لوپون گفت: «مردم می‌پرسند چرا نماد همجنس‌گرایان هستم؟ فکر می‌کنم آن‌ها کشمکشی را در من می‌بینند، یا اینکه چطور بر یک کشمکشی غلبه کرده‌ام.»
لوپون گفت: «مردم می‌پرسند چرا نماد همجنس‌گرایان هستم؟ فکر می‌کنم آن‌ها کشمکشی را در من می‌بینند، یا اینکه چطور بر یک کشمکشی غلبه کرده‌ام.»

پتی لوپون با برادوی و تقریباً همه چیزهای دیگر تمام کرده است

این دیوای ۷۶ ساله تئاتر، که به خاطر جسارت و تندی‌اش مشهور و مورد بیم است، درباره هل پرینس، رابطه غیردوستانه‌اش با اودرا مک‌دونالد، و بازیکنان نیویورک رنجرزِ جذاب اما کندذهن صحبت می‌کند.

یک بعدازظهر بهاری، پتی لوپون در یک استودیوی ضبط در میدتاون ایستاده بود و با کری بردشاو صحبت می‌کرد. لوپون که به گفته خودش از "ریشه دهقانی سیسیلی" است، در فصل آینده سریال «And Just Like That...» در نقش جیانا، مادر ایتالیایی جوزپه (سباستیانو پیگاتزی)، دوست‌پسر جوان دوست همجنس‌گرای کری، آنتونی (ماریو کانتون)، بازی کرده بود. اکنون در حال ضبط برخی تغییرات دیالوگ در پس‌تولید بود. روی مانیتور، شخصیتش جیانا در حال سلام کردن به کری در یک مهمانی بود. لوپون کنار میکروفون، خوانش‌های مختلفی از یک جمله را امتحان کرد: «چائو.» (متکبرانه.) «چائو!» (صمیمانه.) «چائو-چائو!» (سرزنده.)

مایکل پاتریک کینگ، تهیه‌کننده اجرایی سریال، دستور داد: «فقط یک کم پرترش کن.»

لوپون با لهجه ایتالیایی زمزمه کرد: «از لباس‌ات خیلی خوشم می‌آید. خیلی قشنگ است.»

کینگ درباره بداهه او به شوخی گفت: «لعنتی، حالا باید به اتحادیه نویسندگان زنگ بزنم.» آن‌ها به صحنه‌ای منتقل شدند که جیانا در آپارتمان آنتونی با او جر و بحث می‌کند. کینگ برای لوپون یک دیالوگ خروجی جسورانه نوشته بود: «Questo corridoio puzza»، که ترجمه‌اش می‌شود «این راهرو بو می‌دهد.» لوپون گزینه‌هایی به او داد و روی حرف "پ" تأکید می‌کرد: «Questo corridoio puzza!» (جنگ‌طلبانه.) «Questo corridoio puzza.» (طعنه‌آمیز.) «Questo corridoio puzza! اوففف!» (نفرت‌آلود.) وقتی کارشان تمام شد، کینگ به او گفت: «شما مایه دلخوشی هستید.»

لوپون گفت: «ممنونم که مرا دعوت کردید، صادقانه می‌گویم. و فقط، می‌دانید، به من فکر کنید. چون من دیگر نمی‌خواهم روی صحنه باشم. تمام.»

