نمونه اولیه گیتار بدنه توپر لئو فندر در میان تقریباً ششصد ساز اهدایی به موزه متروپولیتن قرار دارد که تأثیر گیتار قرن بیستم را بر فرهنگ آمریکایی نشان می‌دهد.
نمونه اولیه گیتار بدنه توپر لئو فندر در میان تقریباً ششصد ساز اهدایی به موزه متروپولیتن قرار دارد که تأثیر گیتار قرن بیستم را بر فرهنگ آمریکایی نشان می‌دهد.

گنجینه‌ای مخفی از گیتارهای کمیاب راهی موزه متروپولیتن می‌شود

برای چندین دهه، دو فرد علاقه‌مند به گیتار، مجموعه‌ای بی‌نظیر گردآوری کرده‌اند. هنری که این اشیاء خلق کردند، جهان را تغییر داد.

در سال ۲۰۰۷، جیسون دوبنی (Jayson Dobney)، اهل آیووا با مدرک کارشناسی ارشد تاریخ آلات موسیقی از دانشگاه داکوتای جنوبی، به نیویورک نقل مکان کرد تا به عنوان متصدی در بخش آلات موسیقی موزه هنر متروپولیتن (Metropolitan Museum of Art) مشغول به کار شود. برای دهه‌ها، در محافل گیتار زمزمه‌هایی درباره یک گنجینه عظیم از گیتارهای قرن بیستم در دست مجموعه‌داران خصوصی در منطقه سه ایالتی وجود داشت؛ الدوراودویی (El Dorado) از گیتارهای استرت (Strats)، لس پال (Les Pauls) و مارتین‌های (Martins) بسیار ارزشمند و معتبر. حتی در ورمیلیون داکوتای جنوبی هم، دوبنی این شایعات را شنیده بود. به شرق آمد و می‌خواست اطلاعات بیشتری کسب کند، به خصوص که بخش سازهای موزه متروپولیتن، با وجود تمام یادگارهای گران‌بها (قدیمی‌ترین پیانوی جهان، سه ویولن استرادیواریوس، یک سوت دوتایی مایا)، تقریباً هیچ سازی از قرن بیستم نداشت.

در سال ۲۰۱۱، دوبنی نمایشگاهی ترتیب داد که کارهای سازندگان ایتالیایی-آمریکایی را که گیتارهای آرچ‌تاپ (archtop guitars) محبوب نوازندگان جاز را طراحی و ساخته بودند، مورد تجلیل قرار می‌داد. در جستجوی اشیاء برای نمایش، او با یک تهیه‌کننده موسیقی و کارشناس گیتار به نام پری مارگولیف (Perry Margouleff) آشنا شد که گفت ممکن است چند ساز به عنوان امانت‌دار ناشناس به اشتراک بگذارد. دوبنی از انباری در خارج از شهر بازدید کرد که مارگولیف در بخش پذیرش آن هشت گیتار به او نشان داد. دوبنی اخیراً به من گفت: «آنقدر محرمانه بود که وقتی من به عنوان متصدی موزه متروپولیتن برای بازدید آمدم، اصلاً نمی‌دانستم چه چیزهایی آنجا وجود دارد. فقط آن هشت گیتار را دیدم.»

آنچه در آن روز دیده نشد، بقیه مجموعه بود، همان مجموعه‌ای که بسیاری از مردم در مورد آن کنجکاوی کرده بودند. و همچنین دیده نشد: مردی که مالک آن است، دیرک زیف (Dirk Ziff)، وارث ثروتمند ناشری و سرمایه‌گذار که به عنوان کارشناس و نوازنده گیتار نیز شهرت دارد و با کارلی سایمون (Carly Simon) ضبط و تور داشته است. افراد کمی می‌دانستند که این دو مرد دهه‌ها با هم کار کرده‌اند تا مجموعه‌ای را که اکنون به عنوان بهترین مجموعه گیتارهای وینتج در جهان شناخته می‌شود، گردآوری کنند.

