خود بردند، ظاهراً به عنوان مجازات نقض قوانین. با وجود تلاشهای مذبوحانه برای بازگرداندن او، مقامات از گفتن محل نگهداری او یا بازگرداندنش به خانواده زنگ سر باز زدند.
اگرچه خانواده زنگ هرگز امیدشان را برای بازگرداندن فرزندشان از دست ندادند، اما در نهایت تمام راههای جستجو برای دوقلوی گمشده را طی کردند. دمیک مینویسد که «غیبت فنگفنگ مانند سایه یک مرگ در خانواده آنها سنگینی میکرد»، به ویژه برای شوانگجیه.
خانواده زنگ تصور میکردند که فنگفنگ به خانه پرورشی یا یتیمخانهای در چین منتقل شده است. آنها نمیتوانستند تصور کنند که او در واقع در نیمه دیگر جهان زندگی میکند، زیرا ظرف چند ماه به فرزندخواندگی سپرده شده و به سرعت با یک زوج آمریکایی مطابقت داده شده بود.
دمیک در سال ۲۰۱۴ به ایالات متحده بازگشت و به عنوان گزارشگر در شهر نیویورک برای لسآنجلس تایمز شروع به کار کرد. اگرچه او خانواده زنگ را فراموش نکرده بود، اما بیشتر درگیر پوشش مسائل حوزه جدید کاری خود بود. یک روز در سال ۲۰۱۷ او روی مبل خود در منهتن دراز کشیده بود که پیامی در فیسبوک برایش ظاهر شد. پیام این بود: «شما مدتها پیش با من تماس گرفتید؟» «هنوز هم علاقهمند به صحبت با من هستید؟ اگر چنین است، من و خانوادهام علاقهمندیم.»
دمیک در حالی که هنوز در چین بود، سعی کرده بود فنگفنگ را پیدا کند؛ تحقیقات او این احتمال را مطرح کرده بود که او توسط خانوادهای در ایالات متحده به فرزندخواندگی گرفته شده است. وقتی او ابتدا با آنها تماس گرفت، آنها درخواست حفظ حریم خصوصی کردند و دمیک این موضوع را کنار گذاشت. اکنون که آنها نظرشان را تغییر داده بودند، او تحقیقات جدیدی را آغاز کرد – تحقیقاتی که در نهایت منجر به اتحاد مجدد دوقلوها شد.
این داستان همانقدر که حرکتبخش است، دراماتیک نیز هست؛ چرا که دمیک جزئیات شخصی – هم خودش و هم دو خانواده – را در بافت داستانی گستردهتر ادغام میکند که چگونه این پرداختهای نقدی، عشق و شادی را برای زوجهای آمریکایی بدون فرزند به ارمغان آورد، اما در عین حال، درد و رنج عظیمی را برای والدین چینی به بار آورد که فرزندانشان به زور یا با فریب از آنها گرفته شدند.
این داستان تأثیر مخرب آزمایش کنترل جمعیت چین و عدم تعادل جمعیتی ناشی از آن را آشکار میسازد که این کشور هنوز در تلاش برای تصحیح آن است. همچنین جریانهای اجتماعی و مذهبی که تقاضا برای فرزندخواندگی بینالمللی را تقویت میکردند، بررسی میشود. این دو عنصر در کتاب به صورت یک طوفان کامل به هم میپیوندند، زیرا افزایش تقاضا برای فرزندخواندگیهای خارجی با عرضه فزاینده نوزادان چینی که ظاهراً رها شدهاند، روبرو میشود.
در سالهای پس از جنگ جهانی دوم، زوجهای بدون فرزند در ایالات متحده نیازی به جستجوی فرزندخوانده در خارج از کشور نداشتند. شرم مرتبط با داشتن فرزند خارج از ازدواج، همراه با عدم تمایل مذهبی به سقط جنین، به این معنی بود که دهها هزار نوزاد در آمریکا به فرزندخواندگی سپرده میشدند. اما تا دهه ۱۹۷۰، اوضاع در حال تغییر بود. مدارس آموزش جنسی میدادند، سقط جنین قانونی شد و قرصهای ضد بارداری به طور گسترده در دسترس قرار گرفتند. دمیک مینویسد که تا سال ۲۰۲۰، تعداد کودکان به فرزندخواندگی گرفته شده در آمریکا به ۲۰,۰۰۰ نفر کاهش یافت، در حالی که در سال ۱۹۷۰ حدود ۱۷۵,۰۰۰ نفر بود.