این تقریباً شبیه اعلام کناره‌گیری یک ملکه بود. لوپون بانوی بزرگ و فرمانروای برادوی است، با صدایی بزرگ و دهانی بزرگ‌تر. او یکی از آخرین "broad"های زنده شهر است: پرجنجال، با صدای بلند، و بی‌ادب، با جسارت یک قطار گلوله‌ای که مستقیماً به سمت شما می‌آید. او به همان اندازه که برای بازی در نقش زنان آهنین تئاتر موزیکال – اوا پرون در «اویتا»، رز در «جیپسی» – مشهور است، برای درگیری‌های خارج از صحنه‌اش نیز معروف است. او با اندرو لوید وبر دعوا کرده است، کسی که در دهه نود او را با گلن کلوز در موزیکال «سانست بلوار» جایگزین کرد. (لوپون رختکن خود را ویران کرد، از شرکت او شکایت کرد و بخشی از غرامت را برای ساختن استخری استفاده کرد که آن را «استخر یادبود اندرو لوید وبر» نامید.) او با همبازی‌هایش هم دعوا کرده است. (در خاطراتش، بیل اسمیترویچ، که نقش همسرش را در درام تلویزیونی «زندگی ادامه دارد» بازی می‌کرد، را «مردی کاملاً ناخوشایند» نامید. اسمیترویچ: «او زنی بسیار، بسیار حیله‌گر است.») او حتی با تماشاگران نیز درگیر شده است. یک بار تلفن همراه یک پیامک‌دهنده را در وسط نمایش از دستش قاپید. در سال ۲۰۲۲، در طول یک گفت‌وگو پس از اجرای موزیکال «Company»، او به یک تماشاگر تشر زد: «ماسک‌تان را روی بینی‌تان بگذارید... این قانون است. اگر نمی‌خواهید قانون را رعایت کنید، لعنتی برو بیرون!» از او درباره مدونا («یک قاتل فیلم») یا «خانم‌های واقعی» («واقعاً نمی‌خواهم درباره آن زندگی‌های مزخرف بدانم») بپرسید، و جوابی کوبنده در حد بتی دیویس - یکی از قهرمانانش، همراه با ادیت پیاف - خواهید گرفت. (به من گفت: «من ناقص‌ها را به کامل‌ها ترجیح می‌دهم.») بی‌پرده بودن او او را به نوعی قهرمان مردمی شهری تبدیل کرده است. در فرش قرمز جوایز تونی در سال ۲۰۱۷، او اعلام کرد که هرگز برای رئیس جمهور ترامپ اجرا نخواهد کرد. وقتی از او پرسیدند چرا، پاسخ داد: «چون از اون عوضی متنفرم، چطور؟» این کلیپ وایرال شد.

در ۷۶ سالگی، لوپون فاکتور جذابیت غیرمنتظره‌ای به دست آورده است. از زمان بردن دومین تونی خود – برای «جیپسی» در سال ۲۰۰۸ – او خودش را در «گلی» و «گرلز»، یک خواننده حمام در «داستان ترسناک آمریکایی»، و یک جن‌گیر در «پنی دردفول» بازی کرده است، و صدای یک غول زرد در سیتکام کالت «استیون یونیورس» و یک موش اشراف‌زاده در «بوجک هورسمن» را صداگذاری کرده است. آری استر، کارگردان مستقل، او را در نقش مادر بدخلق در «بیو می‌ترسد» بازی داد، و سال گذشته او به دنیای سینمایی مارول پیوست، در نقش یک جادوگر در «آگاتا در طول مسیر». هم‌رسته او، اوبری پلازا، به من گفت: «او برای اینکه کسی چه فکری می‌کند اهمیتی نمی‌دهد.» پاییز گذشته، پلازا در نهایت در آپارتمان او ساکن شد، به اصرار لوپون، در حالی که اولین اجرای خود را خارج از برادوی انجام می‌داد. پلازا گفت: «او اساساً مرا زنده نگه داشت. از خواب بیدار می‌شدم و او برایم سوپ می‌پخت. یک صبح، در حال بریدن یک بوقلمون بود و می‌گفت: 'عزیزم، من باید برای چند اجرا به خارج از شهر بروم، اما این را برایت می‌برم و در یخچال می‌گذارم، و تو در طول هفته با آن ساندویچ درست می‌کنی.'»

بریجت اورت، هنرمند کاباره آلترناتیو پرجسارت که در سریال «Somebody Somewhere» شبکه HBO بازی کرد، از طریق کارگردان و ترانه‌سرا اسکات ویتمن با لوپون آشنا شد. لوپون، اورت را برای دوئت روی صحنه کارنگی هال آورد، و آن‌ها اکنون در حال توسعه یک برنامه دو نفره با نام «ناک‌اوت‌ها» هستند. اورت به من گفت: «او را به عنوان بزرگ‌ترین اسطوره زنده برادوی می‌شناسید. او را به عنوان یک شخص نمی‌شناسید. بنابراین وقتی ناگهان در حومه شهر هستید و او لخت در استخر می‌پرد، می‌گویید: 'اوکی، این پتی لوپون است! برویم.'»