دوبنی تا حدی از قدرتی که چنین اشیایی می‌توانند داشته باشند، آگاه بود. او که پایان‌نامه‌اش در داکوتای جنوبی با عنوان "نوآوری‌ها در درام‌های اسنر آمریکایی: ۱۸۵۰-۱۹۲۰" بود، در اوایل دوره تصدی‌اش در موزه متروپولیتن، رینگو استار (Ringo Starr) را وادار کرد تا اسنر طلایی رنگ لودویگ (Ludwig snare) خود را به موزه امانت دهد (لودویگ این ساز را پس از حضور بیتلز در سال ۱۹۶۴ در "شوی اد سالیوان" به او داده بود که باعث افزایش فروش این درام شده بود). دوبنی گفت: «همه شوکه شده بودند که فقط برای گرفتن عکس با یک درام کوچک در یک جعبه، صف طولانی جلوی در موزه تشکیل شده بود.»

یک گیتار آکوستیک قهوه‌ای رنگ با بدنه چوبی.
یک گیتار آکوستیک مدل J-50 ساخت گیبسون در سال ۱۹۵۵ که توسط میسیسیپی جان هارت (Mississippi John Hurt) نواخته شده است.

او سرانجام در سال ۲۰۱۹ با زیف ملاقات کرد، زمانی که زیف برای تور خصوصی نمایشگاه "Play It Loud" (آن را با صدای بلند بنواز)، نمایشگاهی از سازهای شاخص راک که همکاری بین موزه متروپولیتن و تالار مشاهیر راک اند رول بود، به موزه آمد. زیف و مارگولیف یازده گیتار را امانت داده بودند و مارگولیف همچنین سازها (و همکاری) جیمی پیج (Jimmy Page)، کیت ریچاردز (Keith Richards)، اریک کلپتون (Eric Clapton) و ادی ون هالن (Eddie Van Halen) را فراهم کرده بود. زیف و دوبنی ساعت‌ها با هم درباره ساز و تجهیزات صحبت کردند. مارگولیف مدت‌ها بر این باور بود که مجموعه زیف باید با عموم مردم به اشتراک گذاشته شود و ایده ساخت موزه را مطرح کرده بود، اما زیف ترجیح می‌داد با دوری از انظار عمومی و صبوری عمل کند. او می‌گفت: «به آن می‌رسیم.» به طور کلی، مؤسسات بزرگ به گیتارها بی‌اعتنا بودند. مارگولیف به من گفت: «بعد از اینکه موزه گوگنهایم (Guggenheim) نمایشگاهی درباره هنر موتور سیکلت برگزار کرد، به مسئول آنجا گفتم 'شما باید نمایشگاهی درباره گیتار برگزار کنید'. او گفت 'مگر از روی نعش من.' همانطور که جیمی پیج می‌گوید، گیتارها با برچسب راک اند رول بدنام شده بودند. ما بارها نه شنیده بودیم. ما واقعاً نیاز داشتیم که موزه‌ای از *ما* درخواست کند.»

"Play It Loud" یکی از پربازدیدترین نمایشگاه‌ها در تاریخ موزه بود. مکس هولاین (Max Hollein)، که سال قبل به عنوان مدیر موزه متروپولیتن شروع به کار کرده بود، مأموریت داشت که برنامه‌های موزه را مدرن کند و نسل جدیدی از بازدیدکنندگان و اهداکنندگان را جذب کند. چند ماه پس از پایان نمایشگاه، هولاین سفری به آن انبار داشت. این بار، زیف و مارگولیف در را به روی گنجینه باز کردند.

هولاین به من گفت: «آن لحظه کشف من بود. مجموعه مرا شگفت‌زده کرد. با خودم فکر کردم، این باید و حتماً باید در موزه متروپولیتن باشد.» او گفت که گیتار «یکی از شاخص‌ترین - اگر نگوییم شاخص‌ترین - اشیاء آمریکایی قرن بیستم است.»

سال گذشته، زیف و مارگولیف این مجموعه را به موزه متروپولیتن اهدا کردند. در بهار سال ۲۰۲۷، موزه یک گالری دائمی را به تکامل و تأثیر فرهنگی گیتار آمریکایی اختصاص خواهد داد.