زوجهای آمریکایی درست زمانی شروع به روی آوردن به خارج از کشور کردند که دولت پکن به دنبال راهی برای حل مشکل نوزادان خود بود. خانوادهها که با جریمهها و ارعاب مقامات مجری سیاست تکفرزندی مواجه بودند، دهها هزار نوزاد – عمدتاً دختر، به دلیل ترجیح سنتی برای پسران – را رها کردند. راه حل چین تصویب قانونی بود که فرزندخواندگی بینالمللی را در اوایل دهه ۱۹۹۰ مجاز میساخت.
با این حال، در عرض یک دهه، تعداد نوزادان رها شده با تغییرات گسترده در جامعه چین رو به کاهش بود. تعداد زیادی از مردم روستا به شهرها مهاجرت کرده بودند، جایی که فضای زندگی تنگتر بود. مانند بیشتر شهرنشینان در سراسر جهان، چینیها خانوادههای کوچکتر را ترجیح دادند و افراد کمتری سیاست تکفرزندی را نادیده گرفتند. زنان بسیار بیشتری اکنون شاغل بودند، بنابراین احتمال اینکه دختران باری بر دوش خانواده تلقی شوند، کمتر شد. بهبود مراقبتهای بهداشتی که همراه با زندگی شهری بود، به معنای دسترسی آسانتر به سونوگرافیهایی بود که میتوانستند جنسیت جنین را تعیین کنند: اگر خانوادهها واقعاً دختری نمیخواستند، میتوانستند به سادگی سقط جنین را انتخاب کنند.
در همین حال، تقاضا برای فرزندخواندگی از خارج از کشور به سرعت رو به افزایش بود. این بدان معنا بود که درست زمانی که تقاضا در بالاترین حد خود قرار داشت، «چین در حال اتمام دختران نوزاد قابل فرزندخواندگی بود»، دمیک مینویسد. این ما را به همان پرداخت نقدی ۳,۰۰۰ دلاری بازمیگرداند. در میان عدم تطابق بین عرضه و تقاضا، دزدیدن نوزادان به تجارتی پر سود تبدیل شد که بیمارستانها، یتیمخانهها و باندهای تبهکار از آن کسب درآمد میکردند.
با در نظر گرفتن تمام رنجهایی که در دختران بیشه بامبو روایت شده است – از anguish (رنج شدید) والدین که تلاش میکنند نوزادان ربودهشده را بیابند تا کودکان به فرزندخواندگی گرفته شده که با ناامیدی به دنبال خانوادههای بیولوژیکی خود میگردند و به ندرت آنها را مییابند – دمیک با یک پایان دلگرمکننده به کتاب خاتمه میدهد. فنگفنگ، که اکنون استر (Esther) نامیده میشود و در تگزاس زندگی میکند، در نهایت در سال ۲۰۱۹ دوباره به خانواده زنگ معرفی میشود. این تصویری دلپذیر است: خواهران دوقلوی ۱۸ ساله، دوباره به هم پیوسته اما فاقد زبان مشترک، سر در کنار هم، با یکدیگر بازی کارتی اسپونز (Spoons) را یاد میگیرند و گامهای کوچکی به سوی درک متقابل برمیدارند.
چین رسماً برنامه فرزندخواندگی بینالمللی خود را در سپتامبر ۲۰۲۴ پایان داد. در طول حدود سه دهه، بیش از ۱۶۰,۰۰۰ کودک چینی در خارج از کشور به فرزندخواندگی گرفته شدند – حدود ۸۲,۰۰۰ نفر توسط خانوادههای آمریکایی. اینکه چه تعداد از این کودکان ربوده شدهاند، غیرممکن است قابل ردیابی باشد. سیاست تکفرزندی رسماً در ۲۰۱۶ پایان یافت.
با این حال، علیرغم تمام رنجهایی که دیکتاتوریهای جمعیتی گسترده ایجاد کردهاند، پکن به تلاشهای خود برای کنترل رشد جمعیت ادامه میدهد. دولت که اکنون نگران نرخ زاد و ولد رو به کاهش است، در ۲۰۲۱ سیاست سهفرزندی را برای زوجها مجاز کرد. انتظار میرود این تصمیم نیز به فاجعهای جمعیتی دیگر بینجامد.