پس از جلسه دوبله، لوپون کیف تمساح خود را برداشت و در خیابان هشتم سوار یک خودروی شاسی‌بلند شد. در حالی که خودرو از منطقه تئاتر می‌گذشت، توضیح داد که چرا، حداقل فعلاً، با برادوی تمام کرده است. او گفت: «من از هر کسی که با تبدیل کردن تایمز اسکوئر به پیاده‌رو، ریشه را درست از وسط خفه کرده است، عصبانی هستم.» وقتی در «Company» بازی می‌کرد، لوپون یک بلندگو دستی حمل می‌کرد و از پنجره ماشینش بر سر عابران پیاده فریاد می‌زد. او به من گفت: «برای ما غیرممکن است که به سر کار برسیم. و من این را سال‌ها پیش گفتم. پس من کارم را عصبانی شروع می‌کنم. نمی‌توانم به تئاترم برسم، به خاطر الگوی ترافیک، به خاطر تکبر مردم در خیابان‌ها. این یک جاده است. از خیابان برو بیرون

او نیویورک خشن قدیمی دهه‌های شصت و هفتاد را ترجیح می‌داد، زمانی که از لانگ آیلند نقل مکان کرد تا برای خود نامی دست و پا کند. بله، شهر ورشکسته بود. بله، سارقان وجود داشتند. (یک بار، وقتی غریبه‌ای دوست او را نزدیک مقبره گرانت لمس کرد، لوپون «شیرزن» شد – کلمه خودش – و بر سر مرد فریاد کشید تا اینکه او به پارک ریورساید فرار کرد.) بله، او یک شب بیرون از پنجره‌اش در چلسی یک «فریاد مرگ» شنید و دانست که کسی در حال کشته شدن است. اما شهر «ورشکسته، خطرناک، و خلاق» بود، اصرار داشت. اکنون همه چیز شرکتی شده است، از جمله تئاتر، که نگران است به «فاز شادی برادوی بازگشته است، زمانی که فقط مجالس تفریحی و دختران زیگفلد بود.»

یکی از سه خوک کوچک در حالی که خوک دیگری صحبت می‌کند، گاری علوفه را می‌کشد.
«خب، من از آجر استفاده می‌کنم، اما از نقشه شما هیجان زیادی به صورت غیرمستقیم می‌گیرم.»
کارتون از هارتلی لین

او حتی از بقیه کشور عصبانی‌تر است. او بیش از یک بار به من گفت که مرکز کندی تحت نفوذ ترامپ "باید منفجر شود". در خودروی شاسی‌بلند، با اشاره به دولت فعلی، اعلام کرد: «نیویورک را تنها بگذارید. آن را کشور خودش کنید. یعنی آیا شهر دیگری در آمریکا وجود دارد که اینقدر متنوع و اینقدر در صورت شما باشد؟ این شهر زندگی یا مرگ است، واقعاً همین‌طور است. طاقت بیاورید یا بروید.» خودرو او را جلوی رستورانی در آپر وست ساید پیاده کرد. او شری خواست – آن را در دهه هشتاد حین اجرای «بینوایان» در انگلستان کشف کرده بود – اما متصدی بار گفت که ندارند، بنابراین به یک لیوان رز، با چند قطعه یخ رضایت داد.

در واقع، لوپون سرزنده و پرحرف است. او یکی از اولین سفرهای خود به منهتن را به یاد آورد، برای دیدن «سامسون و دلیله» سن-سانس در مت. او به من گفت: «آن‌ها دو نفر از چاق‌ترین افرادی بودند که تا به حال روی صحنه دیده‌ام. یک تخت بود، دو خواننده بسیار بزرگ، یک مرد و یک زن، و یک کاسه میوه روی تخت. و تمام چیزی که می‌توانستم روی آن تمرکز کنم، آن کاسه میوه بود و اینکه چه زمانی قرار بود آن را به زمین بیندازند.» او با صدای بلند و پرطنین خندید: «ها!»

لوپون با صحبت‌های دو زن جوان در میز کناری از خاطراتش بیرون آمد. او غرغر کرد: «تمام شهر لعنتی اینقدر پر سروصداست. مردم فراموش کرده‌اند که در جمع هستند.» او به سمت آن‌ها خم شد و با ادب اما محکم پرسید: «خانم‌ها، ببخشید، اشکالی ندارد کمی آرام‌تر صحبت کنید؟ ما داریم صحبت می‌کنیم.» آن‌ها اطاعت کردند.