نظاره‌گری که از مردی که قرار است در دوئل شرکت کند، عکس می‌گیرد.
«او زودعصبانی می‌شد، اما در این حوالی چه کسی اینطور نیست؟»

یک روز یکشنبه ماه گذشته، من از انبار، در یک منطقه صنعتی سبک، دیدن کردم. مارگولیف در حالی که مرا به داخل هدایت می‌کرد، گفت: «تو هرگز اینجا نبوده‌ای.» این روش چشمک‌زن او برای تأیید این بود که به قولم برای فاش نکردن مکان آن عمل خواهم کرد. مارگولیف شلوار جین و تی‌شرت رنگ و رو رفته‌ای از Crocker Motorcycles به تن داشت. ریش کناره‌های صورت و موهای بلند خاکستری داشت و عینک بزرگ Jackie O. با شیشه عسلی به چشم می‌زد. او با اعتماد به نفس مردی که کارش را می‌شناسد، می‌تواند هر چیزی را تعمیر کند و با گروه خاصی از همه آشنا شده است - یعنی تمام کسانی که دوست دارد ملاقات کند، که به عبارت دیگر، بیش از یک داستان با باب دیلن (Bob Dylan) دارد. او آدم‌های احمق یا عوضی را تحمل نمی‌کند، استانداردهای سخت‌گیرانه‌ای در زمینه ساخت ساز و سایر موارد (غذاهای ایتالیایی، شراب، آداب معاشرت، معاملات تجاری) دارد و از کودکی خود را ذاتاً غیرقابل استخدام می‌دانسته است. او همچنین علاقه‌مند به خودرو است و در نُه سالگی یک ماشین صحرا (dune buggy) ساخت. یکی از معیارهای او برای شخصیت، میزان اهمیت واقعی شما به گیتار است، اما او اهل فخرفروشی نیست. می‌خواهد همه بنوازند، حتی اگر بد بنوازند. او متأهل است (او و همسرش در کانتیکت زندگی می‌کنند) اما هرگز فرزندی نخواسته است. گیتارها فرزندان او هستند.

مارگولیف مرا از یک کارگاه مرتب به سمت بخش پذیرش با یک آشپزخانه کوچک و دیواری از شش آمپلی‌فایر غول‌پیکر ووکس (Vox) هدایت کرد. او گفت: «هیچ‌کس نمی‌داند در این مجموعه چه چیزی هست. سعی می‌کنیم تا حد امکان آن را خصوصی نگه داریم. گاهی اوقات مردم با من تماس می‌گیرند و چیزی به من پیشنهاد می‌دهند و من با خودم فکر می‌کنم، تو داری سعی می‌کنی چیزی را به من بفروشی که از قبل مالک آن هستم.» زیف یک بار تماسی از یک فروشنده دریافت کرد که به او مدل بسیار کمیاب Brock Burst Les Paul Custom سال ۱۹۵۹ را پیشنهاد می‌داد که به نام یک مجموعه‌دار نامگذاری شده بود. فروشنده نصف پول را پیش‌پرداخت می‌خواست، بی‌خبر از اینکه زیف از قبل Brock Burst را زیر تختخوابی که روی آن نشسته بود، داشت.

ضمیرهای مارگولیف تمایل به مخلوط کردن مالکیت و عاملیت دارند. گاهی وقتی می‌گوید "من"، منظورش "ما" است، مثل او و زیف، یا در واقع "او"، یعنی فقط زیف. یک پویایی حامی-سرپرست وجود دارد. در روزهای اولیه، طرف‌های مقابل مارگولیف شک داشتند که "دیرک زیف" اصلاً وجود داشته باشد. زیف صرفاً پولدار نیست، بلکه زندگی دیگری دارد: خانواده، امور مالی بزرگ، علایق و سرمایه‌گذاری‌های مختلف. (او مالک اصلی لیگ جهانی موج‌سواری، نهاد حاکم بر موج‌سواری حرفه‌ای، است.) مارگولیف کسی است که در صحنه حضور دارد. یک مجموعه‌دار او را "دلال گیتار دیرک" نامید. مارگولیف ترجیح می‌دهد "گیتارباستان‌شناس" نامیده شود.

زیف گفت: «من مالک هستم، و از نظر فنی هدیه به موزه متروپولیتن از طرف من است. اما من آن را هدیه‌ای از جانب هر دو نفرمان می‌دانم، چون ما این کار را با هم، در طول تقریباً چهل سال انجام داده‌ایم.»

مارگولیف نه ساله بود که در سال ۱۹۶۹، برادر هیجده ساله‌اش او را از خانه‌شان در لانگ آیلند (Long Island) به فیلمور ایست (Fillmore East) برد تا اجرای گروه د هو (The Who) را که "تامی" (Tommy) را اجرا می‌کردند، ببیند. موسیقی مسحورکننده بود، اما آنچه واقعاً روح او را تسخیر کرد، منظره و صدای گیتار قرمز گیبسون اس‌جی اسپشال (Gibson SG Special) پیت تاونزند (Pete Townshend) بود. مارگولیف دوست دارد بگوید: «من توسط گیتار ربوده شدم.»