لوپون یک آرتیشو سرخ شده سفارش داد که از وسط نصف شده بود. او ادامه داد: «من رابطه عشق و نفرت با نیویورک دارم، به خاطر آنچه مرا مجبور می‌کند با آن روبرو شوم.» او دوست دارد که نیویورکی‌ها می‌توانند آدم‌های بلوف‌زن را تشخیص دهند، اما بی‌تحملی او نسبت به بلوف او را به دردسر می‌اندازد. او گفت: «در زن، این بو را دوست ندارند. مردم می‌پرسند چرا من نماد همجنس‌گرایان هستم؟ می‌گویم، از من نپرسید. از آن‌ها بپرسید. اما فکر می‌کنم آن‌ها در من کشمکشی می‌بینند، یا اینکه چطور بر یک کشمکشی غلبه کرده‌ام. دیگر چه کاری قرار است انجام دهم؟»

او آرتیشو را با انگشتانش جدا کرد. او گفت: «من از چهار سالگی به خاطر پرسیدن اینکه چه خبر است، تنبیه شده‌ام.» او دوباره روی حرف "پ" تأکید کرد. «سوال همیشه 'چرا؟' بود. جواب مجاز نبود. تا به امروز، اگر خودم را به شکلی بیان کنم که کسی دوست نداشته باشد، می‌گویند: 'اوه، این پتی است.'» او صدایش را پایین آورد و چشمانش را ریز کرد، مانند یک ببر ماده آماده برای حمله. «چه لعنتی داری می‌گویی؟ چه چیزی در مورد من می‌دانی که می‌توانی بگویی 'خب، این پتی است'؟ و با این حال، من هرگز از پرسیدن سوال 'چرا؟' دست نکشیدم.»

لوپون وقتی مردم او را دیوا می‌نامند، که اغلب چنین می‌کنند، برآشفته می‌شود. لب‌هایش با عصبانیت کج شد و گفت: «من می‌دانم ارزشم برای یک نمایش چقدر است. می‌دانم که من گیشه آور هستم. قبل از اینکه مرا روی صحنه بفرستید، خساست به خرج ندهید. با من مثل یک تکه آشغال رفتار نکنید. چون در این مرحله، اگر برایم ارزش قائل نیستید، چرا آنجا هستم؟»

اگر لوپون‌ترین ستاره برادوی باشیم، نه فقط به خاطر صدای قدرتمندش است. بلکه به این دلیل است که خودش می‌جنگد، همان‌طور که شهر شما را وادار می‌کند از میان شلوغی ساعات اوج ترافیک بجنگید. اما او نمی‌خواست که این‌گونه باشد. او در حالی که قلب آرتیشو را جدا می‌کرد، از خود پرسید: «چرا باید بجنگم؟ چه چیزی در این زندگی یاد می‌گیرم که جبران زندگی قبلی‌ام باشد؟ چه چیزی مرا وادار به جنگ می‌کند؟ جدی می‌گویم. چرا آسان‌تر نبود؟»

بسیاری از کشم کش‌های لوپون با اقتدار بوده‌اند. هل پرینس، کارگردان و تهیه‌کننده افسانه‌ای، به او در «اویتا» ستاره شدن را داد، اما لوپون بعداً احساس کرد که او قدر کارهایش را نمی‌دانست. وقتی پرینس در سال ۲۰۱۹ درگذشت، لوپون چیزی در شبکه‌های اجتماعی پست نکرد. بعداً درباره او گفت: «من به همه عشق و موفقیتش را مدیونم، اما او هیچ درکی از من به عنوان یک انسان نداشت. هیچ درکی از من به عنوان یک بازیگر نداشت.» (او با لحن پرینس ادامه داد: «'او فقط کارش را انجام می‌دهد.'») «و او هرگز، هرگز از من حمایت نکرد. او دوست داشت که من به عنوان یک زن قدرتمند بودم و جلوی بقیه می‌ایستادم و از آن‌ها می‌خواستم که خوب باشند.»

حرفه لوپون با رقبای زن نیز مشخص شده است. او رابطه پرتنشی با بت میدلر در «اویتا» داشت – «هیچ‌کدام از ما دیگری را دوست نداشت.» همچنین با گلن کلوز در «سانست بلوار» و فالیشیا راشاد در فیلم اقتباسی از «ریشه عمیق آبی». من پرسیدم آیا در مورد اودرا مک‌دونالد، ستاره برادوی، چه احساسی دارد. لوپون با نگاهی خشک پاسخ داد: «من هیچ رابطه‌ای با اودرا ندارم. آیا چیزی در مورد من به او گفته شده است که باعث شود او این‌طور از من دور بماند؟» او اصرار داشت که در فیلم «ریشه عمیق آبی»، راشاد آنقدر از لوپون متنفر بود که به او نگاه نمی‌کرد. «نگاه نمی‌کرد. باورش نمی‌شد. من داشتم با یک بازیگر بزرگ بازی می‌کردم، و او نمی‌توانست من را ببیند.» (نماینده راشاد این ادعا را رد کرد.)

زندگی شخصی لوپون برخلاف شخصیت صحنه‌ای او نسبتاً پایدار بوده است. او حدوداً چهل سال است که با متیو جانستون، فیلمبردار، ازدواج کرده است و آن‌ها یک پسر، جوزف (چهل و چهار ساله)، دارند. آن‌ها سال‌ها در یک مزرعه هفتاد و شش هکتاری در کانکتیکات با گاو، اسب و شترمرغ زندگی می‌کردند تا اینکه آن را فروختند و به یک خانه قرن هجدهم در حومه شرقی لانگ آیلند نقل مکان کردند. در طول پاندمی، آن‌ها آنجا به سر بردند و لوپون یک سری ویدئو در اینستاگرام منتشر کرد که در زیرزمین خود، پیژامه و موهای فر، آهنگ‌های برادوی می‌خواند و یک میکروفون به جارو متصل می‌کرد. او اعتراف کرد: «آن‌ها مرا نجات دادند. آن ویدئوها مرا نجات دادند.»

اگرچه او از رفت و آمد به شهر شکایت دارد، اما حومه شهر هم او را آزار می‌دهد. یک روز صبح در لانگ آیلند، او با گروهی از بازیکنان نیویورک رنجرز که برای تمرین هاکی می‌رفتند، مواجه شد. او با تحسین و تمسخر از آن‌ها یاد کرد: «پسران بزرگ و جذاب... و به طرز شگفت‌انگیزی کندذهن. 'بله خانم لوپون، نه خانم لوپون.'» او صدایش را نازک کرد و سرش را کج کرد، ادا درآورد. او ادامه داد: «و آن‌ها بسیار پرمدعا بودند. می‌دانید، آن‌ها در این محله باهوش و پیشرفته هستند. فقط یک مشت بچه سفیدپوست ممتاز.»

آیا در حومه شهر زندگی خوبی دارد؟ با لحنی که به وضوح برای صحنه طراحی شده بود، جواب داد: «زندگی عادی‌ای دارم.» در حومه شهر، او برای شام آشپزی می‌کند و گربه‌های نجات‌یافته‌اش را تیمار می‌کند، از جمله یک گربه یک چشم به نام کج‌چشم. او پیانو نمی‌زند یا به پادکست‌ها گوش نمی‌دهد («صدای آدم‌ها در گوشم چیست؟»). تئاتر موزیکال را نمی‌بیند («من به اندازه کافی دیده‌ام»). او فقط خبرها را دنبال می‌کند، که همان‌طور که می‌توانید تصور کنید، او را عصبانی می‌کند. آیا او به کسی که تئاتر می‌خواند توصیه‌ای می‌کند؟ «بیا بیرون.»

ما در روز قبل، در حالی که باران می‌بارید، در ساحل قدم می‌زدیم. لوپون یک ژاکت پف‌دار سیاه پوشیده بود. من او را در مورد دوران مدرسه در جولیارد پرسیدم، جایی که با کوین کلاین و مندی پاتینکین هم‌دوره بود. او آن را سخت‌ترین دوره زندگی‌اش توصیف کرد: «من در مدرسه نمایش فوق‌العاده‌ای نبودم. من در آن زمان آنقدر در بدنم راحت نبودم. و آنقدر آزاد نبودم.» او قبل از اینکه به برادوی برود، با گروه تئاتر The Acting Company گشت و گذار می‌کرد و شکسپیر بازی می‌کرد. او گفت: «آن‌ها مرا رها نکردند. آن‌ها می‌گفتند: 'ما با این دختر کار می‌کنیم. ما به او آموزش می‌دهیم.'»

وقتی صحبت از میراثش شد، او گفت: «نمی‌دانم قرار است به چه چیز به یاد آورده شوم. فقط امیدوارم که به عنوان یک بازیگر صادق به یاد آورده شوم.» آیا نقشی هست که بازی نکرده و آرزوی آن را داشته باشد؟ «نه، دیگر نه. قبلاً بود. همیشه می‌خواستم نورما دزموند را در «سانست بلوار» بازی کنم. خب، من در «سانست بلوار» بودم، اما آن‌ها مرا اخراج کردند.»