یک هفته بعد، برادر مارگولیف والدینشان را راضی کرد تا آنها را به شهر ببرند، به فروشگاه موسیقی مَنی (Manny's Music)، در خیابان چهل و هشتم غربی که به "Music Row" (ردیف موسیقی) معروف بود. آنها با یک گیتار اس‌جی شبیه گیتار تاونزند بیرون آمدند. در سن دوازده سالگی، مارگولیف مرتباً شیشه‌های مغازه‌ها را در Music Row با نفسش بخار می‌کرد. او چیزهایی را متوجه شد. یکی اینکه گیتارهای دست دوم در فروشگاه "We Buy Guitars" بهتر از گیتارهای نو در آن سوی خیابان در Manny's صدا می‌دادند و در عین حال کمتر از نصف قیمت بودند. نوازندگان گیتار راک که او تحسین می‌کرد، نیز به نظر می‌رسید سازهای قدیمی‌تر را ترجیح می‌دهند. دیگری اینکه دیدن آن گیتارهای دست دوم که با سیم بسته شده و از سرشان آویزان بودند و به هم می‌خوردند، او را غمگین می‌کرد، غمی شبیه به آنچه دیگران هنگام برخورد با جعبه‌ای از توله‌سگ‌های رها شده احساس می‌کنند. او با خود فکر کرد، من باید آنها را نجات دهم. باید برایشان خانه‌های خوبی پیدا کنم.

در آن تابستان، مارگولیف به اندازه کافی از کار در ساختمان‌سازی درآمد کسب کرد تا اولین گیتار کلکسیونی خود، یک گیبسون آرچ‌تاپ جانی اسمیت (Gibson Johnny Smith) مدل ۱۹۶۳ را به قیمت هزار و صد دلار از یک علاقه‌مند محلی به نام راسل هیرش (Russell Hirsch) که اولین استاد گیتار او شد، خریداری کند. یک سال بعد، مارگولیف یک گیبسون فایربرد (Gibson Firebird) مدل ۱۹۶۳ را پیدا کرد، شبیه آنچه از جانی وینتر (Johnny Winter) در بیکن (Beacon) دیده بود. در سن چهارده سالگی، او راه خود را به دل صاحبان فروشگاه‌های بدخلق Music Row باز کرده بود و وارد جمع مردانی شده بود که بیشترشان ده سال یا بیشتر از او بزرگتر بودند و اشتیاق او را به گیتارهای دست دوم که هنوز وینتج یا حتی چندان کلکسیونی محسوب نمی‌شدند، به اشتراک می‌گذاشتند. او بدون گواهینامه رانندگی اما با حس فزاینده‌ای از اینکه کدام سازها ارزش نجات دادن دارند و به چه قیمتی، شروع به رانندگی در امتداد ساحل شرقی کرد. در شانزده سالگی، تجارت پر رونقی داشت - سازهایش را فقط در صورت لزوم می‌فروخت تا برای خرید سازهای بهتر پول جمع کند. تصمیم گرفت تمام وقت خود را به گیتار اختصاص دهد. معلم انگلیسی‌اش گفت: «تو باید به مدرسه ادامه دهی.» سپس، وقتی به او گفت هفته‌ای هزار دلار درآمد دارد، معلم گفت: «از مدرسه ترک تحصیل کن.»

پدر مارگولیف، رئیس بخش پزشکی هسته‌ای در بیمارستان نورث شور (North Shore Hospital)، وحشت کرد. او به پسرش گفت: «آخرش بی‌خانمان می‌شوی و بنزین می‌زنی.» مارگولیف با بی‌باکی جوانی و یقین یک نوکیش، خانه را ترک کرد و به منهتن نقل مکان کرد. به عنوان مهندس دستیار در استودیو ساندراگون (Sundragon Studios) کار پیدا کرد، جایی که گروه‌های رامونز (Ramones)، تاکینگ هدز (Talking Heads) و دیوید یوهانسن (David Johansen) و دیگران آلبوم ضبط می‌کردند. (مارگولیف سرانجام خط تولید آمپلی‌فایری به نام ساندراگون را با جیمی پیج راه‌اندازی کرد.) بیش از دوازده سال طول کشید تا دوباره با پدرش صحبت کند.

تا زمانی که همسالانش از کالج فارغ‌التحصیل می‌شدند، مارگولیف حدود هزار گیتار خرید و فروش کرده بود. او به سراسر جهان سفر کرده بود، به دنبال سازها می‌گشت و تخصص کسب می‌کرد. او به صورت جانبی گیتارهای وینتج را به اروپا صادر می‌کرد. با لس پال (Les Paul) دوست شده بود و برای رانی وود (Ronnie Wood) با حضور مهمانانی مانند کیت ریچاردز و باب دیلن (Bob Dylan) آهنگ تولید می‌کرد. سرانجام، او استودیوی پای (Pie Studios) را در لانگ آیلند افتتاح کرد، جایی که گروه‌های رولینگ استونز (Rolling Stones)، برایان می (Brian May)، سیندی لاپر (Cyndi Lauper) و چیپ تریک (Cheap Trick) را ضبط کرد. این بهتر از درس خواندن یا بنزین زدن بود.

یک شب در سال ۱۹۸۳، در یک مهمانی تولد در Tortilla Flats در وست ویلیج (West Village)، مارگولیف به یک نوازنده گیتار نوجوان معرفی شد که می‌خواست یک آمپلی‌فایر مارشال (Marshall) بخرد. مارگولیف یکی به او فروخت و آنها شروع به معاشرت کردند.

تصویری از یک گیتار الکتریک بدنه توپر سفید رنگ.
یک گیتار فندر Telecaster مدل ۱۹۵۳.

آن نوجوان دیرک زیف بود، یکی از سه پسر ویلیام زیف (William Ziff)، رئیس و مالک شرکت انتشاراتی زیف دیویس (Ziff Davis). این شرکت عناوین سرگرمی و مسافرت خود را در سال ۱۹۸۴ و مجلات کامپیوتر خود را ده سال بعد فروخت، زمانی که مشخص شد پسران نمی‌خواهند کسب‌وکار را اداره کنند. پسران، به رهبری دیرک، درآمد حاصل را به مجموعه‌ای از سرمایه‌گذاری‌ها، از جمله در بخش نوپای صندوق‌های پوشش ریسک (hedge-fund)، اختصاص دادند. همانطور که می‌گویند، این یک معامله خوب بود. طبق گزارش فوربس، ثروت دیرک زیف اکنون تقریباً هفت میلیارد دلار است.

قضا را، زیف نیز اجرای "تامی" گروه د هو را در سال ۱۹۷۰ در خانه اپرای متروپولیتن (Metropolitan Opera House) با پدر و عمویش دیده بود. او شش ساله بود. وقتی چراغ‌ها خاموش شد، عمویش گفت: «آماده باش تا ذهنت منفجر شود.» و شد. (در انبار، مارگولیف گیتار قرمز اس‌جی را که پیت تاونزند آن شب شکسته بود، به من نشان داد.) زیف اولین گیتار خود را از Manny's خرید: یک کپی ژاپنی از لس پال مدل Sunburst، به قیمت نود و نه دلار. به عنوان دانش‌آموز در مدرسه خصوصی ترینیتی (Trinity) در آپر وست ساید (Upper West Side)، در چند گروه راک می‌نواخت، در زمانی که به نظر می‌رسید هر بچه دیگری در منهتن ریف‌های بلک سبت (Black Sabbath) و لد زپلین (Led Zeppelin) را عوض می‌کرد. طولی نکشید که او نیز گیتارهای وینتج می‌خرید.

در سال ۱۹۸۳، مارگولیف و زیف به یک مزایده خصوصی در یک هتل لوکس در شهر آمدند. آنها در آسانسور با جورج هریسون (George Harrison) روبرو شدند. زیف هیجان‌زده بود، اما مارگولیف به او گفت: «من بهت گفته بودم که می‌تونی با این آدم‌ها روبرو بشی.» در مزایده، آنها اولین گیتار خود را با هم خریدند: یک گیبسون لس پال مدل ۱۹۵۸ که قبلاً متعلق به نوازنده استودیویی نامی، سال دی‌استرو (Sal DiSTRO)، بود. مارگولیف به یاد می‌آورد: «شاید قیمت هفت هزار دلار برایش پرداختیم.» او به یاد می‌آورد که بعداً با هریسون در مورد ساز صحبت کردند و او گفت: «اوه، سال، اون گیتار رو دوست داشتم.»

از آن زمان به بعد، مارگولیف به طور تمام‌وقت به دنبال گیتار می‌گشت، آنها را می‌خرید، و بازسازی می‌کرد. او می‌گوید: «من به همه جا می‌رفتم. من مثل یک چرخ گوشت بودم. همه چیز را می‌دیدم. در گلف‌بازانی که گیتار خود را در خانه فراموش کرده بودند و چوب گلفشان را نیاورده بودند، و در حراجی‌های خانه، من به دنبال چیزی می‌گشتم. در یک جمعه بارانی، من در هادسون ولی بودم، در خانه‌ای که متعلق به یک معتاد بود. من از میان هزاران گیتار شکسته می‌گذشتم. به مرد نگاه کردم و گفتم 'آیا چیز دیگری برای فروش دارید؟' او گفت 'نه، فقط این گیتارهای شکسته'. به دور و بر نگاه کردم و یک کیس دیدم. گفتم 'اون چیه؟' او گفت 'اون مال مادربزرگم بود.' یک گیتار آکوستیک مدل OM-45 دلکاکس (OM-45 De Luxe) ساخت مارتین در سال ۱۹۳۰، یکی از تنها چهارده گیتار ساخته شده.» (قیمت گیتارهای وینتج بسیار بالاست. یک لس پال استاندارد مدل ۱۹۵۹، که در حال حاضر کمیاب‌ترین و مطلوب‌ترین ساز الکتریک وینتج در جهان است، اکنون می‌تواند بیش از یک میلیون دلار قیمت داشته باشد.)

از نظر مارگولیف، جمع‌آوری گیتار یک مأموریت نجات بود، روشی برای حفظ هنر آمریکایی. او به من گفت: «من اعتقاد دارم که این سازها به یک دلیل ساخته شده‌اند. آن‌ها ساخته شده‌اند که نواخته شوند. وقتی کسی می‌میرد، گیتارش را در زیر شیروانی می‌گذارند. آن‌ها باید دوباره نواخته شوند.»

زیف، نوازنده گیتار، نیز گیتارهای مجموعه را نواخت. این بخش مهمی از انگیزه او بود، هم برای لذت شخصی و هم برای اینکه بفهمد واقعاً چه چیزی یک ساز را عالی می‌کند. مارگولیف گفت: «دیرک بسیار باهوش و بسیار سخت‌کوش است. او یاد گرفت که واقعاً گیتار بنوازد تا سازها را بفهمد.»

زیف به من گفت: «داشتن سازها لذت‌بخش بود، اما نکته واقعی ساختن این آرشیو بود. این یک فرصت بود برای درک اینکه گیتار چگونه توسعه یافته است.»

تصویری از یک گیتار الکتریک بدنه توپر به رنگ قهوه‌ای مایل به قرمز.
یک گیتار گیبسون Les Paul Standard مدل ۱۹۵۹.

در انبار، مارگولیف مرا به اتاق جلویی هدایت کرد، جایی که چند گیتار در جای خود آویزان بودند: یک Les Paul مدل ۱۹۵۸ به نام The Screamin' Mimi؛ یک نمونه اولیه (یک تکه) گیتار بدنه توپر که لئو فندر (Leo Fender) در سال ۱۹۴۳ ساخت؛ و یک گیتار Martin D-45 مدل ۱۹۳۹، نوعی ساز که برای سال‌ها گیتار شاخص نوازندگان سبک کانتری (country) بود.

کمی بعد، مارگولیف مرا به پشت ساختمان برد. ما از راهروی طولانی که پر از جعبه‌های ساز بود، عبور کردیم. قفسه‌های بلند مملو از موارد دیگر بودند. او به جعبه‌های مختلف اشاره کرد: «اینها همه گیتارهای Stratocaster هستند، همه از دهه ۵۰. اینها Telecasters. اینها همه گیتارهای Les Paul از سال ۱۹۵۸ و ۵۹. اینها همه گیتارهای Les Paul از سال ۱۹۶۰. اینها همه گیتارهای SG و Firebirds.» او گفت که این گیتارها باید در دما و رطوبت کنترل‌شده نگهداری شوند، و فضای انبار به گونه‌ای ساخته شده که حتی اگر برافروخته شود، می‌توان سازها را نجات داد. گفت: «این سازها از پول گران‌تر هستند.»

به گیتار بدنه توپر نمونه اولیه فندر اشاره کرد. لئو فندر از یک میز آشپزخانه در کارگاه خود در فولرتون کالیفرنیا استفاده کرد و یک دسته ویولن‌سل را برید و به یک بدنه چوبی متصل کرد. این ساز هنوز صدای خوبی دارد، و صدای آن بسیار شبیه به گیتارهای Telecaster بعدی است. در همان سال، لس پال، نوازنده گیتار و نوآور، گیتاری با بدنه توپر به نام The Log ساخت. این سازها ایده گیتار الکتریک بدنه توپر را برای صنعت موسیقی تثبیت کردند. مدل‌های اولیه آن، که تقریباً ده سال طول کشید تا جا بیفتند، صدای موسیقی را تغییر دادند. مارگولیف گفت: «لئو فندر یک نوازنده گیتار نبود. لس پال یک نوازنده گیتار بود.»

او یک گیتار Telecaster مدل ۱۹۵۳ با روکش بلوند (blonde finish) بیرون آورد. این ساز تمیز و نو به نظر می‌رسید. او آن را کوک کرد و نواخت. گفت: «وقتی بادی هالی (Buddy Holly) گیتار می‌نواخت، همه می‌خواستند گیتار بنوازند. او این گیتار را نواخت.» سپس یک Stratocaster از سال ۱۹۵۴ بیرون آورد، که سال اول ساخت آن بود. رینگو استار یکی از آن‌ها را دارد، هرچند مال او متعلق به سال ۱۹۶۴ است. مارگولیف گفت: «این آغاز راک اند رول است.» او نواخت، و صدای آن، واضح و رسا، به گوش من رسید که در طول عمرم بارها و بارها آن را در موسیقی شنیده‌ام.

او یک Les Paul مدل ۱۹۵۹ بیرون آورد. رنگ قرمز گیلاسی آن کمی کمرنگ شده بود. او نواخت و صدای آن غنی و گرم بود، و هنوز هم شبیه صدای بی‌شماری از آثار راک و بلوز است که من دوست دارم. او یک Gibson J-50 مدل ۱۹۵۵ بیرون آورد که متعلق به میسیسیپی جان هارت بود. این یک گیتار آکوستیک بزرگ است و به نظر می‌رسید که به خوبی نواخته شده باشد.

حدود ششصد گیتار و چهل آمپلی‌فایر در این مجموعه وجود دارد. اکثر آن‌ها در شرایط عالی نگهداری شده‌اند. مارگولیف گفت که اگر گیتارها به طور منظم کوک نشوند، آسیب می‌بینند؛ وزن سیم‌ها به گردن گیتار فشار می‌آورد. کارکنان موزه هر هفته از انبار بازدید می‌کنند و صدها گیتار را کوک می‌کنند. آن‌ها همچنین آمپلی‌فایرها و سایر تجهیزات را نگهداری می‌کنند.

اهدا از این مجموعه به موزه متروپولیتن به بیش از ده سال مذاکره، آزمایش آب و هوا و تلاش دقیق نیاز داشت. این اهدا از نظر اندازه و اهمیت برای این بخش از موزه بی‌سابقه است. دوبنی می‌گوید: «این یک مجموعه در سطح شاهکار است.» او امیدوار است که این مجموعه به همان روشی که مجموعه‌های لباس یا سازهای زهی توسط موزه ارائه می‌شوند، ارائه شود. «من فکر می‌کنم این سازها، با تمام نقاط ضعف و خراش‌هایشان، زیبا هستند. می‌خواهم این سازها را به شیوه‌ای ارائه دهم که در آن داستان آن‌ها را به عنوان اشیاء فرهنگی و همچنین سازهای موسیقی تعریف کنیم.»

مارگولیف گفت: «از نظر من، این گیتارها به نوعی موجودات زنده هستند. آن‌ها با نوازندگان نفس می‌کشیدند و در استودیوها و مکان‌های دیگر کار می‌کردند. این سازها مانند روح‌هایی هستند که هنری را خلق کرده‌اند که جهان را تغییر داده است.»